هنرپیشه جذاب زن: دوست ندارم فرزندانم فیلم هایم را ببینند!!
مونیكا بلوچی بازیگر جذاب ایتالیاییی در مصاحبه ای به بیان نکاتی از زندگی شخصی اش پرداخت و گفت که دوست ندارد دخترانش فیلم های او را ببینند!

زنگی مونیكا بلوچی و دخترانش

مونیكا بلوچی این بار با بازی در فیلم «007» یكبار دیگر توانایی های بالای هنری اش را نشان داد؛ هنرپیشه معروف ایتالیایی كه حالا وارد دهه پنجم زندگی اش شده گفت و گویی مفصل با مجله فرانسوی «Paris Match» داشته و درباره زندگی دخترانش و البته فیلم هایی كه قرار است بازی كند و بازی كرده، حرف زده..

**برای سوال اول از «007» شروع كنیم؛ می شود گفت نقش شما در این فیلم همان نقش «دختران» دو صفر هفتی است؟

بیشتر ترجیح می دهم از واژه «زن پخته» استفاده كنم تا «دختر». «لوسیا» بیوه زنی ایتالیایی است كه رازهای زیادی دارد. بین او و جیمز باند در این سیستم بده بستان هایی وجود دارد: لوسیا اطلاعات را می دهد و در عوض جیمز هم پیشنهاد آزادی می دهد. خب این كار هم نمی دانم اسمش را چه بگذارم... به شیوه جذابی صورت می گیرد.


**تلاش و خواسته ویژه ای برای بازی كردن در فیلم «جیمزباند» وجود داشت؟

می توان گفت بخشی از محقق شدن یك رویا بود. همیشه دوست داشتم این جمله كه خطاب به هنرپیشه های زن بزرگ عنوان می شود را بشنوم:« باند هستم، جیمز باند». خب این بار، هنرپیشه مرد، من رامورد خطاب قرار داد. برایم جالب توجه و هیجان برانگیز بود.


**پیش آمده وقتی كه كار می كنید دخترهایتان، دیوا،11 ساله و لئونی، 5 ساله را هم با خود ببرید؟ اتفاقات درونی سینما برای آنها جذاب است؟

آنها تمام ماه آگوست كه مشغول فیلمبرداری بودیم را كنار من سپری كردند. نظاره گر بودند و مطمئنا یك سری چیزها هم ضبط كرده اند چون می دیدند من مشغول بازی كردن هستم ولی خب، ما با هم درباره این موضوع اصلا حرف نمی زنیم. با آنها كه باشم من قبل از هرچیز مادرشان هستم نه یك هنرپیشه حرفه ای سینما.


**پیش آمده به شما بگویند تبدیل به آدم دیگری شده اید، آدمی كه آنها نمی شناسند؟

ایزابل هوبر می گوید:« درون هر هنرپیشه زنی، شاهزاده خانم های زیادی نهفته اند. وقتی این هنرپیشه تصمیم می گیرد بازی كند یكی از این شاهزاده خانم ها از خواب بیدار می شود».
فكر می كنم دختران من به خوبی متوجه این موضوع شده اند. از طرفی، آنها هنوز به سنی نرسیده اند كه فیلم های من را ببینند. تنها فیلمی كه از خودم به آنها نشان داده ام «استریكس و اوبلیكس: ماوریت كلئوپاترا» بوده است.


**ولی به هر حال یك روز آنها بالاخره 50 فیلم دیگر شما را كه می بینند...

امیدوارم این طور نشود چون فیلم های من خیلی سخت هستند. ترجیح می دهم انها پیش از آنكه غرق در كارنامه بازیگری و فیلم های من شوند رو به آینده خودشان كنند.
 وقتی پیش آنها هستم به خوبی درباره تفاوت بین كاری كه می كنم و شخصییتی كه دارم حرف می زنم و بر آنها تاكید می كنم. مثلا به آنهامی گویم من مامان شما هستم نه بازیگر فیلم «چقدر دوستم داری؟».


**با توجه به زندگی آنها در برزیل پیش پدرشان و زندگی نزد شما، الان دیوا و لئونی به چند زبان حرف می زنند؟

پنج زبان؛ فرانسوی، ایتالیایی، انگلیسی، اسپانیولی و پرتغالی. آنها با سفر به جاهای مختلف دنیا مثل كولی ها زندگی كرده اند.
چه شانسی داشته اند! من در سن آنها كه بودم ازاینكه چرا این قدر زندگی یكنواختی دارم خسته می شدم. حالا با توجه به دانش گسترده زبانی كه پیدا كرده اند آنها همیشه می توانند میهماندار هواپیما و یا مترجم شوند... شوخی می كنم! امیدوارم  راهی انتخاب كنند كه مناسبشان باشد.

دیوا بعضی وقت ها سعی می كند كفش های من را بپوشد و متوجه می شود كه اندازه اش نیست. این دختر در سن 11 سالگی خیلی بزرگ است و همین حالا سایز پایش 41 است! به او می گویم:« می دانی، من هم یك وقتی سعی می كردم كفش های مادرم را بپوشم ولی نمی شد.
 معنی اش این می شود كه تو خودت باید راه خودت را پیدا كنی. راهی كه متفاوت با راه من باشد و حتی اگر راه من را هم انتخاب كردی باید به شیوه خودت انجامش دهی».


**شما آنها را اموزش می دهید ولی همزمان هم می گویید چیزهای زیادی از دخترهایتان یادمی گیرید. چه چیزی مثلا؟

قبل از اینكه مادر بشوم سرسختی و غرور خاصی برای انجام كارهایی داشتم كه آدرنالینم را بالا ببرد. با سرعت 200 كیلومتر بر ساعت رانندگی می كردم و از این هتل به هتل دیگری می رفتم. از زمانی كه آنها به دنیا آمده اند واقع گرا شده ام. به من یاد داده اند از چیزهای ساده، روزمره و تكراری لذت ببرم.

 بعد از ترك برزیل سعی كردم خودم را در پاریس جایی كه آنها به مدرسه می روند ثابت نگه دارم. وقتی خانه باشم با آنها صبحانه میخورم، به مدرسه می برمشان و بعد هم می روم و از مدرسه آنها را برمی گردانم و با آنها بازی می كنم، این كار تمام تنش های من را آرام می كند.
 گهگاهی هم كه آنها با هم در یك اتاق می خوابند می روم پیششان و آنها را نوازش می كنم. من از این لحظات استفاده می كنم چون بچه ها خیلی زود بزرگ می شوند...


**پس برایتان خیلی سخت است كه آنها را تنها بگذارید و سر فیلمبرداری بروید؟

برای خودم یك قاعده و قانون تعیین كرده ام: هیچ وقت بیشتر از دو هفته از دخترهایم دور نباشم. حالا یا انها پیش من می آیند یا من پیش آنها می روم. مرخصی می گیرم و برمی گردم.


**شما از همسرتان (ونسان كسل) جدا شده اید ولی هر اتفاقی بیفتد به عنوان یك زوج، نقش پدرومادر بچه هایتان را به خوبی ایفا می كنید. فكر می كنید زندگی پدر و مادر شما نمونه خوبی بوده كه توانسته صلح را هم در زندگی كنونی تان برقرار كند؟

وقتی به عقب برمی گردم و به زندگی ام با ونسان نگاه می كنم می بینم بازی كرده ایم، خوشحال بوده ایم و از همه مهمتر دو فرزند هم داریم. به هر حال سعی می كنم به جای نابود كردن همه این موارد،مسائلی كه گفتم را حفظ كنم. درست است كه الان دو سال است كه از همدیگر جدا شده ایم ولی چیزهای زیبایش نباید پاك شود.


**برایتان پیش آمده با ایده ای كه در گذر زمان تغییر كرده مشكل داشته باشید؟

خب من مسن شده ام؛ حالا پذیرفته ام كه زیبایی درون جایگزین زیبایی دوران جوانی شده است. خودم را خیلی خوب می شناسم و حالا بیشتر نسبت به خودم و بقیه حس ترحم دارم.
موضوعی كه برایم جالب و خارق العاده است این است كه در فرانسه هنرپیشه های زن را حتی وقتی 100 ساله هم شوند باز دوشیزه صدا می كنند! مثل این است كه هنرپیشه های زن هرچه بزرگ تر می شوند باز هم با دختر درونشان در ارتباط هستند.
 از این موضوع خوشم می آید، واقعا رمانتیك است! حالا اگر ارتباط هنرپیشه ها با دختر درونشان قطع شود به این معنی است كه امید، شادی و میل سرزندگی در هنرپیشه از بین می رود؛ قطع ارتباط با دختر دورنمان یعنی اینكه دیگر زنده نیستیم.


گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : 7faz.com