گلشیفته فراهانی برخلاف سن و سالش و حتی سایر بازیگران زن سینمای ایران، خیلی زود نقش یک همسر و سپس یک مادر را بازی کرد آن هم در شرایطی که...
 
 
تحلیلی بر حضور سینماگران ایرانی در فیلم‌های امریکایی

درهای هالیوود به روی سینماگران ایرانی گشوده شده است؟ از هفته گذشته که خبر بازی گلشیفته فراهانی در فیلم جدید ریدلی اسکات با نام «مجموعه دروغ ها» به طور رسمی‌منتشر شد پژواک این سوال را می‌توان در بسیاری از محافل سینمایی و رسانه‌یی شنید.
به ویژه آنکه همایون ارشادی بعد از بازی در فیلم «بادبادک باز» به فاصله اندکی فرصت حضور در فیلم جدید الخاندرو آمه نا بار کارگردان مطرح اسپانیایی تبار را یافت و در کنار ریچل وایز به ایفای نقش پرداخت و گلشیفته فراهانی هم بعد از تجربه همکاری با نام‌هایی چون ریدلی اسکات، لئوناردو دی کاپریو و راسل کرو ظاهراً برای بررسی پیشنهادهای جدیدتر به امریکا رفته است. قرار دادن این اخبار در کنار هم بلافاصله ذهن را به سوی همان سوال ابتدایی می‌برد. به راستی چنین است؟
مناسبات سینمای امریکا به عنوان اصلی‌ترین و مهم ترین صنعت سینمایی دنیا که در آن بیش از آنکه معیارهای هنری مطرح باشد وجوه صنعتی و سرمایه‌داری حاکم است، آن چنان با معیارهای مختلف و تثبیت شده‌یی عجین است که در آن تصور پذیرش افراد و مضامینی فارغ از نگاه خاص هدایتگرانش ممکن نیست. در هالیوود آنچه به نام «استاندارد تولید» شناخته می‌شود فراتر از هر معیار دیگری است و در چنین شرایطی حتی بزرگ ترین نام‌ها هم در صورت تخطی از این معیار جایی در جریان اصلی این صنعت نمی‌یابند.
این نکته را باید در کنار سنت همیشگی هالیوود در توجه به رویدادهای جهانی و ارائه روایتی از وقایع مهم دنیا قرار داد. این سنت آن چنان ریشه‌دار است که گویی سینمای امریکا جزء رسالت خود می‌داند تا از آنچه در دنیای امروز با همه مناسباتش می‌گذرد روایتی منحصر ارائه دهد. اگر زمانی جنگ سرد بود که قهرمانان خیالی هالیوود را در هیبت راکی و رمبو به مصاف ابرقدرت شرق می‌فرستاد حالا چند سالی است با اتفاقاتی که در خاورمیانه افتاده نگاه دوربین‌های هالیوود معطوف این نقطه دنیا شده است. با این همه، وسواس مهم‌ترین کارخانه رویاسازی دنیا در نزدیک شدن به ایران و داستان‌های آن بسیار بیشتر از همسایگانش بوده است. اگر این روایت که فراهانی در فیلم «مجموعه دروغ ها» ایفاگر نقش یک پرستار ایرانی بوده است درست باشد باید به تمامی ‌این نکته را پذیرفت که حالا سینمای امریکا به وارد کردن تمام قد شخصیت‌های ایرانی به فیلم‌های امریکایی علاقه مند شده است. هرچند پیش از این هم می‌شد نشانه هایی از ایرانی‌ها در فیلم‌های امریکایی یافت اما همه با نگاهی مغرضانه و بیش از هر چیز منطبق با نگاه رسمی‌رسانه‌یی همراه بود. اینچنین بود که جز تصاویر مخدوشی شبیه «بدون دخترم هرگز» یا شخصیت‌هایی خبیث تصویر شده در جبهه تروریست‌ها نشان دیگری از ایرانی‌ها نمی‌دیدیم. شروع جریان توجه هالیوود به ایرانی‌ها را باید با فیلم «خانه یی از شن و مه» بدانیم که آنجا برای اولین بار نگاهی متفاوت معطوف به جامعه ایرانی مهاجر دیدیم و تداومش در «تصادف» پل هاگیس دیده شد.
این فیلم ها البته بیش از هر چیز ایرانی‌ها را از چشم مهاجران ساکن در امریکا می‌دیدند و بر معضلات آنها توجه می‌کردند.
اتفاق جدید اما در گرایش دست اندرکاران امریکایی به انتخاب بازیگرانی فعال در خود ایران است. آنها حالا دیگر فقط به سراغ ایرانی‌های مقیم در خود امریکا نمی‌روند که انتخاب هایشان محدود به نام‌هایی چون شهره آغداشلو و حتی میترا حجار شود. در این نکته البته باید تنوع مضامین و شخصیت‌های ایرانی در فیلم‌های امریکایی را هم در نظر بگیریم. حال جامعه مهاجر ایرانی نیست که دغدغه سینماگران امریکایی را معطوف خود کند بلکه خود ایرانی‌ها هستند که برای آنها جذاب شده اند. این گزاره البته تا زمان نمایش عمومی‌فیلم ریدلی اسکات و مشخص شدن داستان و فضایش دقیق نیست. با این توضیحات حالا بهتر می‌توان به سوال ابتدای مطلب پاسخ داد. گشودن درهای هالیوود سخت‌تر از آن است که جدا از مناسبات و رویه های جاری و حاکم بر آن ممکن باشد. سینماگران ایرانی البته در گذر از همه سال‌های اخیر توانسته اند نامی‌از خود در بطن جریان هنری سینمای جهان بر جای گذارند اما آنچه که هالیوودی‌ها را در حضور و استفاده از آنها ترغیب کرده است در وهله اول توانایی‌های آنها نیست بلکه روندهای جاری در مناسبات مضمونی سینمای امریکاست. هرچند همین توانایی‌ها سبب شده سینماگران داخل ایران و فعال در صنعت سینمای ایران به ایرانیان مهاجر در امریکا ترجیح داده شوند. سفر گلشیفته فراهانی به امریکا شاید نشانه‌یی باشد بر ادامه این روند.اگر به یاد آوریم که همایون ارشادی هم سال گذشته روند مشابهی را طی کرد. این جدا از فضایی است که بعد از نمایش فیلم در امریکا ایجاد خواهد شد که حتماً در توجه به بازی گلشیفته موثر خواهد بود.
 
10 نکته درباره کارنامه بازیگری گلشیفته فراهانی
«میم» مثل گلشیفته
 
1 پدر؛ بهزاد فراهانی، مادر؛ فهیمه رحیم نیا و خواهر؛ شقایق فراهانی. کمی‌عجیب است در چنین خانواده‌یی بزرگ شوید، به هنر بی‌علاقه باشید و دست آخر بازیگر نشوید. اگرچه گلشیفته نوجوان دلش می‌خواست بیشتر یک موزیسین معروف و کاربلد باشد تا یک بازیگر سینما. اما دست تقدیر او را به همان سمتی برد که پیش از آن خانواده‌اش را برده بود.
گلشیفته 16 سال بیشتر نداشت که خواهرش شقایق برایش خبر آورد که قرار است داریوش مهرجویی فیلمی ‌بسازد و دختری هم سن و سال او می‌خواهد. یک هفته بعد محمدرضا شریفی نیا ماجرا را جدی‌تر کرد و قصه فیلم را برای گلشیفته تعریف کرد. «میم» قصه فیلم مهرجویی خود گلشیفته بود. بعد از اینکه عکس‌های گلشیفته نوجوان به مهرجویی نشان داده شد، او خواست که گلشیفته را از نزدیک ببیند و پس از چند قرار حضوری، «میم» درخت گلابی پیدا شد. فقط مانده بود رضایت پدر و مادر که البته در ابتدا مخالف بودند. آنها می‌خواستند دخترشان موسیقی را دنبال کند نه آنکه آنقدر در بازیگری غرق شود که دیگر موسیقی فراموش شود. بالاخره با رضایت آنها گلشیفته شد بازیگر «درخت گلابی» و یکی از کاراکترهای ماندنی سینمای ایران را در سن 16 سالگی خلق کرد.
وقتی فیلمبرداری «درخت گلابی» بعد از دو ماه به پایان رسید، یک چیز گلشیفته را به شدت نگران می‌کرد. او برای مدتی افسرده و گیج شده بود چرا که می‌ترسید به سرنوشت خیلی از نوجوانان سینمای ایران مانند عدنان عفراویان فیلم «باشو غریبه کوچک» بهرام بیضایی یا امیروی «ساز دهنی» امیر نادری تبدیل شود. کودکان و نوجوانانی که یک بار خوش درخشیدند اما چون حرفه و خاستگاه اجتماعی‌شان چیز دیگری بود، دیگر نتوانستند فرصت حضور روی پرده سینما را به دست بیاورند و به تدریج تنها به یک خاطره تبدیل شدند.
اما در مورد گلشیفته ماجرا کمی ‌فرق می‌کرد. با اینکه بین اولین و دومین فیلم او حدود سه سال فاصله افتاد، اما او خانواده‌یی بازیگر داشت که این مساله باعث می‌شد او در بطن سینما، تئاتر و تلویزیون قرار داشته باشد و دست زمانه او را به این راحتی‌ها کنار نگذارد.
2 گلشیفته فراهانی در مدت 11 سالی که وارد عرصه بازیگری شده در 17 فیلم سینمایی بازی کرده است. اگر فعالیت جدی و حرفه‌یی او را از سال 79 (سه سال بعد از درخت گلابی) و با بازی در هفت پرده(فرزاد موتمن) بدانیم، او به طور متوسط در هر سال دو فیلم بازی کرده که نشان از حضور مستمر و البته با وسواس او در بطن سینما دارد. کار با کارگردانانی مانند داریوش مهرجویی (دو فیلم)، ابراهیم حاتمی‌کیا، کمال تبریزی، رسول ملاقلی پور، بهمن قبادی و این آخری‌ها اصغر فرهادی باعث شده تا «میم» سینمای ایران در آغاز جوانی کوله‌باری از تجربه را به همراه داشته باشد.
3 در مورد کارنامه گلشیفته فراهانی نکته جالب این است که او سه فیلم هفت پرده، باباعزیز (محمدناصر خمیر) و سنتوری(داریوش مهرجویی) را دارد که فرصت اکران عمومی‌پیدا نکرده اند و فقط در جشنواره امکان دیده شدن داشته‌اند. در کنار اینها دو فیلم نیوه مانگ (بهمن قبادی) و کودک و فرشته (محمد حقیقت) را هم دارد که اصلاً دیده نشده‌اند و نمایشی در ایران نداشته‌اند. اکران نشدن پنج فیلم از 16 فیلمی ‌که گلشیفته فراهانی در این سال‌ها بازی کرده (البته به غیر از «درباره الی» ساخته اصغر فرهادی که هنوز آماده نمایش نشده) نشان از کاراکتر متفاوت او و انتخاب شدن و انتخاب کردنی متمایز از سایر بازیگران هم سن و سال او در سینمای ایران است. بی‌شک گلشیفته فراهانی کاراکتر متفاوت و عجیبی دارد که می‌توان از او در فیلم هایی نه چندان متعارف و در راستای جریان اصلی سینمای ایران استفاده کرد.
4 بازی گلشیفته فراهانی از همان اول به خوبی دیده شد و مورد تقدیر قرار گرفت. او با همان فیلم اولش «درخت گلابی» توانست سیمرغ بلورین بخش بین‌الملل جشنواره را از آن خود کند. او در کنار اینها در سه دوره جشن خانه سینما کاندیدا شده و یک بار هم تندیس جشن را به خاطر «اشک سرما» دریافت کرده است. گلشیفته دو دوره دیگر هم برای فیلم «اشک سرما» و فیلم‌های «دیوار» و «همیشه پای یک زن در میان است» نامزد سیمرغ جشنواره فجر شده است. همه اینها در حالی است که بازی‌های او مورد توجه منتقدان و نویسندگان سینمایی هم قرار گرفته و نام او مکرراً در انتخاب‌های سالانه آنها آمده است. این مساله نشان از آن دارد که نوجوان سینمای ایران که حالا تبدیل به جوانی پخته در عرصه بازیگری شده، هم توجه داوران و هم توجه منتقدان را به خود جلب کرده است.
5 یک نکته جالب توجه در مورد نسل جدید بازیگران جوان زن سینمای ایران که البته از نوجوانی کار بازیگری را آغاز کرده‌اند، وجود دارد. اگر گلشیفته فراهانی را در کنار باران کوثری و پگاه آهنگرانی به عنوان سردمداران این نسل به حساب بیاوریم به این نکته خواهیم رسید که همگی آنها کارشان را از سنین 16-15 سالگی یا حتی کمتر در سینما آغاز کرده‌اند و از همه مهم تر پدر و مادر همه آنها از اهالی سینما بوده‌اند. آنها به یمن خانواده هنرمندان وارد سینما شده‌اند، فرصت آزمون و خطا پیدا کرده‌اند و البته به خاطر استعدادشان (که اگر وجود نداشت به سرعت محو می‌شدند) توانسته‌اند برای خود جایگاهی محکم و البته حالا مستقل از خانواده در سینمای ایران دست و پا کنند.
6 گلشیفته فراهانی برخلاف سن و سالش و حتی سایر بازیگران زن سینمای ایران، خیلی زود نقش یک همسر و سپس یک مادر را بازی کرد آن هم در شرایطی که خیلی از بازیگران زن سینمای ایران تا سال‌های میانسالی‌شان از اینکه نقش یک مادر را بازی کنند اکراه دارند چرا که واهمه دارند دیگر نقش زن جوان اول فیلم را به آنها ندهند اما گلشیفته فراهانی با اینکه تنها 23 سال داشت، این ریسک را کرد و در فیلم «میم مثل مادر» رسول ملاقلی پور نقش مادر پسری 8-7 ساله را بازی کرد که اتفاقاً خیلی هم مورد توجه مخاطب عام قرار گرفت و باعث شهرت و البته محبوبیت بیشتر او نزد عامه مردم هم شد.
7 گلشیفته فراهانی شوخ و شنگی خاصی در بازی‌اش دارد که البته به نوع کاراکتر خاص او برمی‌گردد. گاهی این شوخ و شنگی اصلاً به کار نمی‌آید و باید کاملاً مهار شود مانند فیلم «میم مثل مادر» که ملاقلی پور به خوبی از عهده آن برآمده بود. گاهی این شوخ و شنگی تا اندازه‌یی لازم است و باید کنترل شود مانند «سنتوری» که مهرجویی هم استاد بازی گرفتن و کنترل بازیگر است. گاهی هم گلشیفته به حال خود رها می‌شود تا هر جنگولک بازی که می‌خواهد دربیاورد که نتیجه اش فیلمی‌ مثل «دیوار» است. با همه اینها گلشیفته فراهانی آنقدر انعطاف دارد که آن چیزی را که کارگردان می‌خواهد دربیاورد و صدالبته که تماشای یک گلشیفته خوب روی پرده سینما به کارگردانی که پشت دوربین قرار گرفته، بستگی دارد.
8 هنوز معلوم نیست که «میم» سینمای ایران چگونه اولین قدم در راه بین‌المللی شدن را برداشت. اخبار تایید نشده‌یی وجود دارد که می‌گوید جیم جارموش او را در فیلم «نیوه مانگ» بهمن قبادی دیده و به ریدلی اسکات معرفی کرده است. البته تا خود گلشیفته به حرف نیاید و در این باره سخن نگوید، همه اینها حدس و گمان است و نمی‌توان درباره‌شان نظر به قطعیت داد. هرچه باشد او سینمای ایران را در مسیر تازه‌یی از بین المللی شدن قرار داده است. در این بین کسانی هم هستند که خواهند گفت با یک بازیگر، سینما بین‌المللی نمی‌شود و خیلی چیزهای دیگری هم لازم است. این حرف درست ولی مگر در امریکا سینمای هند با آمیتاب باچان و سینمای آسیای شرق با جکی چان شناخته نشد؟، البته هنوز بسیار زود و خوش باورانه است که بخواهیم گلشیفته را با آنها مقایسه کنیم و بهتر است فعلاً به همین دلخوش باشیم که بازیگری ایرانی که تا همین چند ماه پیش در فیلم‌های نیم بند خودمان بازی می‌کرد، حالا در فیلم ریدلی اسکات بزرگ و در کنار دی کاپریو و راسل کرو بازی کرده است. فعلاً تا همین جا را داشته باشید تااینکه فیلم اکران شود و نسخه‌اش به ایران برسد. آن وقت شاید حظ بیشتری کردیم از ایرانی بودن‌مان. فقط خدا کند پس از دیده شدن فیلم، شرایط جوری نشود که سینمای ایران بدون «میم» شود.
9 حالا «درخت گلابی» داریوش مهرجویی یک فیلم ویژه و مثال‌زدنی شده و هر دو بازیگر این فیلم بین المللی شده‌اند. همایون ارشادی که هم در «بادبادک باز» مارک فوستر بازی کرده و هم در فیلم جدید آمه نابار. گلشیفته فراهانی هم که تجربه کار با ریدلی اسکات و دیده شدن در کنار دی کاپریو و راسل کرو را دارد. راستی از آن فیلم کس دیگری نمانده که این بار نوبت به او برسد؟، خدا رحمت کند نعمت الله گرجی را...
10 بیایید کمی‌هم بدبینانه به ماجرا نگاه کنیم. شاید فیلم اسکات اکران شود و هیچ اتفاقی برای گلشیفته فراهانی نیفتد. اصلاً شاید ماجرا این گونه بوده که آنها صرفاً یک بازیگر ایرانی با چهره‌یی شرقی برای فیلم شان لازم داشته‌اند و نقش هم هیچ گونه جای کار خاصی برای دیده شدن ندارد. مگر در سال چند فیلم دیگر در آن سوی آب‌ها تولید می‌شود که بازیگر ایرانی با چهره‌یی شرقی بخواهد؟ پس شاید ماجرا فقط یک بار برای همیشه باشد. شاید هم نه... بیایید دوباره خوش‌بین شویم. راستی شنیده‌ام تونی اسکات هم به گلشیفته پیشنهاد داده است. البته این روزها بازار شایعات از انواع بد تا خوب‌شان داغ است. فقط خدا کند فیلم زودتر اکران شود و این قیل و قال خاتمه یابد. خدا کند ریسک گلشیفته ارزشش را داشته باشد.
 
بازی در فیلمی ‌امریکایی در چه صورت امری سیاسی تلقی می‌شود
در کمدی دست کم گرفته شده «ازدواج به سبک ایرانی» (حسن فتحی) رقیبی بدخواه که می‌خواهد مانع وصلت دیوید کانادایی (دانیل هولمز) و شیرین ایرانی (شیلا خداداد) شود، تصاویری ساختگی را به دست حاج ابراهیم سرپولکی (داریوش ارجمند) بازاری مقید به آداب و اخلاق می‌رساند که در آنها، یک جا دیوید کنار جرج بوش و تونی بلر ایستاده و جایی دیگر، میان شارون استون و نیکول کیدمن. حاجی که چیزی از فتوشاپ نمی‌داند، از اینکه داماد آینده‌اش هم جاسوس مسلک است و هم فساد اخلاقی دارد، برمی‌آشوبد و عزم می‌کند بساط عروسی را برهم بزند. بعدتر که دیگران با حسن نیت، تصاویر ساختگی مشابهی از خود حاجی به دستش می‌دهند که یک جا میان بوش و بلر و جایی دیگر کنار شارون استون و کاترین زتا- جونز ایستاده، در واکنش به این - به زعم او - معجزه، جل الخالق می‌گوید و به وصلت دو جوان رضایت می‌دهد.
حالا و بعد از گذشت دو سال، اتفاقی که در تصاویر ساختگی در مقابل دیدگان حاج آقا سرپولکی رخ داد، در تصاویر واقعی فیلم هنوز اکران نشده «مجموعه دروغ ها» (ریدلی اسکات) روی داده و گلشیفته فراهانی بازیگر محبوب عام و خاص (که حتی نگاه رسمی ‌بابت تصویر پرمهر و شفقت آمیزی که از مادری دردمند و پایبند در فیلم «میم مثل مادر» مرحوم ملاقلی پور ارائه داده بود، زبان به ستایش‌اش گشود) در فیلمی ‌امریکایی کنار لئوناردو دی کاپریو ظاهر شده. بازیگر مهم تر فیلم البته راسل کرو است، ولی فارغ از آنچه در خود فیلم می‌گذرد، واکنش رسمی ‌در جامعه ما به گونه‌یی است که انگار فراهانی را در تصاویری واقعی، کنار بوش و بلر یا در شرایطی دور از اخلاقیات در کنار بازیگران مرد فیلم دیده و به سیاق حاج آقا سرپولکی، از کوره در رفته است. بحث اساسی در این است که حد و معیار سیاسی قلمداد شدن اتفاقی اینچنین را کجا باید جست وجو کرد؟ اگر بعد از دو دهه حضور در فضای فرهنگی کشور، شناخت ما از محدوده‌های مجاز و ممنوع این زمانه و این جامعه، اندکی مقرون به واقعیت باشد، می‌توانیم این عناصر را در بررسی مسیری که فراهانی پیموده و واکنش‌های ناظران رسمی‌نسبت به آن در نظر آوریم؛
1 وقتی پیشنهاد حضور در تولیدی بین المللی در این ابعاد، آن هم به کارگردانی کسی که سازنده «گلادیاتور» و «هانیبال» و «تلما و لوییز» و «مردان دغل» و از همه مهم‌تر، «Blade Runner» بوده، مطرح می‌شود، هیچ بازیگر ایرانی که به کار و حرفه و هنرش عشق بورزد، امکان ندارد به سرعت و بی‌پرسیدن از چند و چون کار، از بررسی پیشنهاد به طور کامل و مطلق و یکباره منصرف شود. هویت خود کارگردان در این میان تاثیر ویژه‌یی دارد. این درست است که به لحاظ حد و سطح فیلم ها، معتقدم او در این سال ها سیری نزولی داشته و برعکس، برادرش تونی اسکات که اوایل نسخه‌یی جعلی از پست مدرنیست‌های ظاهراً خشونت‌گرایی چون کوئنتین تارانتینو و الیور استون به نظر می‌رسید، در این سال‌ها از «مرد خشمگین» تا «دومینو» تا «دژاوو» تا اپیزود «شیطان را بران» در «استخدام» محصول کمپانی ب ام و،  فیلم به فیلم دارد اصیل‌تر و خلاق‌تر نشان می‌دهد. اما هیچکاک هم وقتی چهار فیلم آخرش را به باور بسیاری، در سطحی غیرقابل قیاس با شاهکارهای دهه 1950 و دو سه سال اول دهه 1960 ساخت، از اعتبارش در دنیای سینما چیزی کاسته نشد. استاد کهنه کاری همچون ریدلی اسکات هم با چند سال کار متوسط، ناگهان جایگاهش را از دست نمی‌دهد که هیچ، بابت اوج های گذشته، هر کار تازه اش این امید را برمی‌انگیزد که رجوعی به دوران طلایی‌اش باشد و بنابراین، آن پیشنهاد به گونه‌یی طبیعی هر بازیگر علاقه مند به هنر و ارتقا و تجربه‌گری را با خود همراه می‌کند. تا این جای کار، داریم درباره کلیت هنر بازیگری به گونه‌یی آزادمنشانه بحث می‌کنیم. اما اینجا و امروز، ملاحظات دیگری نیز مطرح و چه بسا ارجح است. در بحث از هویت فیلمساز، فراهانی و هر طرف مشورتی که در این تصمیم داشته، حتماً این را در نظر گرفته‌اند که اسکات هیچ گونه سابقه مشکوک یا زیرسوال رفته‌یی در نگاه مواضع رسمی ‌ما نداشته است. او نه اسپیلبرگ است که به برخی حمایت‌های تبلیغاتی از حاکمیت ایالات متحده شهرت دارد و در ایران متصل به کارتل‌های عظیم یهودی بازار جهانی تلقی می‌شود؛ نه فیلم و سکانس و شخصیتی خلق کرده که اهانتی یا اشاره‌یی کنایی به باورهای دینی یا حساسیت های سیاسی ما در آن باشد. در میان فیلم‌های همین دوران نه چندان موفق او از جمله فیلم ضدجنگ و ضدامریکایی خوش ساخت ولی بدون طراوت و تازگی «سقوط شاهین سیاه» را هم داریم که بر حمله بی‌خردانه و شکست فلاکت بار ارتش امریکا در سودان متمرکز است. پس جز ملیت امریکایی خود اسکات و سرمایه امریکایی پشت این تولید، بدنامی‌های آشنای پرچمداران سیستم تبلیغاتی متمایل به سیاست در صنعت سینمای هالیوود، حضوری در تفکر کارگردانی فیلم «مجموعه دروغ ها» ندارند و این، تا اینجا، می‌تواند به طور منطقی به جدی گرفتن آن پیشنهاد یا دست کم در لحظه پس نزدنش بینجامد.
2 تردید و تأمل بعدی طبعاً در باب داستان فیلم است. آنچه ما تا اینجا در این باره می‌دانیم، چندان کافی و کامل نمی‌نماید. وانگهی خط کلی قصه فیلم این است که جوانی امریکایی و یهودی تبار به نام فریس (دی کاپریو) که پیشتر ژورنالیست بوده و در جنگ امریکا و عراق مجروح شده، از سوی سی آی ای ماموریت می‌یابد که رهبر القاعده را در اردن ترور کند. اما پیش از این کار، او باید از حمایت و همراهی جاسوس کارکشته چیره دستی به نام اد هافمن (کرو) برخوردار شود. در طول این مسیر، فریس به شک می‌افتد که آیا اصولاً می‌تواند به این آدم‌ها اعتماد کند یا نه؛ و آیا کاری که انجامش را به عهده گرفته، واقعاً ضدتروریستی است؟ در اردن، حین پانسمان کردن یک زخم، او با پرستار جوان و مسلمانی به نام عایشه (فراهانی) آشنا می‌شود که حضورش به تأثیرات و نگاه تازه‌یی در فریس می‌انجامد. البته چنان که گفتم، تا پیش از اکران فیلم که حدود چهل روز دیگر آغاز می‌شود، این اطلاعات کلی است و هنوز از اجزای داستان فیلم چیز زیادی نمی‌دانیم. ولی همین کلیت اولیه هم روشن می‌کند که اولاً فیلم همچون همه آثار دیگر اسکات، از تطهیر نظام و نگرش حاکم امریکا و عملکردش به دور است؛ و ثانیاً شخصیتی که فراهانی ایفای نقشش را بر عهده دارد، به منزله عاملی هشداردهنده و به یادآورنده ارزش‌هایی از جامعه و باورهای مبارزان مسلمان، زمینه تحولات یا دست کم تاملاتی را در قهرمان داستان فراهم می‌کند. بدیهی است که توجه به این خط سیر روایی و نقشی که این آدم در نگرش ضدخشونت طلبانه فیلم دارد - همتای نگرش فیلم مشهور ضدامریکایی ولی محصول امریکای «بابل» که از سیمای جمهوری اسلامی‌ نیز پخش شده - از مواردی است که قطعاً در ملاحظات مرحله بررسی پیشنهاد، بازیگر را از موضع ورزشکاری ایرانی که از بخت و قرعه بد، مقابل حریفی از اسرائیل افتاده و با شرکت نکردن در رقابت، از دور مسابقات کنار رفته، جدا و از انصراف آنی، منصرف می‌کند.
3 شبهه‌های سیاسی در مقیاس حدسیات، رفع شده‌اند. می‌ماند مساله حجاب، رعایت حدود اخلاقی و آنچه در این حیطه، عرف و باورهای جامعه ما را شکل می‌دهد. این نکته چنان بر ابعاد صوری متکی است که طبعاً نمی‌توان بر مبنای دانسته‌های پیشاپیش درباره‌اش نظر داد. براساس دو تیزری که از فیلم قابل دانلود است، نقش عایشه کلیات عرفی را در این زمینه رعایت می‌کند؛ هرچند به شکلی لب مرز و در آستانه حساسیت برانگیزی برای نگاه رسمی. اما پندارهای مربوط به خروج کامل فیلم از محدوده‌هایی که می‌شناسیم و بدان خو کرده ایم، به خطاست.
4 اساسی‌تر از اینها، نکته‌یی است که به فردیت و رفتارهای اجتماعی هنرمند نسبت به محیطی که در آن رشد و فعالیت کرده، بازمی‌گردد. فراهانی در همه حضورهای روی صحنه، در مراسم و جشنواره‌ها، در گفت وگوهای نه چندان پرشمار و واکنش های احساسی همیشگی که در اغلب موارد دارد، همیشه و گاه در حدی افراطی، به معیارها و ارزش‌ها و مناسبات امروز و اینجا حرمت گذاشته. حتماً بیشتر از هر همکار دیگر مرحوم ملاقلی پور در هر گوشه و کناری که نام و یاد او جاری بود، اشک ریخته و اینها نشانه‌هایی از دغدغه‌های اینجایی‌اش بوده است. اگر بعد از حضور بهنجار و بی‌مشکل و دور از شبهه‌های سیاسی و اخلاقی‌اش در فیلم «مجموعه دروغ ها»، به ایران برگشت، دقیقاً بابت همین دلمشغولی‌ها و عواطف بومی ‌است. در حالی که هنوز حدود شش هفته تا اکران فیلم باقی است و هنوز کوچک‌ترین نشانه قطعی از عدول فیلم و نقش او از معیارهای رسمی‌ ما وجود ندارد، فضای لبریز از اتهام و سوء تفاهمی‌که پیرامون نام و کار او شکل گرفته، به شدت نگران کننده و - بی‌تعارف - تاراننده هنرمند جوان به چشم می‌آید. عکس العمل‌هایی در حکم قصاص پیش از جنایت وقتی چنین باشند، التهاب حاصل از واکنش‌های پس از اکران فیلم را به طرز فزاینده‌یی گسترش خواهد داد. این فضای سوء ظن محض که موضوعی شایسته ارزیابی هنری، و دست بالا، اخلاقی و انسانی را همچون معضلی سیاسی و امنیتی در محاق می‌گذارد، می‌تواند بعد از رویت فیلم، هر نگاه و لبخند و کلوزآپ و چهره آرایی و جامه‌پردازی بی‌مساله‌یی را هم به مساله‌یی غامض بدل کند. با این اوصاف و اتمسفر، دور نیست که سینمای ما یکی از پایبندانش را به جرگه رنج دیده‌ها و زخم خورده‌های سوء تفاهماتش تبدیل و هنرش را روانه دنیاهای دور از دسترس کند. چنین مباد.
 
مروری بر نام‌های ایرانی فعال در سینمای امریکا
هالیوود به سبک ایرانی
 
محمد باغبانی
از دهه 20 که همه از سبک و سلیقه ارنست لوبیچ مهاجر در سینمای امریکا سخن می‌گفتند، از همان دورانی که مایکل کرتیز و ویکتور شوستروم و به دنبال آنها فریتز لانگ، افولس، داگلاس سیرکف و فرد زینه مان پا به کارخانه‌های رویاسازی هالیوود گذاشتند و بعد ها پس از تاثیرات موج نو‌های سینمایی، سینمای امریکا همواره نیاز غیرقابل انکاری به حضور و فعالیت خارجی‌ها داشته تا به واسطه حضور آنها، سینماتوگرافی متفاوت و برتر را خلق کند و اکنون زمان این رسیده تا مدعی شویم حالا دیگر نوبت آسیایی‌ها است و طبیعتاً در این مورد به خصوص ایرانی‌ها سهم خودشان را دارند. از داریوش خنجی و تصاویر و قاب‌های بی‌بدیل او گرفته تا نقش آفرینی متفاوت و ستودنی همایون ارشادی در فیلم بادبادک باز. حالا دیگر تصور هر کسی به جای ارشادی محال است. حضوری که در این دوره و زمانه ( برای سینمایی که بیش از 100 سال عمر دارد) یادآور همان دهه های طلایی 20 و 30 است.
اگر جدای بررسی‌ها و ارزشگذاری‌های متنی به مفهوم «صنعت سینما» دقیق شویم، حضور ایرانی‌ها در این صنعت عظیم و بی‌همتا، بی‌شباهت با کارمند «ناسا» بودن یا دکتر و متخصص فلان بیمارستان بودن نیست اما طبیعی است که جنس و تاثیرگذاری کار متفاوت است. از طرفی هم باید قبول کرد قرار گرفتن این افراد بااستعداد و بی‌همتا در چنین موقعیت‌هایی هم نرمال و طبیعی است. سینمای امریکا به عنوان مهم‌ترین و تاثیرگذارترین قطب سینمای جهان، این حق را دارد تا بهترین‌ها را انتخاب کند، چه در زمانی که «بچه‌های آسمان» را نامزد اسکار کرد و چه حالا که عیار بالای بازیگران ایرانی دستش آمده. بی‌شک و از این پس، نقش آفرینان ایرانی وارد مرحله تازه‌یی از فعالیت‌های سینمایی خود خواهند شد، تنها باید کشف و حمایت شوند. منتقدان و متفکران سینمای غرب هم از راجر ایبرت (در ستایش ارشادی) گرفته تا رزنبام (در ستایش کیارستمی‌و پناهی) به نوعی سعی کرده‌اند ارزش‌های سینمای ایران را به دیگران معرفی و گوشزد کنند. می‌ماند بالارفتن سطح کیفی سینمای خودمان که در کنار یک حمایت حساب شده، می‌تواند این نوع تاثیرگذاری را چند برابر کند و این بار به شکلی دیگر ارزش‌های ملی را به نمایش بگذارد تا حمایت‌های داخلی شکلی منسجم به خود نگیرند، این موقعیت جدید و باارزش چندان رشد نخواهد کرد؛ موقعیتی که بی‌شک ایران را مطرح خواهد کرد آن هم به شکلی که فرهنگ عامه در جهان امروز از آن غافل است و یادمان باشد که ما بیشتر از همیشه و بیشتر از هر ذهن دیگری باید حامی ‌این نوع تفکر و حضور سینمایی باشیم و نگذاریم این طور باب شود که تنها آنها کاشف ارزش‌های سینمای ما هستند. اکران خارجی آفساید جعفر پناهی (بدون اکران داخلی) خبر و اتفاق خوشایندی نیست. اگر به دنبال اصالت و تاثیرگذاری بیشتر و ایرانی‌تر هستیم باید اجازه دهیم این جاده، نورانی‌تر و هر چه مسطح تر مسیر مناسبی برای رفت و آمدهای بعدی سینماگران و فرهنگ ملی ما باشد. اما حضور ایرانی‌ها در سینمای امریکا، ظاهراً به دهه های 60 و 70 بازمی‌گردد. رضا بدیعی به عنوان یکی از دستیاران رابرت آلتمن فقید، بعد از مدت کوتاهی کار در تلویزیون به یکی از سلاطین عصر طلایی سریال‌های تلویزیونی بدل شد و امروز ایرانی‌های زیادی در هالیوود، نقش آفرینی می‌کنند، فیلمنامه می‌نویسند، تصاویری بدیع خلق می‌کنند، فیلم می‌سازند و به عنوان طراح جلوه‌های ویژه فعالیت دارند. در ادامه این مطلب به معرفی و بررسی آثار این نمایندگان صحنه های خارجی خواهیم پرداخت.
رضا بدیعی
متولد 1930 تهران. از دهه 60 در سینما و تلویزیون امریکا فعالیت خودش را شروع کرد و طی دهه‌های بعدی و به واسطه کارگردانی سریال‌های پرمخاطب تلویزیونی به شهرت رسید. قسمت‌هایی از ماموریت ناممکن، مرد شش میلیون دلاری، استارسکی و هاچ و تیم پلیس را او کارگردانی کرده است. او نزدیک به 90 کار تلویزیونی و سینمایی در کارنامه خود دارد. معروف است که بدیعی از دوستان نزدیک رابرت آلتمن بوده و در برخی پروژه‌های سینمایی آلتمن او را همراهی می‌کرده است. جنیفر جیسن لی بازیگر هم دخترخوانده اوست که در فیلم‌هایی چون کانزاس سیتی و راه‌های میانبر (آلتمن) بازی کرده است. بدیعی در دهه های 80 و 90 هم سهمی‌در کارگردانی سریال‌های پیشتازان فضا، بیواچ و نیکیتا (بازسازی فیلم سینمایی) داشته.
*رسیدن به یک موقعیت خاص و بی‌رقیب شاید مهم‌ترین موضوع است.
شهره آغداشلو
با نام اصلی پری وزیری تبار. متولد 1952 تهران. او تا پیش از دهه 90 میلادی در فیلم‌های فیلمسازان مطرحی چون عباس کیارستمی، علی حاتمی‌و فرهاد اصلانی بازی کرد. دهه 90 آغاز حضور آغداشلو در فیلم‌های تلویزیونی امریکا بود. هر چند که در زمینه تئاتر هم به نقش آفرینی می‌پرداخت و از سال 2000 به بعد آغداشلو رسماً فعالیت های جدی سینمایی‌اش را آغاز کرد و فوراً به اعتبار و ارزش درخوری رسید. فیلم مریم (ساخته رامین سری که همین یک فیلم را ساخته) برای آغداشلو سکوی پرتابی شد تا او یک سال بعد در فیلم خانه یی از شن و مه  بازی کند؛ نقشی که برای او و سینمای ایران اهمیتی تاریخی پیدا کرد چراکه او برای بازی در نقش نادی (که خود با خواندن کتاب عاشقانه دوست داشت روزی بازی‌اش کند) نامزد دریافت جایزه اسکار شد. در واقع تنها ایرانی نامزد اسکار برای بازیگری تا به اکنون شهره آغداشلو است. آغداشلو کماکان به نقش‌آفرینی در هالیوود و سینمای مستقل امریکا ادامه می‌دهد و انتخاب‌های او نشان این است که او سوای ارزش‌های هنری و مثلاً نامزدی اسکار به حضوری پیوسته و تداوم کاری هم اهمیت می‌دهد.
*بعد از نامزدی اسکار، دیگر نتوانست آن نوع نقش را بازی کند یا نصیبش نشد، اما با تداوم حضور فعلاً به کارش ادامه می‌دهد.
بهار سومخ
متولد 1975 تهران. سومخ به عنوان بازیگر، حدوداً هفت سالی می‌شود که فعالیت‌اش را آغاز کرده است. از فیلم های مهمی ‌که او بازی کرده می‌توان به اره (قسمت های سوم و چهارم)، ماموریت ناممکن 3، تصادف و سریانا اشاره کرد. او نیز در کنار کار سینما در تلویزیون هم فعالیت دارد و هم اکنون پروژه جدیدی را پیش رو ندارد.
*می‌تواند یکی از بازیگران موفق فیلم‌های ترسناک شود. کافی است بهتر دیده شود. اصولاً در وجود مهاجران و غیربومی‌ها ترس بیشتری برای ارائه وجود دارد.
کاترین بل
متولد انگلستان. کاترین سه ساله به همراه مینا مادر ایرانی‌اش به لس آنجلس رفتند. از اویل دهه 90 او کار بازیگری را برای فیلم‌های تلویزیونی آغاز کرد و در فیلمی ‌از رابرت زمه کیس هم به عنوان بدل بازیگران اصلی فیلم ظاهر شد. او در دو فیلم بروس توانمند و ایون توانمند هم بازی کرده است.
*یک کمدین متناسب با شرایط فیلم های کلاسیک دهه 50. ترکیبش با جیم کری جذابیت‌های خودش را داشت.
داریوش خنجی
متولد 1955 تهران. سرشناس‌ترین و بی شک معتبرترین ایران