مصاحبه روح الله دلخانی (استاد خوشنویسی ایران).
مصاحبه با استاد روح اله دلخانی ، مدرس دانشگاه و انجمن خوشنویسان ایران

آقای دلخانی به نظر شما چرا هنرمندان خوشنویس کمتر به مسائل فرهنگی ایران باستانی پرداخته اند؟
اگر نیک نگاه کنید می بینید که هر هنری در دوره های مختلف خود دارای اقبال متفاوت و یا بهتر بگویم برای ادامه حیات خود، مجبور به در اختیار داشتن برخی ابزار و امکانات و برای بروز و ظهور مناسب و نیاز به برخی مناسبات اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و ... دارد.
اینکه هنر هر تمدن و یا هر جامعه ای بیشتر به فرهنگ و پیشینه خود بپردازد، به طور طبیعی حق هنر و هنرمندان آن جامعه است.
و به طور معمول و مرسوم هنر دوستان وعوامل جامعه نیز طالب خلق یک اثر هنری با تفکرات فرهنگی جامعه خود هستند.

اما به دلایل متفاوتی می توان گفت که مسیر خوشنویسی فراتر یا "فرا فرهنگی تر" از دیگر هنرهاست است. امروز چندین ملت هستند که به طور جدی و رسمی به این هنر می پردازند؛ مانند ایران، چین، ترکیه و کشورهای عربی. البته برخی از کشورهای اروپا و آمریکائی نیز خوشنویسی دارند. مثل خط کاپرپلیت و یا گوتیک که در آن به خوشنویسی به شکلی که در کشورهای یاد شده  به آن می پردازند، پرداخته نمی شود و بیشتر جنبه ی تکنیکی دارد.



عرض من در مورد اینکه خوشنویسی هنری فرافرهنگی است؛ به این دلیل است که اگر مطالعه ای در مورد کشورهائی که خوشنویسی در آن به عنوان یک "هنر" تلقی می شود، داشته باشیم، در می یابیم که دیدگاه مذهبی همواره در کنار نگرش فرهنگی هنرمندان خوشنویس بوده است.

البته نباید از این اقبال و گذر تاریخی گذشت که دین مبین اسلام- با توجه به نزول قرآن کریم و وجود کتب ارزشمندی مانند نهج البلاغه و ... - کمک فراوانی به خوشنویسی نکرده است، حتی برخی معتقدند کتابت قرآن کریم و ادعیه های اسلامی جزء رسالت خوشنویسی آن ها محسوب شده و متبرکان دست وقلم آن هاست. اعتقاد بنده هم همین هست و هیچ گاه از این موضع خود بر نخواهم گشت.

حقیقت دیگری که باید به آن پرداخت این است که آیا دین در کنار فرهنگ چقدر تأثیر گذار بوده؟ حال این تأثیر - چه مثبت و چه منفی – در حال حاضر کجای عالم هنر است. این خود جای بحثی طولانی دارد که جدا ی این حوصله و گذر است.
اینکه هنرمندان خوشنویس ما، اصلاً به مقوله فرهنگ ایرانی نپرداخته اند را قبول ندارم. به عنوان مثال کتابت های دیوان اشعار خیام، فردوسی، بابا طاهر و بسیاری از شعرای غیرنامی اما تأثیر گذار که چه بسا اگر خوشنویسی آن را کتابت نمی کرد، از ذهن ها محو و نابود می شد.

البته کمتر پرداختن به مسائل تاریخی و تمدن ایران باستان در طول زمان هنری عصر ما، حقیقتی است که باید قبول کنیم.
جدا از تعداد اندکی از بزرگان خوشنویسی، در جامعه ی ما خوشنویسی به دلایل مختلفی مثل کتابت قرآن کریم، احادیث، روایات و... «مقدس» نامیده می شود، اتفاقاً شاید یکی از دلایل مربوط به همین است که کمتر به مقوله  فرهنگی می پردازند یا اگر پرداخته شود مکفی نیست.
عدم مطالعه و تحقیق هنرمندان خوشنویس، نبودن منابع مناسب فرهنگی و... سهنرمندان جوان خوشنویس را کمتر به این سو می برد.



یکی از دلایل اصلی اینکه  خوشنویسان ما کمتر به موارد فرهنگ باستانی ایران می پردازند چیست؟
به دلیل آنکه در هنر یک عرضه داریم و یک تقاضا- البته از منظر اقتصادی هنر- تقاضاهائی که از خوشنویسان امروز و حتی قدمایی بوده است، بیشتر جنبه ی مذهبی داشته تا فرهنگی. چه بسا اگر تقاضاها و خواسته ها، پیرامون فرهنگ باستانی باشد به طور طبیعی مطالعات و نگرش فرهنگی باستانی باش فراگیر تر می شودو بسیار بسیار آثار و کتب ارزشمندی به ظهور و خروج خواهد نشست. البته ناگفته نماند که در کشورهائی مثل ترکیه، پاکستان و مناطق عربی نیز همین شاید علت مطرح است.

به نظر شما دین یا هنر دینی باید فراتر و یا جلوتر ازهنری که در خدمت فرهنگ آن جامعه هست باشد؟
نه اصلاً منظور من این نیست. به اعتقاد من هنر باید در کنار مذهب، دین و فرهنگ به طور موازی حرکت کند. البته هنرمند مختار است که هر طوری که دوست دارد و می طلبد بنویسد و نقش کند؛ اما منظورم از به موازات بودنِ فرهنگ و دین در کنار هنر، یک نوع رسالت هنرمند است.

این رسالت از کجا نشأت می گیرد؟
رسالت هنرمند هم مانند رسالت هر کسی نسبت به کار خودش است؛ با این تفاوت که هنرمند ذات حقیقت بین دارد که نه صفت حساب می شود و نه علم به معنای خاص کلمه. در حقیقت هنر صنعت و علمی است که بیانش بیان زیباییها و نادیده هاست. هنرمند واقعی یعنی هنرمندی که نقش رسالت خود را ایفا کند، که آن چیزی نیست جز نشان دادن حقیقت باورها، حقایق تاریخ و ازطرفی اعتراض به نازیبایی ها و ناعدالتی ها..

منظورتان از اعتراض و رسالت اعتراضی چیست؟ لطفاً واضح تر بفرمائید.
به عقیده من، اعتراض به نازیبایی ها و... که گفتم، زبان اصلی هنر است. اگر قرار است هنرمند نسبت به جامعه و نامناسبات وناملایماتی که در آن وجود دارد بی تفاوت باشد، هنرمند محسوب نمی شود. می تواند برود گوشه ای عزلت بگیرد و برای خودش بنویسد، برای خودش نقاشی کند، برای خودش ساز بزند، برای خودش مجسمه بسازد و ... اینجا هنرمند باید تکلیف خودش را با خود و هنرش مشخص کند. اگر تاریخ را ورق بزنیم به راحتی متوجه می شویم که هنرمندان اصیل و واقعی ما زبان هنرشان همیشه اعتراض بوده است.

حالا باید ببینیم چه اعتراضی!؟این اعتراض به نازیبایی ها یعنی چه؟چرا هنرمندان معمولاً گلایه دار زمان خویش هستند؟چرا مردم احساس جدایی فکری از هنرمندان می کنند؟چرا هنرمندان و بزرگان هنر ما مهجورند؟چرا متاسفانه هنرمندان باید در سایه باشند تا در متن؟
به اعتقاد من روح حقیقت طلبی هنرمند و ذات مقدس "حضرت هنر" کاملاً از بیراهگی مبراست.اگر گاهی هم کوتاهی می شود از هنرمند است نه هنر.

تمام این چراها، گلایه ها و دردمندی ها خود زبان اعتراض هنر است. البته شاید بسیاری با این عقیده ی بنده مخالف باشند. این نظر شخصی من است. هنرمندی که درد جامعه را در هنرش بیان نکند و فقط به فکر منافع خود باشد، هنرمند نیست، فروشنده است. هنرمندی که نخواهد بمب ناعدالتی، بی رحمی، قحطی، ویرانی و ... را در آثارش بیان کند، هنرمند نیست. بلکه یک گارگر و کارگزار اندیشه هایی است که به این وسیاه بتواند خود را از خطرها دور کند.

چرا عده ای از هنرمندان به نادیده انگاشتن اجتماع و شرایط زیست محیطی و مشکلاتی که مردم با آن درگیرند، گرایش ندارند؟
چند دلیل می تواند وجود داشته باشد. یا هنرمندان به دور از درد جامعه و رنج مردم هستندکه کاملا بعید و دور به نظر می رسد، و یا اینکه نا آگاه به پیرامون موارد فرهنگی اجتماعی و سیاسی خود هستند، و دلیل محکم دیگر اینکه محافظه کار بوده و ترس از گفتن حقیقت جامعه خود را دارد ؛ حال  آنکه کنه هنر، بیان حقیقت است.برای هنرمند این موضوع ضعف بزرگی محسوب می شود که نداند در اجتماع و شرایط زیستی اش چه می گذرد ؟البته لازم به ذکر است که برخی می دانند و دم نمی زنند. که باید در چرایی و منشاء این سکوت تأمل کرد...



ما زنده به آنیم که ارام نگیریم / موجیم که آسودگی ما عدم ماست
هنرمند برای آسودگی نیامده ، برای خروش و نجوای شیدایی و علمداری حقیقت انسان بودن  وانسان زیستن آمده است .

منظور از سیاست اعتراضی هنر، همان تعریف معمول سیاست که در نزد عوام می باشد، نیست.مگر حافظ نفرموده: "مازیاران چشم یاری داشتیم"
مگرآن شاعر نفرموده که:"مرید پیرمغانم زمن مرنج ای شیخ/چراکه وعده توکردی و اوبه جاآورد"ویا مثال های رایجی که در دیگر هنرها نیز همین طوراست. منظورمن از سیاست،اعتراض به سیاست حکومتی و حاکمیتی هرجامعه نیست. البته آن هم حقی است که مردم وهنرمندان که جزیی از جمعه هستند دارند، یا همین قطعه از شعر ارغوان، از سروده های جناب سایه که: "نفسم می گیرد اینجا که هوا هم زندانی ست..."

اما عرض بنده اعتراض به نابرابری هاست. اینکه  جناب استاد شهریارمی فرماید: "از زندگانیم گله دارد جوانیم"یعنی اعتراضی به روزگارنامرادی که وی ازدوران جوانی به همراه داشته است.این اعتراض درآثاربسیاری از هنرمندان تجسمی دیگر نیز مشهود است. دغدغه هنرمند باید دغدغه مردم باشد.

در آثار نقاشی و مخصوصاً مجسمه های ایرانی و خارجی نیز این اعتراض کاملاً ملموس است. مثل اعتراضی که در آثار استاد کامبیز درم بخش است. یا در آثار موسیقی استاد محمد رضا شجریان و...

به نظر شما دولت در ساماندهی هنرمندان جامعه چقدر می تواند مفید و مسمر ثمر باشد؟!
بسیار بسیار زیاد. توجه داشته باشید که در کشور ما رأس پیشرفت و نقطه ثقل گرداننده هنر و هنرمند، متولیان هنری هستند. مثل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و...
البته در این جهت حرکت های بسیار خوبی هم انجام شده است، اما باز هم کم بوده و مفید فایده نیست. خدماتی که به هنرمندان جامعه ارائه می شود، متناسب با درخواست ها و تعداد هنرمندان نیست. اما با برنامه ریزی های دقیق تر، بسیار بهتر از این می توانند در ساماندهی هنرمندان جامعه تأثیر گذار باشند.

از طرفی حرکت های بسیار خوبی نیز در چند سال اخیر اتفاق افتاده است که در روند پیشرفت هنر  ومسیر شناخت آن به مردم مؤثر بوده است. مثل حراجی هایی که امسال انجام گرفت یا جشنواره های جمعی، گالری ها و نمایشگاه های گروهی و ورک شاپ ها که البته انتقاد بسیاری هم در همین موارد می توان بیان نمود.( این زمان بگذار تا وقتی دگر...)
از طرف دیگر اعتقاد دارم هنرمندان خودشان باید شأن خود را حفظ نمایند تا بدین وسیله منزلتشان پیش متولیان هنری و مخاطبان محفوظ بماند. هرکسی ارزش خودش را خودش تعیین عیار می کند.
البته که : آن که هفت اقلیم عالم را نهاد / هر کسی را هرچه لایق بود داد

آقای دلخانی عده ای هنر را تنها ابزاری برای تبلیغات عقیدتی استفاده می کنند، دیدگاه شما نسبت به این مقوله چیست؟
از نظر شخص من اگر هنر مربوط به "اعتقاد واقعی هنرمند و جامعه اش" باشد ایرادی به آن نیست، اما اگر بخواهد پله ای باشد برای عقیده های نامطلوب دیگران اصلاً جایگاه مناسبی ندارد چه برسد به اینکه آن عقیده برای مردم نیز هیچ فایده ای نداشته باشد، راحت عرض کنم دروغ باشد، که این نوعی خیانت به هنر و تمدن محسوب می شود. به زبانی ساده تر یک نوع هنر فروشیِ منفور که تاریخ در مورد آن ها قضوت خواهد نمود.

آیا این نوع رفتار هنری به پیکره ی فرهنگ آسیبی وارد نمی کند؟
به طور یقین همین طور است. چرا که معمولاً کسانی که درخواست تبلیغات ابزاری را از هنر دارند، افرادی هستند که از نظر مادی یا سیاسی در موقعیت خوبی اند. به طبع به سراغ بزرگان هنر می روند. از سویی بزرگان هنر برای هنر جویان و تازه راهروان، الگو و سر منشاً اخلاقی اند. اگر چنین الگویی حرکتی نامناسب و غیر هنری داشته باشند، طبعاً پیروان آنها هم تأثیر پذیرفته و این روند ادامه پیدا میکند تا اینکه به جامعه رخنه خواهد کرد  وچه بسا به صورت عرف وعادت در آن ایجاد هویت کند که بسیار خطرناک است.

جائی ازشما شنیده بودم انتقادی نسبت به نحوه ی تدریس مدرسان خوشنویس دارید. چرا؟
بله انتقاد زیادی هم دارم، با ذکر دلیل البته عرض کنم روی انتقاد من، مربیان جوان وتازه راه آموزش خوشنویسی هستند، یا بهتربگویم مدرسین 7-8 سال اخیر. البته شاید شامل حال برخی مدرسین قدیمی نیزهم شود. آن هم به چند دلیل متعدد که به برخی از آنها اشاره می کنم.

اول اینکه، متاسفانه مدرسین خوشنویسی از مطالعه ی آزاد هنری به دورند. یک خوشنویس، به خصوص خوشنویس عصر حاضر نباید به دورازمطالعات پیرامون هنرهای تجسمی باشد، بدین معنی که اگر یک خوشنویس از اوضاع  پیرامونی هنر تجسمی عصر خود و جامعه فرهنگی خود به دورباشد، مقطوع خواهد ماند وادامه راه پر فراز و نشیب هنر باز می ایستد .
یکی دیگرازآنها" شیوه غلط  تدریس" است، که متاسفانه بسیار مرسوم است و هیچ تلاشی هم - به جز اندکی ازاساتید- درصددبهبودآن صورت نگرفته است. همین دلایل کافی است که  باعث شود هنرجوتربیت مناسبی نداشته و همینطور بصورت غلط شیوه های آموزش ادامه دار شود. البته به هیچ عنوان باشیوه ی سنتی تدریس در خوشنویسی مخالف نسیتم اما سنتی بودنی که با شیوه های مدرن آموزشی و نوآوری در تعالیم همراه باشد.

در صورتی که تمایل دارید این مسئله را بیشتر باز کنید. درواقع بفرمائید که اصولاً یک هنرمند خوشنویس فعلی، باید دارای چه خصوصیتی نسبت به آگاهی ها و سنت گرایی ها باشد؟
به نظر من یک هنرمند خوشنویس باید دو عامل اساسی راـ از یک بعد دیگرـ داشته باشد. یکی سنت صحیح و با مطالعه و با نگرشی بازنه کورکورانه و دیگری مدرن بودن و همگام بودن با اتفاقات هنرهای روز جهان و استفاده از آن در کنار هنرهای دیگر مثل مجسمه ها، آرم و نشانه ها، نقاشی خط، معماری و...
در مجموع اگر بخواهیم در یک جمله بیان کنیم باید بگوییم جامعه امروز، هنرمندی را می طلبد که سنتیِ سنتیِ مدرنِ مدرن باشد.

قاعده ی مدرن و مـــدرنیته بودن درکجای خوشنویسی قرار دارد؟
قواعد خوشنویسی در طول قرن های مختلف و در نتیجه بدست آمده از آموزش ها و تحقیقات خوشنویسی دستمایه ی تغییرات صحیح و یا ناصحیح بسیاری بوده است. با توجه به دوره های مختلف و نوع زیبائی شناسی بصری که در فطرت هنرمندان است، این قواعد به نهایت خود رسیده به طوری که به هیچ عنوان نمی توان کلمات و حروف آن را تغییر داد.
مثال بارز آن را در خط نستعلیق می بینیم. دیگر نمی توان قانون نوشتن کاف، ل، ن و یا... را تغییر داد. خط نسخ و ثلث هم از این قاعده مستثنی نیست.

اما در خط شکسته متفاوت است. در خط شکسته جدای از قانونمندی و قواعدی که در حروف رعایت می شود، این حروف در هم جواری یکدیگر می توانند تحت تأثیر همسایگی هم و کلمات پس و پیش خود قرار بگیرد.
مثلاً اگر خوشنویسی شکسته ما دستمایه تغییرمناسب قرار نمی گرفت؛ به همان اقلام کتابت و خفی و غبار و قطعه بندی هایی که اغلب کپی محض و واکنون کورکورانه است، خلاصه می شد. اما در عصر اخیر شاهد تغییرات صحیح در کلمات و قطعات با توجه به نیاز مبرم جامعه فرهنگی هستیم. البته که برای ایجاد و ترفیع هنر، هر هنری مانند تکامل انسان عمل می کند. به عنوان مثال یک انسان اول کودک است بعد نوجوان، جوان و همین طور تا تعالی نسبی تا در طول زمان به کمال برسد.

اما مدرنیته در خوشنویسی جدای از صحیح نویسی کلمات می تواند آن را در ترکیبات صفحه، قطعه بندی ها، بروز آثار مناسب، و... متجلی شد؛ که همه این موارد بر می گردد به روح بلندای هنرمند و استاد مربوطه، که البته باید مطالعه ی صحیحی در باب مبانی و مبادی هنرهای تجسمی داشته باشد. همین سواد بصری و روح تقلید ناپذیری و جهان بینی در هم سویی و همگام کردن یک هنر محدودِ مرزیِ ـزبانی مثل خوشنویسی- است که یکی از دلایل مشقت برون مرزی بودن می تواند باشد.
در تمام مکتب های هنری، جامعه ها، فرهنگ های هنری و تمام رشته های هنری یک زبان مشترک است. مثل الفبای هفت حرفی موسیقی. مانند خطوط ونقاط طلائی در صفحه، سبکی و سنگینی، خاصیت رنگها، روانشناسی بصری در صفحه و...

در خوشنویسی شکسته معاصرکه فقط وفقط مشقت وزحمت فراوان جناب استاد یداله کابلی خوانساری بوده است را به راحتی شاهدیم. برای مثال کتاب منحنی عشق، سماع در سماع، هندسه ی عرفان وآلبوم های فراوان مثل دولت مرقع قرآن و...
بطور خلاصه اگربخواهم عرض کنم مدرن بودن دریک هنرکاملاً سنتی مثل خوشنویسی، یک نوع زندگی آگاهانه است که در کنار قواعد خوشنویسی و زبانی که خاص ماست، باید آنرا طوری ارائه کنیم که حس سواد بصری در آن کاملاً واضح و ظاهر باشد، تا مخاطب غیر هم زبان هم  بتواند با آن ارتباط برقرار کند، مثل صفتی که به آثار استاد یدالله کابلی خوانساری – چهره ماندگار هنر ایران- به نام "کوچ پرستوها" نسبت داده شده بود.
این سخنِ من فقط به نوشتن با قلم ومرکب مربوط می شود نه متریال های دیگر. اما می توان به نقاشی خط یا خط نقاشی اشاره نمود که بحث کاملا ًجداگانه ای را طلب می کند.

پس انتقادات تندی که گاهی نسبت به خط شکسته مکتب استاد کابلی وارد می کنند، چه دلیلی می تواند داشته باشد؟
دلایلی مختلفی وجود دارد که می توانم آنها را به چند دسته تقسیم کنم.البته روی سخنم فقط با کسانی که بدون غرض ورزی و گارد ومواضع شخصی به هنرمی نگرند.
اول: "عدم آگاهی از هماهنگی این مکتب با خواسته مخاطب امروز". یعنی اینکه مخاطب امروز در خط شکسته همان زیبایی، نشاط و طراوتی را می طلبد که در شیوه ی معاصر و مکتب استاد کابلی است.

دوم: "عدم توانائی اجرای این شیوه توسط منتقدین"؛ که به عقیده ی بنده این اجرا بسیار سخت تر وپیچیده تر از شیوه گذشته است.
سوم: درمطلب قبل عرض کردم هر نوگرائی و هر سخن جدیدی قاعدتاً مخالفانی را به همراه دارد که می توان به مکتب های دیگرنیزاشاره نمود.
چهارم: حسادت فراوان  وخود بینی بسیارمخالفان.
اینکه منتقدین مغرض ازچه چیزی رنج می برند کاملا مشخص است .
از دادو وداد آن همه گفتندو نکردند
یارب چه قدر فاصله دست و زبان است
(سایه)

گویا شما علاقه وافری به  خط کوفی و مباحِث پیرامونی و گرافیکی آن هم دارید. توضیح می دهید.
بله اتفاقا درست فرمودید، خط کوفی به نظر حقیر از زیباترین خطوط و همچنین شگفت آورترین حرکات بصری است.

بیشتر شرح دهید لطفا .
یکی از خصوصیات بارز خط کوفی ضعف بسیار در کنار قوت بسیار است ، در حالی که اگراین فرمول در خطهای دیگر مشاهده شود بسیار زشت تصویر می شود، این در حالیست که در خطوط چندین گانه کوفی این مبحث کاملا حل شده است .
با توجه به سنتی و کهن بودن خط کوفی ، آیا میتوان آن را در هنر های جدید به کار برد.

البته که همینگونه هست. ضعف و قوت های موجود دراین خط بسیار می تواند به هنر گرافیک – به خصوص در مبحث تایپوگرافی – امداد برساند .
ضمن اینکه مثالهای قراوان و نمونه های بسیاری را می توان در این باره به عنوان مثال بیان نمود . ترکیباتی نو که از تیزی ها ، پیچش ها و گردش های آن می توان در تولید آرم ، لوگو و نشان ها استفاده نمود.

به نظر کلیِ من خط کوفی یک منبع بسیار عالی و تقریبا بکری است که متاسفانه به درستی شناخته و آموخته نشده. به خصوص اینکه بسیار در مظالعات و تحقیقات دانشجویان رشته های هنری به طور خاص رشته گرافیک میتواند مفید فایده باشد.
یک سوال کلی : چه آثاری ماندگار تر است ؟
 اگربه طور خلاصه عرض کنم ، آثاری که  تاریخ مصرف نداشته باشد.

و حرف اخر :
آرزوی آرامش ، آرامش و آرامش برای هنرمندانمان.



تهیه و تدوین : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ

مطالب پیشنهادی :
تصاویر ضیافت شام بازیگران قبل از اختتامیه جشنواره!
تکذیب شایعه حضور گلشیفته در فیلم ایرانی!
لغو کنسرت بنیامین بدلیل بمب گذاری درسالن!!
مستند مرتضی پاشایی با عنوان "آقای خاص"
هوشنگ ابتهاج راهی بیمارستان شد