شیطنت در کودکی، گاهی به مرحله ای میرسد که دیگر میشود نام «بیش فعالی» را برای آن انتخاب کرد. پای حرف و صحبت هر کسی که بنشینید، از شیطنت های دوران کودکی و کارهای عجیب و غریبی که میکرده، خاطرات زیادی دارد. این روزها، خیلی ها، شیطنت های دوران کودکی را به «بیش فعال بودن» ربط میدهند؛ در حالی که تفاوت چشم گیری بین شیطنت کردن و پرانرژی بودن، با بیش فعالی، وجود دارد.
سراغ چندتا از چهره هایی رفتیم که هنوز، در بزرگسالی هم، گویا آرام و قرار ندارند و یک جا بند نمیشوند. از آن ها، درباره دوران کودکی شان و میزان انرژی و شیطنت هایشان پرسیده ایم. جالب این که تقریبا این چهره ها که همگی در بزرگسالی، هنوز هم پرانرژی و به قول معروف، «اکتیو» هستند، در کودکی هایشان هم همین قدر انرژی داشته اند. حالا این که میشود کودکی این چهره ها را به «بیش فعالی» ارتباط داد یا نه، خودش حکایتی است. انرژی ها، شیطنت ها و شلوغ کاری های دوران کودکی این چهره ها را از زبان خودشان بخوانید:
● هومن سیدی
مثل الانم بودم
من، این روزها، خیلی پرانرژی نیستم، یعنی فکر نمیکنم که هیچ وقت بازیگوش بوده باشم. در کودکی هم هیچ فرقی با الانم نداشتم. من، همیشه، همین بوده و هستم؛ البته شاید این روزها، بیش تر به نظر میرسد که پرانرژی ام تا در کودکی، چون یادم نمیآید کسی در کودکی، درباره من گفته باشد که بازیگوش هستم.
● ماه چهره خلیلی
درس خوبم، سلاحی برای شیطنت کردن بود
در بچگی، من خیلی بازیگوش بودم، خیلی؛ البته از شما چه پنهان که هنوز هم همان قدر بازیگوش هستم. من تقریبا، هنوز که هنوز است، یک جا، آرام و قرار ندارم و نمیتوانم یک جا، بند بشوم. با این که در کودکی، خیلی شیطنت میکردم، اما همیشه، درس خوان بودم. شاگرد اول بودن در تمام دوران تحصیلی، خودش باعث میشد که شیطنت هایم کم تر به چشم بیاید. حتی زمان دانش جویی ام هم بالاترین نمره ها را میگرفتم.
یادم میآید در دوران مدرسه، مدام، در حال بازی و شیطنت بودم و همه را سر کار میگذاشتم، اما در تمام این مدت، پدر و مادرم را فقط برای تذکر همین شیطنت ها و قرار نداشتن ها، به مدرسه فرامیخواندند. نکته در این بود که نمره های خوب و معدل بالای من، همیشه، سپر دفاعی مادر و پدرم در برابر این بحث انضباطی و شیطنت بود.
درس و مشق، سلاحی برای من بود تا بتوانم راحت تر و با گیر کم تری شیطنت کنم. به من، بیش فعال نمیگفتند؛ چون در هر حال، هم شیطنت هایم آن قدر خارج از محدوده نبود و هم در جایگاه سن و سالی خودم، رفتار میکردم. من، هیچ وقت، بزرگ تر از سنم نبودم. این روزها هم که میبینم کودکانی هستند که حرف های مربوط به سنین بالاتر از خودشان را میزنند، خوشم نمیآید. خودم، در کودکی، این گونه نبودم و دوست ندارم کودکان خودم هم بیش از سن شان باشند. به نظرم، بهتر است هرکسی، متناسب با سن و سالش، مسیر زندگی را طی کند.
● نفیسه روشن
عین پسرها بودم
همه نزدیکان و آشنایان و دوستان من میدانند که من خیلی بازیگوشم. جالب است که این میزان شیطنت من، یک هزارم شیطنت هایم در کودکی است. من واقعا از دیوار راست بالا میرفتم و خیلی ها میگفتند اصلا به اندازه من، بازیگوش ندیده اند. میزان شیطنت و پرانرژی بودن من، به قدری بود که همه به من میگفتند «تو عین پسرها هستی.» راست هم میگفتند. تمام شیطنت هایم هم عین شیطنت های پسرانه بود. شاید باورتان نشود، اما حتی اسباب بازی های من هم پسرانه بود!
من در کودکی، یک ویژگی دیگر هم داشتم و آن هم حیوان آزاری بود! زیاد سر به سر حیوان ها میگذاشتم؛ مثلا با تیر و کمان، گنجشک شکار میکردم. همیشه مادرم برای من جوجه میخرید و من هم دور گردن شان، نخ میبستم و آن ها را به گردش میبردم! عاشق قیچی کردن سبیل گربه بودم؛ چون یک بار، یکی از جوجه هایم را یک گربه خورده بود.
من، بیش از حد، بازیگوش بودم. شاید واقعا بشود در مورد من و دوران کودکی ام، واژه «بیش فعالی» را به کار برد؛ چون من، آن قدر انرژی داشتم که هیچ جوری تمام نمیشد و من، مدام، در حال حرکت و بازی و دویدن و شیطنت بودم. من، پا به پای برادرها و بچه های همسایه مان شیطنت میکردم. به جرات میتوانم بگویم که دوران بچگی عجیب و غریبی داشتم.
عاشق دوچرخه سواری بودم و با ماشین یا هواپیما بازی میکردم. از آن دسته دخترهایی نبودم که با عروسک و اسباب بازی های دخترانه بازی کنم، حتی الان هم هیچ اسباب بازی از دوران کودکی ام ندارم، اما از دوران دانشگاه، خریدن شخصیت های عروسکی، مثل میکی موس را شروع کردم. کارتون های مورد علاقه من، «سرندی پیتی» و «رابینسون کروزوئه» بود و به علت علاقه زیاد به کارتون رابینسون، اگر فرصت پیدا کنم، به کیش سفر میکنم تا دریا و جزیره، من را یاد دوران کودکی و تماشای آن کارتون بیندازد.
به تماشای کارتون و انیمیشن، خیلی علاقه دارم. شاید بیش تر از فیلم، انیمیشن ببینم. یکی از بزرگ ترین آرزوهای کودکانه من، «خلبان شدن» بود و همیشه، از تماشای هواپیمای مسافربری لذت میبردم، چون پدرم مهندس پرواز بود، من و برادرهایم، از کودکی، با هواپیما و ماکت های آن آشنا بودیم؛ اما متاسفانه، من نتوانستم خلبان شوم.
حالا هنوز هم این انرژی ها را دارم. یکی از تفریحات مورد علاقه من، رانندگی است؛ چون رانندگی را خیلی دوست دارم و به نظرم، راننده خوبی هستم. وقت های خالی ام را به کارتینگ (پیست اتومبیل رانی) میروم و سوار ماشین های CRG میشوم.
● ارسلان قاسمی
آقای جوزانی به من میگفت ویژ ویژ!
من در بچگی، شیطان نبودم؛ «شر» بودم! الان، نسبت به دوران کودکی ام، خیلی آرام شده ام، ولی در کودکی، واقعا از دیوار راست بالا میرفتم. هیچ کس نمیتوانست من و شیطنت هایم را کنترل کند، جز خواب!
یادم میآید که وقتی در کودکی، برای اولین بار، سر کار رفتم، خیلی شیطنت میکردم. همه را کلافه کرده بودم، اما خوش بختانه، در عین شیطنتی که داشتم، مودب بودم. آقای «جوزانی»، سر صحنه، من را «ویژ ویژ» صدا میکرد؛ چون مثل کش شلوار بودم و مدام درمیرفتم. آن قدر شیطنت میکردم و قابل کنترل نبودم که به من لقب «اسپیدی گنزالس» داده بودند؛ همان موش کارتونی سریع السیر که عاشق غذاهای تند بود.
من در شیطنت هایم، مرغ و خروس و اردک و... را هم دخیل میکردم. یادم است که همان موقع هم خیلی ها میگفتند که ارسلان، بیش فعال است. به هر حال، هرچه بزرگ تر شدم، آرام تر هم شدم، اما هنوز هم از یادآوری شیطنت های کودکی ام، خنده ام میگیرد و باورم نمیشود که این همه انرژی را از کجا میآوردم!
● هومن سیدی
مثل الانم بودم
من، این روزها، خیلی پرانرژی نیستم، یعنی فکر نمیکنم که هیچ وقت بازیگوش بوده باشم. در کودکی هم هیچ فرقی با الانم نداشتم. من، همیشه، همین بوده و هستم؛ البته شاید این روزها، بیش تر به نظر میرسد که پرانرژی ام تا در کودکی، چون یادم نمیآید کسی در کودکی، درباره من گفته باشد که بازیگوش هستم.
● ماه چهره خلیلی
درس خوبم، سلاحی برای شیطنت کردن بود
در بچگی، من خیلی بازیگوش بودم، خیلی؛ البته از شما چه پنهان که هنوز هم همان قدر بازیگوش هستم. من تقریبا، هنوز که هنوز است، یک جا، آرام و قرار ندارم و نمیتوانم یک جا، بند بشوم. با این که در کودکی، خیلی شیطنت میکردم، اما همیشه، درس خوان بودم. شاگرد اول بودن در تمام دوران تحصیلی، خودش باعث میشد که شیطنت هایم کم تر به چشم بیاید. حتی زمان دانش جویی ام هم بالاترین نمره ها را میگرفتم.
یادم میآید در دوران مدرسه، مدام، در حال بازی و شیطنت بودم و همه را سر کار میگذاشتم، اما در تمام این مدت، پدر و مادرم را فقط برای تذکر همین شیطنت ها و قرار نداشتن ها، به مدرسه فرامیخواندند. نکته در این بود که نمره های خوب و معدل بالای من، همیشه، سپر دفاعی مادر و پدرم در برابر این بحث انضباطی و شیطنت بود.
درس و مشق، سلاحی برای من بود تا بتوانم راحت تر و با گیر کم تری شیطنت کنم. به من، بیش فعال نمیگفتند؛ چون در هر حال، هم شیطنت هایم آن قدر خارج از محدوده نبود و هم در جایگاه سن و سالی خودم، رفتار میکردم. من، هیچ وقت، بزرگ تر از سنم نبودم. این روزها هم که میبینم کودکانی هستند که حرف های مربوط به سنین بالاتر از خودشان را میزنند، خوشم نمیآید. خودم، در کودکی، این گونه نبودم و دوست ندارم کودکان خودم هم بیش از سن شان باشند. به نظرم، بهتر است هرکسی، متناسب با سن و سالش، مسیر زندگی را طی کند.
● نفیسه روشن
عین پسرها بودم
همه نزدیکان و آشنایان و دوستان من میدانند که من خیلی بازیگوشم. جالب است که این میزان شیطنت من، یک هزارم شیطنت هایم در کودکی است. من واقعا از دیوار راست بالا میرفتم و خیلی ها میگفتند اصلا به اندازه من، بازیگوش ندیده اند. میزان شیطنت و پرانرژی بودن من، به قدری بود که همه به من میگفتند «تو عین پسرها هستی.» راست هم میگفتند. تمام شیطنت هایم هم عین شیطنت های پسرانه بود. شاید باورتان نشود، اما حتی اسباب بازی های من هم پسرانه بود!
من در کودکی، یک ویژگی دیگر هم داشتم و آن هم حیوان آزاری بود! زیاد سر به سر حیوان ها میگذاشتم؛ مثلا با تیر و کمان، گنجشک شکار میکردم. همیشه مادرم برای من جوجه میخرید و من هم دور گردن شان، نخ میبستم و آن ها را به گردش میبردم! عاشق قیچی کردن سبیل گربه بودم؛ چون یک بار، یکی از جوجه هایم را یک گربه خورده بود.
من، بیش از حد، بازیگوش بودم. شاید واقعا بشود در مورد من و دوران کودکی ام، واژه «بیش فعالی» را به کار برد؛ چون من، آن قدر انرژی داشتم که هیچ جوری تمام نمیشد و من، مدام، در حال حرکت و بازی و دویدن و شیطنت بودم. من، پا به پای برادرها و بچه های همسایه مان شیطنت میکردم. به جرات میتوانم بگویم که دوران بچگی عجیب و غریبی داشتم.
عاشق دوچرخه سواری بودم و با ماشین یا هواپیما بازی میکردم. از آن دسته دخترهایی نبودم که با عروسک و اسباب بازی های دخترانه بازی کنم، حتی الان هم هیچ اسباب بازی از دوران کودکی ام ندارم، اما از دوران دانشگاه، خریدن شخصیت های عروسکی، مثل میکی موس را شروع کردم. کارتون های مورد علاقه من، «سرندی پیتی» و «رابینسون کروزوئه» بود و به علت علاقه زیاد به کارتون رابینسون، اگر فرصت پیدا کنم، به کیش سفر میکنم تا دریا و جزیره، من را یاد دوران کودکی و تماشای آن کارتون بیندازد.
به تماشای کارتون و انیمیشن، خیلی علاقه دارم. شاید بیش تر از فیلم، انیمیشن ببینم. یکی از بزرگ ترین آرزوهای کودکانه من، «خلبان شدن» بود و همیشه، از تماشای هواپیمای مسافربری لذت میبردم، چون پدرم مهندس پرواز بود، من و برادرهایم، از کودکی، با هواپیما و ماکت های آن آشنا بودیم؛ اما متاسفانه، من نتوانستم خلبان شوم.
حالا هنوز هم این انرژی ها را دارم. یکی از تفریحات مورد علاقه من، رانندگی است؛ چون رانندگی را خیلی دوست دارم و به نظرم، راننده خوبی هستم. وقت های خالی ام را به کارتینگ (پیست اتومبیل رانی) میروم و سوار ماشین های CRG میشوم.
● ارسلان قاسمی
آقای جوزانی به من میگفت ویژ ویژ!
من در بچگی، شیطان نبودم؛ «شر» بودم! الان، نسبت به دوران کودکی ام، خیلی آرام شده ام، ولی در کودکی، واقعا از دیوار راست بالا میرفتم. هیچ کس نمیتوانست من و شیطنت هایم را کنترل کند، جز خواب!
یادم میآید که وقتی در کودکی، برای اولین بار، سر کار رفتم، خیلی شیطنت میکردم. همه را کلافه کرده بودم، اما خوش بختانه، در عین شیطنتی که داشتم، مودب بودم. آقای «جوزانی»، سر صحنه، من را «ویژ ویژ» صدا میکرد؛ چون مثل کش شلوار بودم و مدام درمیرفتم. آن قدر شیطنت میکردم و قابل کنترل نبودم که به من لقب «اسپیدی گنزالس» داده بودند؛ همان موش کارتونی سریع السیر که عاشق غذاهای تند بود.
من در شیطنت هایم، مرغ و خروس و اردک و... را هم دخیل میکردم. یادم است که همان موقع هم خیلی ها میگفتند که ارسلان، بیش فعال است. به هر حال، هرچه بزرگ تر شدم، آرام تر هم شدم، اما هنوز هم از یادآوری شیطنت های کودکی ام، خنده ام میگیرد و باورم نمیشود که این همه انرژی را از کجا میآوردم!
www.seemorgh.com/culture
منبع: مجه شهرزاد
مطالب پیشنهادی:
این سه نفر چه دارند که اینقدر محبوبند؟!
بازیگران از ورود خود به سینما میگویند
محمدرضا گلزار چگونه ستاره شد؟ چقدر محبوبیت دارد؟! (+عکس)
رازهای یك بازیگر كمدی از زبان ماهایا پطروسیان!
امین حیایی برای آبرویش میجنگد!
محمدرضا گلزار چگونه ستاره شد؟ چقدر محبوبیت دارد؟! (+عکس)
رازهای یك بازیگر كمدی از زبان ماهایا پطروسیان!
امین حیایی برای آبرویش میجنگد!