فیلم سینمایی "مرد پرنده ای" به کارگردانی آلخاندرو گونزالس ایناریتو در مراسم اسکار 2015 همه جوایز را درو کرد.

مرد پرنده‌ای یا بردمن (به انگلیسی: Birdman) فیلمی در ژانر کمدی-درام به کارگردانی، تهیه‌کنندگی و نویسندگی آلخاندرو گونزالز اینیاریتو است که در ۱۷ اکتبر ۲۰۱۴ منتشر شد. مایکل کیتون، زک گالیفیاناکیس، ادوارد نورتون، آندره‌آ ریسبرو، امی رایان، اما استون و نائومی واتس در فیلم به ایفای نقش پرداخته‌اند. کیتون در نقش یک بازیگر هالیوودی است که مدت‌ها پیش با یک نقش ابرقهرمانی به شهرت رسیده است و در حال حاضر می‌خواهد با اجرای یک تئاتر اقتباسی از آثار ریموند کارور در برادوی، شهرت از دست‌رفته خویش را بازیابد.

honar566.jpg

مرد پرنده‌ای در افتتاحیه ۷۱امین جشنواره فیلم ونیز اکران شد. در ۱۷ اکتبر ۲۰۱۴ به صورت محدود در ایالات متحده و در ۱۴ نوامبر، به صورت جهانی اکران گردید. این فیلم بیش از ۵۹ میلیون دلار فروش داشت.

مرد پرنده‌ای عموماً نقدهای مثبتی دریافت کرد و توسط بسیاری از جمله هیئت ملی بازبینی فیلم و بنیاد فیلم آمریکا به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های سال ۲۰۱۴ میلادی انتخاب شد. در هفتاد و دومین دوره جوایز گلدن گلوب نامزد دریافت ۷ جایزه شد که از این بین کیتون جایزه بهترین بازیگر مرد فیلم کمدی یا درام را دریافت کرد و فیلم‌نامهٔ فیلم نیز جایزه بهترین فیلم‌نامه را به دست آورد. در هشتاد و هفتمین دوره جوایز اسکار، مرد پرنده‌ای با نامزدی در ۹ بخش، همراه هتل بزرگ بوداپست بیشترین تعداد نامزدی در این دوره را کسب کرد که از این بین موفق به دریافت چهار جایزهٔ بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلم‌نامهٔ غیر اقتباسی و بهترین فیلمبرداری شد.

honar576.jpg
داستان فیلم سینمایی "مرد پرنده ای"

ریگان تامسون (مایکل کیتون) بازیگر هالیوودی است که دو دهه قبل به خاطر بازی در نقش ابرقهرمانی به نام مرد پرنده‌ای در فیلم‌های بلاک‌ باستر، مشهور بوده، ولی حالا شهرتش لکه‌دار شد. در ذهنش صدای شخصیت مرد پرنده‌ای با او صحبت می‌کند و از او انتقاد می‌کند و او خودش تصور می‌کند قدرت‌های خارق‌العادهٔ مرد پرنده‌ای را در زندگی واقعی نیز داراست. ریگان امیدوار است با اقتباس نمایش‌نامه‌ای از داستان کوتاه ریموند کارور به نام وقتی از عشق حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم که خودش نویسندگی، کارگردانی و بازیگری در آن را بر عهده دارد، شهرتش از دست‌رفته‌اش را بازیابد. تهیه‌کننده این نمایش، وکیل و بهترین دوست ریگان یعنی جیک (زک گالیفیانیکیس) است. لورا (آندره‌آ ریسبرو) که دوست‌دختر ریگان است و لزلی (نائومی واتس) بازیگری که برای اولین بار در برادوی روی صحنه می‌رود، بازیگران این نمایش هستند. دختر ریگان، سم (اما استون) که معتاد نیز هست، دستیار ریگان است.

honar575.jpg

هنگام تمرین، یک لامپ از صحنه روی سر رالف می‌افتد و او را مصدوم می‌کند. ریگان و جیک هر دو اتفاق نظر دارند که او بازیگر بدی بوده و ریگان ادعا می‌کند، وی لامپ را از قصد روی سرش انداخته است. از طریق لزلی، آن‌ها موفق می‌شوند بازیگر مشهوری به نام مایک (ادوارد نورتون) را برای این نقش استخدام کنند. اولین پیش‌نمایش افتضاح پیش می‌رود. مایک زمانی که ریگان مشروبش را با آب بروی صحنه عوض می‌کند، نقشش را می‌شکند و با وی درگیر می‌شود و همچنین در یک صحنه سکس، سعی می‌کند به لزلی تجاوز کند. ریگان با خواندن مطبوعات متوجه می‌شود که مایک حواس همه را به خود جلب کرده است. جیک او را راضی می‌کند که با او ادامه بدهد. وقتی ریگان سم را هنگام مصرف ماریجوانا عافلگیر می‌کند، سم به او می‌گوید که او اصلاً اهمیتی ندارد و این نمایش فقط برای غرور اوست.

honar574.jpg

پشت صحنهٔ آخرین پیش‌نمایش، ریگان می‌بیند که سم و مایک در حال لاس زدن هستند. وقتی برای سیگار کشیدن به بیرون می‌رود، لباسش لای در الکترونیکی گیر می‌کند و مجبور می‌شود برهنه شود و از طریق میدان تایمز و در اصلی سالن وارد صحنه شود. بازدید فیلمی که از این صحنه بر روی اینترنت منتشر می‌شود، به سرعت بالا می‌رود. بعد از این، او در یک بار با منتقدی به نام تابیتا دیکینسون، مواجه می‌شود. او به ریگان می‌گوید که از مشاهیر هالیوودی که تظاهر می‌کنند بازیگرند متنفر است و به زودی با یک نقد منفی، کار نمایشش را تمام خواهد کرد. ریگان مست می‌کند و در خیابان از حال می‌رود. روز بعد او توهم می‌زند که در حال صحبت با مرد پرنده‌ای است و به او می‌گوید تا یک فیلم مرد پرنده‌ای دیگر بسازد. همچنین تصور می‌کند که روی شهر نیویورک در حال پرواز اس

در شب اول نمایش، ریگان از اسلحه واقعی برای صحنهٔ پایانی استفاده می‌کند. صحنه‌ای که در آن شخصیت ریگان خودش را می‌کشد. او به بینی خودش شلیک می‌کند. در بیمارستان جیک به ریگان می‌گوید که تابیتا برای او یک نقد مثبت نوشته است. وقتی سم به ملاقاتش می‌رود، لحظه‌ای بیرون اتاق می‌رود و وقتی برمی‌گردد می‌بیند که پنجره باز است و پدرش نیست. او از پنجره به پایین نگاه می‌کند، بعد به بالا و لبخند می‌زند.


تهیه و ترجمه : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ