ادابازی برای نمایش قشر زحمت کش با تصاویر شیک...
آیا به صرف ادعا و حتی دغدغه از ساخت فیلمی اجتماعی با مایه های هنری می توان به نتیجه ای مطلوب رسید؟

نقد فیلم کارگر ساده نیازمندیم

آیا به صرف ادعا و حتی دغدغه از ساخت فیلمی اجتماعی با مایه های هنری می توان به نتیجه ای مطلوب رسید؟ حتما که نه، چرا که فیلم سینمایی اول از همه باید «فیلم» باشد، یعنی بتواند در قالب چارچوب های درام قرار بگیرد؛ پس به تبعیت از نام فیلم دیگر منوچهر هادی به این کارگردان فعال باید گفت، «فیلم چیز دیگری است!»

فیلم «کارگر ساده نیازمندیم» که چند روزی است اکرانش را در سینماها آغاز کرده است، درباره دردهای 3 جوان کارگر شهرستانی با کلی آرزو در شهر بزرگ و به همه ریخته تهران است. داستان فیلم متمرکز بر کاراکتر «قدم» بوده که در مغازه «رحمت» شاگردی می کند و ایضا عاشق «مونس»؛ دختر صاحبکارش می شود. این وسط مردی به نام «جهان» هم وجود دارد که از سنش خجالت نمی کشد و می خواهد از دختر کم سن و سال رحمت فوت شده خواستگاری کند؛ طلبکاری بی رحم که در نقطه مقابل «قدم» ساده دل قرار می گیرد و نماینده افرادی است که می خواهد حق کارگردان را بخورد؛ مساله ای که در فیلم های پیش از انقلاب و آثار مسعود کیمیایی بارها نظیرش مشاهده شد. حالا به جای این که چاقوی کاراکتر شاکی در شکم مرد زیاده خواه و ظالم قرار بگیرد، در فیلم «هادی» این مرگ است که پیشدستی می کند و باز هم همانند آثار قبلی کارگردان، باز هم سایه «مرگ» روی سر فیلم منوچهر هادی می نشیند!

آیا به صرف بیان دیالوگ ها به شکلی غیر از زبان معمول فارسی، می توان رنج افراد مهاجرنشین را نشان داد؟ آیا تنها با نشان دادن سکانس هایی از تنهایی و بی پولی شخصیت ها می توان وارد حریم درونی درد آن ها شد؟ و آیا با نمایش چند لباس محلی و چهره خسته می توان ادعا کرد که فیلمی کارگری ساخته ایم؟ حتما جواب همه این سوال ها منفی است و فیلمساز چنان غرق فلاکت زدگی کاراکترهایش می شود که نمی داند چگونه سر و ته فیلمش را به هم چفت بزند. منوچهر هادی در «کارگر ساده نیازمندیم» نیز همانند «زندگی جای دیگری است» و «یکی میخواد باهات حرف بزنه»، به سراغ معضلی اجتماعی رفته است تا تقابلی میان قشر مرفه با طبقه فرودست جامعه را نمایان سازد، اما شعاری بودن موقعیت ها، عدم پختگی در اجرای سکانس ها، داستان تلخ و منزجرکننده و ریتم کند و کش دار فیلم حوصله تماشاگر را درمی آورد.


نمایشی تصنعی از جامعه تلخ کارگری و عرضه سوژه ای تکراری بدون هرگونه اتفاق خاص در اجرا همین «کارگر ساده نیازمندیم» می شود و لهجه ها بیشتر از این که در خدمت داستان قرار بگیرند، به سمت تمسخری جهت کسب توجه از سوی مخاطبان می شود. فیلم «کارگر ساده نیازمندیم»، از ظرفیت های موقعیت زبانی جهت پیشبرد داستان استفاده نمی کند و تنها موقعیتی از تضاد میان غنی و فقیر می آفریند که سال ها و بارها در سینما شاهدش بودیم و مطلب جدیدی برای مخاطب به همراه ندارد! پس نه می توان فیلم «کارگر ساده نیازمندیم» را برای مخاطب عام پیشنهاد کرد و نه برای مخاطب خاص، چون نه این دارد و نه آن و ویژگی مشخص و متمایز و قابل توجهی برای سپری شدن وقت مخاطب در خود ندارد.


منوچهر هادی در «کارگر ساده نیازمندیم» هوای سرکشیدن به جهان کارگران را یافته است، با این توضیح که هیچ تفکر و برداشتی منطقی و عمیق از طبقه پایین جامعه ندارد و از این رو مرتب در فیلم به حرف ها و رفتارهای تکراری می رسیم و در نهایت فیلمی که ادعای نمایش زندگی قشر زحمتکش کارگر را دارد می خواهد تصاویر شیک بگیرد و به سراغ درآوردن خنده تماشاگر به وسیله لهجه برود. فیلم «کارگر ساده نیازمندیم» نه درباره کارگر است و نه می تواند به درستی نمایشی عاشقانه بسازد، تنها ادابازی است با یکسری مفاهیم برای این که بگوید مثلا دغدغه ای دارد اما منوچهر هادی باید بداند که فیلم چیز دیگری است!

نویسنده: حمید دلاوری


گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع: ainenews.ir