نصیحت های جالب و خواندنی چارلی چاپلین به تتلو
بی‌ذره‌ای شک به تو می‌گویم، برهنگی فرهنگی هزاران مرتبه بدتر از فرهنگ برهنگی است.

چارلی چاپلین: یک وقت حال زن راننده تاکسی را نپرسی!

پسرم تتلو! اجازه بده تو را پسرم خطاب کنم. این‌جا شب است و تو چون در موضع روشنی هستی، هرجا باشی حتما روز است. به زحمت توانستم بی‌آن‌که مردگان را بیدار کنم، خودم را به این‌جا برسانم و برایت نامه بنویسم.

در هر دو دنیا لحظه‌ای تصویر تو از چشمان من دور نشد. تصویر تو آن‌جا روی میز است. درتمام زیرزمین‌های تهران تا پاریس. از الان بلیت کنسرتت درپاریس را رزرو کرده‌ام. می‌دانم تو هم به ‌زودی به این‌جا خواهی آمد.

فعلا تو درتهران می‌خوانی و می‌رقصی. خوش‌آوازی و خوش‌رقصی نعمت‌های بزرگی است. تتلو  تو بزرگ خواهی شد و خوش‌رقصی‌ات همه جهان را درخواهد نوردید.

تتلوی عزیزم. من به تو خواهم گفت؛ دلقک‌بودن خوب است. من همه عمر دلقک بودم اما تو بالاغیرتا همان خوانندگی‌ات را ادامه بده و هوس نکن قدم به حرفه آبا و اجدادی من بگذاری. شغل من برای تو نان و آب  نمی‌شود.

شنیده‌ام نقش اخیر تو در ایران بسیار مورد توجه قرار گرفته، اما اگر بغ‌بغوی تتلیتی‌ها برایت فرصت کمی می‌گذارد، بدان من هم سن پدربزرگ تو هستم و شب‌های درازی بر بالین فرزندانم نشسته‌ام و حالا خوب می‌دانم اگر کسی ساعت‌های زیادی هم تشکش را خیس نکند، باز شب دراز است و تا وقتی قلندر بیدار نشود خطر خیس‌کردن تشک وجود دارد.

بله. من چارلی هستم. من با آن شلوار گشاد پاره‌پاره رقصیدم. تو هم با لباس‌های پاره‌پاره می‌رقصی. دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه... هر دو سوزانند اما این کجا و آن کجا؟ لایک‌های بی‌شمار تتلیتی‌ها، گاه تو را به آسمان‌ها خواهد برد. عزیزم. هروقت حس کردی تو ازهمه بهتر می‌خوانی و می‌رقصی، کمی درشهر قدم بزن و این حرف چاپلین پیر را به یاد بیاور که همیشه کسی هست که بهتر از تو می‌رقصد. گاهی از زیرزمین روی زمین بیا و زندگی مردمان را تماشا کن یا لااقل حالا که به روی زمین نمی‌آیی و ربنای استاد شجریان هم «تحت‌الشعاع» تشخیص داده شده و زیرزمینی تلقی می‌شود، درهمان زیرزمین کمی به آن ربنا گوش کن و هرروز دُز ِگوش‌دادنت را ببر بالا. این تنها چیزی است که از اُوِردُز کردنش پشیمان نمی‌شوی.

اگر بالاخره روزی روی زمین آمدی، حال راننده تاکسی‌ای را که ترا به منزل می‌رساند، بپرس، اما یک وقت حال زنش را نپرسی. درست است که در نامه به دخترم از او خواستم حال زن راننده تاکسی را هم بپرسد اما با سابقه‌ای که تو داری، بهتر است بی‌خیال این سوال شوی که دعوا راه نیندازی. به جایش حال رفتگر کوچه‌تان را بپرس و از او بخواه بگذارد یک شب در املاک نجومی‌ای که از شهرداری گرفته، کنسرت بگذاری. بعد کم‌کم به جای این‌که بخوانی «کی از پشت لباستو می‌بنده» حتما خواهی خواند؛ «کی از پشت به من خنجر زده.»

می‌دانم کدام طیف این روزها برای تو هورا می‌کشد. به خاطر هنر می‌توان برهنه به روی صحنه رفت و پوشیده‌تر بازگشت، اما هیچ چیز و هیچ‌کس دیگر دراین جهان نیست که شایسته آن باشد که خواننده و رقصنده‌ای فکرش را به خاطر او برهنه کند. شنیده‌ام حدادعادل در ایران کتابی نوشته است؛ به نام «فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی» من این کتاب را نخوانده‌ام اما بی‌ذره‌ای شک به تو می‌گویم، برهنگی فرهنگی هزاران مرتبه بدتر از فرهنگ برهنگی است.

نویسنده: شهرام شهیدی

 

گردآوری: گره فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع: روزنامه شهروند