مانی نوری، مهران ضیغمی و فاطیما بهارمست همان بازیگران خردسال و نوجوانی هستند كه نقشهای گذشتهشان حالا برای یك نسل حكم نوستالژی را دارد و اتفاقا در ذهن همه ماندگار شدند. هر سه نفرشان از سن خیلی كم و حدود شش، هفت سالگی به كارهای هنری و بازیگری پرداختند و امروز هركدام برای خودشان یك بازیگر جوان و پرتجربه هستند حتی تجربههای تئاتری مختلفی دارند كه در نوع خود بسیار جالب است. حالا این جوانها در سریال آخرین بازی گردهم آمدهاند و یكبار دیگر هنر خود را در این زمینه به رخ میكشند.
مهران ضیغمی: تولدی دیگر در ۲۳ سالگی
خنداندن مردم خیلی سخت است!
چهرهاش خیلی تغییر نكرده و هنوز هم با یك نگاه میشود تشخیص داد كه این جوان 23ساله، همان بازیگر خردسال 7ساله سریال تولدی دیگر است، كودك دوستداشتنی آن سریال سخت كه در میان چهرههای شاخص آن اثر، یك ستاره بود.
هرچند سالها از آن كار میگذرد و مهران ضیغمی در آثار مختلف دیگری چون تارزن و تارزان، رانتخوار كوچك، گیلعاد، قطار ابدی، این زمینیها و... حضور داشته ولی بدون شك خاطرهانگیزترین كار وی همان سریال تولدی دیگر است. او كه دانشجوی رشته كارگردانی تئاتر است بعد از مدتی وقفه در عرصه تصویر و حضور در كارهای متعدد تئاتری، حالا با سریال آخرین بازی و در نقش خشایار به عرصه بازیگری بازگشته و خیلی زود موردتوجه قرار گرفته است.
رضایت مردم و رضایت من
واقعا درصد رضایتی كه در حالحاضر از سریال «آخرین بازی» دارم خیلی فراتر از چیزی بود كه انتظار داشتم. همه چیز خیلی خوب است؛ گروه خوب، عوامل خوب، كار كردن با آقای سهیلیزاده كه واقعا جذاب است. سال 82 «رانتخوار كوچك» و سال 87 «گیلعاد» را با آقای سهیلیزاده كار كردم. سریال «آخرین بازی» سومین همكاری من با آقای سهیلیزاده است و هر كدام از كارها جذابیت خاص خودش را داشت، ولی رضایتمندی اصلی زمانی است كه مردم راضی باشند و آن زمان است كه خستگی برطرف میشود.
كنارهگیری خودخواسته از بازیگری
اینكه چرا در همكاریام با آقای سهیلیزاده بعد از گیلعاد وقفه افتاد باید بگویم كه ایشان كارگردانی هستند كه اگر در كاری نقشی را مناسب من میدیدند قطعا پیشنهاد میدادند. این یك طرف قضیه است، بحث دیگر این است كه من 7 سال خودم را از دنیای تصویر جدا كردم و به دلایلی دیگر تمایلی به كار تصویری نداشتم و در این مدت تنها دو كار انجام دادم آن هم به دلایل خاص. سراغ تئاتر رفتم و تحصیلاتم را در این زمینه ادامه دادم. سعی كردم در این مدت اساس بازیگری را بیاموزم تا اگر روزی كاری به من پیشنهاد شد، حرفی برای گفتن داشته باشم.
تصمیمی كه پدر و مادرم گرفتند!
زمانیكه وارد این عرصه شدم اصلا نمیدانستم سینما و بازیگری یعنی چه؟! بدون اغراق میگویم كه این تصمیمی بود كه پدر و مادرم برایم گرفتند. من در بچگی خیلی شر و بازیگوش بودم و نسبت به بچههای همسن خودم كارهای محیرالعقولی انجام میدادم. مثلا حافظ را حفظ بودم، به موسیقی علاقه داشتم و موسیقی میخواندم، سعی میكردم یك كمدین باشم و... تمام اینها دلایلی شد تا پدرم این برداشت را داشته باشد كه مهران، بازیگر میشود. وقتی كه كار را شروع كردم شاید تا زمان سریال «تولدیدیگر» هنوز نمیدانستم كه چه اتفاقی قرار است بیفتد.
بعد از سریال «تولدیدیگر» تازه با رنگ و لعاب شهرت و توجه مردم در خیابان به خودم روبهرو شدم كه این جذابیت داستان بود. بدون اغراق و با صداقت كامل، شهرت مقوله واقعا جذابی است و من آن سالها، غرق شهرت شده بودم و تا 2 یا 3 سال من را با خود كشاند.
سینما دغدغه اصلی من شد
بعد از مدتی احساس كردم كه بازیگری و سینما دغدغه اصلی زندگی من شده است. برای اینكه احساس میكنم شاید بتوانم تلاش كوچكی در راستای فرهنگسازی انجام دهم، شاید بتوانم روی یك نفر از افراد جامعه تاثیر داشته باشم. چیزی كه پدرم همیشه به من میگفت این بود كه همیشه سعی كن كمك كنی و من احساس كردم كه به این طریق میتوانم كمك كنم. این دغدغه تا جایی پیش رفت كه زمانیكه در كنكور سراسری با رتبه سهرقمی در رشته میكروبیولوژی قبول شدم، پدرم به من گفت كه دوست داری در رشته هنر شركت كنی؟!
برخلاف عقیده خیلی از پدرها كه آرزوی دكتر یا مهندس شدن فرزندانشان را دارند، پدرم در حد یك توصیه این حرف را گفتند و من با خودم فكر كردم كه درست است و من برای این رشته ساخته نشدهام. سال بعد كنكور هنر شركت كردم و در رشته كارگردانی تئاتر قبول شدم و واقعا از پدرم بابت همان یك جملهای كه به من گفت تشكر میكنم.
هنوز هم شهرت را دوست دارم!
زمانیكه بچه بودم زیبایی شهرت از زاویهای دیگری برایم جذاب بود كه این جذابیت در حالحاضر كاملا با آن زمان تغییر كرده است. دروغ نمیگویم، هنوز هم شهرت را دوست دارم چون اصولا از بچگی فرد جاهطلبی بودم اما شهرتی كه در پس آن محبوبیت باشد را دوست دارم.
روزی كه بازیگر شدم...
دوران كودكی من، پدرم دوستی داشت بهنام دكتر خسروی كه ایشان از دوستان صمیمی آقای تاییدی كارگردان «پشت دیوار شب» بودند. شبی ما منزل دكتر خسروی بودیم و آقای تاییدی هم حضور داشتند. طبق معمول همیشگی من هم داشتم از در و دیوار بالا میرفتم. آقای تاییدی خواستند كه من را فردا به دفتر ایشان ببرند تا برای نقش پسر رامبد جوان در آن فیلم از من تست بگیرند. فردا رفتیم و شروع كردند از من پرسیدند كه چه كارهایی بلدم من هم گفتم میتوانم حافظ بخوانم... سوال بعدی و سوال بعدی.
بعد گفتند اگر مدرسه میروی كه نمیشود و گفتم مدرسه نمیروم. دوران تحصیل ابتدایی خاطره زیادی ندارم و دوستان زیادی هم نداشتم چون مدام سر كار بودم در نتیجه معلم خصوصی داشتم و به صورت خصوصی امتحان میدادم تا اینكه دوران راهنمایی تصمیم گرفتم بیشتر دنبال تحصیل باشم تا بازیگری!
ملاقات با خانم زنگنه و آقای اكبری
در طول این سالها و بعد از «تولدیدیگر» چندین بار خانم زنگنه و آقای اكبری را ملاقات كردم. خاطرم هست كه پشت صحنه سریال «اغما» رفته بودم كه آنجا بعد از 10سال خانم زنگنه را دیدم. ایشان مشغول گریم بودند كه من برای عرض سلام خدمتشان رفتم. ایشان اول خیلی ساده سلام كردند ولی بعد سریع من را شناختند و گفتند كه چقدر بزرگ شدی! آقای اكبری را هم به دفعات دیدم که یكی از دلایل آن دوستی من با پندار اكبری است. كلا دیدن كسانی كه در بچگی با آنها همكاری داشتم لذتبخش است، ولی از همه آنها بیشتر دیدن بازیگرهای سریال «تولدیدیگر» است چون ما در این سریال 8 ماه باهم زندگی كردیم و بهنوعی یك خانواده شده بودیم.
خاطرات مادرانه زندهیاد جمیله شیخی
من 8 ماه از خانم جمیله شیخی خاطره دارم. كاراكتر ایشان شاید در رفتار و میمیك خشك بهنظر میرسید اما واقعا مادر مهربانی بودند. 8 ماه مثل مادربزرگ واقعی خودم با ایشان زندگی كردم. شبهای امتحان كه ما سر كار بودیم، ایشان با حوصله تمام با من دیکته تمرین میكردند یا زمانیكه شبكار بودیم ما در اتاق لباس میخوابیدیم و ایشان بالای سر ما قصه تعریف میكردند. ما كودكان آن كار با ایشان زندگی كردیم، ایشان برای اینكه ما حوصلهمان سر نرود با ما بازی میكردند، ما هم خیلی ایشان را اذیت میكردیم.
خدا ایشان را رحمت كند. جا دارد كه اینجا یادی هم از مرحوم نعمتالله گرجی داشته باشم. این دو عزیز جزو مفاخر سینمای ما بودند و برای من باعث افتخار است كه توانستم با این عزیزان كار كنم. از طرفی من هنوز هم با امین زمانی و گلشید اقبالی كه در آن كار خواهر و برادر بودیم در ارتباط هستم. ما سه نفر بهنوعی با هم خواهر و برادر هستیم.
من و ستارههای كوچولوی بازیگری
اگر بخواهم صادقانه جواب بدهم زمانیكه كوچك بودم و كار بازیگری انجام میدادم، از اینكه بچه دیگری به سن و سال من در این عرصه فعالیت میكرد، لذت میبردم. آن زمان با خودم میگفتم كه كل سینما و تلویزیون ما باید توسط بچههایی همسن و سال من اداره شود (باخنده). آن زمان با اینكه تعداد بچههایی كه در عرصه تصویر فعالیت میكردند كمبودند اما واقعا در دل مردم جا داشتند. مثلا سپهر آزادی در «سیبخنده» شاهكار بود یا حسین سلیمانی با «مهر مادری» شاهكار بود یا مانی نوری با «زیزیگولو» و... دیدن آدمهایی مثل خودم برایم واقعا لذتبخش بود.
مظلومیت بچههای نسل جدید
اتفاقی كه برای نسل جدید بچههای بازیگر سینما و تلویزیون ما رخ داده، این است كه مظلوم واقع شدهاند. بچههای این نسل خیلی درخشانتر و خیلی بااستعدادتر ظاهر شدهاند ولی از آنجایی كه برخی از مردم ما كمی از سینما و تلویزیون دور شدهاند و به شبكههای ماهوارهای روی آوردهاند، بازی خوب آنها دیده نمیشود. خوشحال هستم كه در این دوره وارد عرصه بازیگری نشدم ولی از این موضوع ناراحت هستم كه این بچهها آینده سینما و تلویزیون ایران هستند كه متاسفانه دیده نمیشوند!
آشنایی با مانی نوری و فاطیما بهارمست
مگر میشود كسی با «زیزیگولو» خاطره نداشته باشد یا اجراهای برنامههای كودك فاطیما بهارمست را كسی فراموش نمیكند. اما آشنایی من و فاطیما بهارمست به سبب كارمان در تئاتر به 10سال میرسد. دوستی من با مانی نوری از سال گذشته كه برای مصاحبه بچههای دیروز به دفتر مجله آمده بودیم، آغاز شد. وقتی برای «آخرین بازی» فهمیدم كه قرار است با مانی و فاطیما همبازی شوم، برایم جذاب بود ولی از همه بیشتر برایم این مهم بود كه ببینم بازخورد مردم چه خواهد بود چون افرادی بودیم كه سالیان سال فعالیت نداشتیم و با این كار بازگشت ما اعلام شده بود.
سینمای كودك از بین رفته است!
در سالهای اخیر متاسفانه دیگر كارهای كودكمحور ساخته نمیشود. آن زمان كه من «تارزن و تارزان» را كار میكردم، سینما به گونهای بود كه شما به سینما میرفتید صرفا برای دیدن یك كار كودك ولی در حالحاضر سینمای ما در ژانر كودك تغییر كرده و واقعا سالیان سال است كه كاری كه به معنای واقعی كلمه «كار كودك» باشد دیگر ساخته نشده، اگر هم ساخته شده اكرانی خیلی كوتاه مدت در سالنهای محدود داشته است.
البته شاید به خاطر ظلمهایی بود كه به كارگردانهای كودك ما شد. هرچند در تلویزیون هنوز هم گروه كودك فعال وجود دارد. اكثر كشورها برای فرهنگسازی بهتر از قشر كودك خود شروع میكنند درحالیكه در كشور ما هیچ سرمایهگذاری روی کاركودك شكل نمیگیرد.
خنداندن مردم خیلی سخت است!
واقعا به این فكر نكردم كه بعد از این همه سال با چه نقشی بازگردم، به این فكر كردم بعد از این همه سال با یك نقش قوی برگردم. برای همین روزی كه نقش «خشایار» در «آخرین بازی» به من پیشنهاد شد، دغدغهام این نبود كه قرار است نقشی را بازی كنم كه مدام باید كتك بخورد، بلكه تمام دغدغهام این بود كه برای این نقش تمام تلاشم را بكنم و واقعا این كار را كردم. هیچ ابایی از این موضوع ندارم كه بعد از پایان سریال «آخرین بازی» بگویند كه این مهران ضیغمی بازیگر نقش كمدی است. برای اینكه در جامعه ما خندان مردم بسیار سختتر از ناراحت كردن و به گریه انداختن آنهاست.
طراحی لباس و مدلینگ كار من نیست !
پدرم طراح لباس در زمینه مدلینگ است و كم و بیش در كاری كه پدرم فعالیت دارد كمك میكنم و گاهی ایدههایی میدهم. گاهی مواقع پدرم مرا به این كار مجبور میكند ولی احساس میكنم كه طراحی لباس كار من نیست. كار مدلینگ هم شرایطی دارد كه من احساس میكنم آن را ندارم. قد بلند، اندامی عضلانی و چهرهای فتوژنیك. ولی بدم نمیآید این كار را تجربه كنم اما مطمئن هستم كه باعث زمین خوردن آن برند میشوم (باخنده)، نه تنها سود نمیكند بلكه سودهایی كه از قدیم داشته را نیز باید بابت ضرر این كار پرداخت كند.
مدیون محبت خداوند و پدر و مادرم هستم
از خدا بابت این موهبتی كه به من ارزانی داشته تشكر میكنم. از پدر، مادر و برادرم تشكر میكنم كه خیلی از سختیهای كار مرا تحمل میكنند. از حسین سهیلیزاده عزیز تشكر میكنم كه به من اعتماد كرد و نقش «خشایار» را به من سپرد. از مانی عزیز هم تشكر میكنم كه به عنوان یك پارتنر نهایت تلاشش را كرد تا نقش من بهتر و بیشتر دیده شود. من دوستی دارم كه همیشه و همه جا همراهم بوده؛ فرزین داوودی كسی بوده كه در طول این سالها با صبر و حوصله به من امید داد و از او بابت دوستیاش تشكر میكنم و امیدوارم بتوانم جبران كنم.
پیشگیری از تكرار و پرداختن به تحصیل
من از 6سالگی با كار «پشتدیوار شب» وارد عرصه بازیگری شدم. در این راه هم با اساتید زیادی كار كردهام و از تكتك این عزیزان تجربههای زیادی كسب كردهام. اتفاقی كه میافتد این است كه شما بعد از یك سنی در بازی دچار تكرار میشوید چون آموختههای شما برمیگردد به كارهایی كه انجام دادهاید اما وقتی شما به صورت آكادمیك سراغ این مقوله میروید، دریچههای متفاوت و مختلفی به روی شما باز میشود.
شاید خیلی از نقشهایی كه در سینمای ما هیچوقت نشان داده نشود یا حتی داستانی برای آنها نوشته نشود، شما میتوانید در تئاتر تجربه كنید و این موضوع جذابی است. به نظر من 90درصد بچههایی كه در این دوره كار میكنند به این نتیجه رسیدهاند كه در این دوره صرفا تجربه كافی نیست و تحصیلات مهم است. من 7سال پیش این فقر و كمبود را در خودم احساس كردم. احساس كردم در نقشها دچار یكنواختی شدم.
آنجا بود كه ترسیدم و به خودم آمدم و برای اینكه از آن تكرار فرار كنم تصمیم گرفتم دیگر كار تصویری انجام ندهم. صبر كردم تا به لحاظ سن، چهره، صدا و... تغییراتی كلی برایم رخ بدهد و در كنارش به آموختههای خودم اضافه كردم تا اگر قرار شد روزی كاری را قبول كنم با چهره و تكنیكی جدید به دنیای تصویر بازگردم. احساس میكنم با نقش «خشایار» این اتفاق افتاد، نقشی كه سابقه بازی آن را نداشتم؛ نقشی كاملا كمدی. تمام تلاشم را كردم تا این نقش بازخورد مثبتی بین مردم داشته باشد.
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : مجله زندگی ایده آل