مهراب قاسم خانی یکی از نویسندگان پاورچین نوشت:
«اوایل پاییز هشتاد و یك بود و ما مشغول نوشتن و ضبط سریال «پاورچین» بودیم. یه روز پیمان و من توى اتاق نویسنده ها هر كدوم پشت یه میز مشغول نوشتن قسمت هاى خودمون بودیم. طبق معمول هم وسطاش به هر چیزى میرسیدیم كه به نظرمون جذاب بود با هم حرف میزدیم در موردش. پیمان داشت روى یه سكانسى كار میكرد كه قرار بود توش فرهاد و داوود (مهران و جواد) به شدت وارد رقابتى بشن در رابطه با چاپلوسى از رئیسشون.
پیمان كه ذهنش حسابى درگیر شده بود گفت میخوام این چاپلوسى رو تبدیل به یه شیوه و روش مرسوم بین برره اىها بكنم و دلم میخواد یه اسم مناسب براى این رفتار پیدا كنم، ولى واژه چاپلوسى خیلى لوس و قلمبه است و به اندازه كافى حس واقعى این رفتار رو نمیرسونه می گفت كاش میشد یه تركیب هم وزن پیدا كنیم كه هم حس درستش رو برسونه، هم اشكال پخش نداشته باشه. منم همونطور كه مشغول كار خودم بودم درجا گفتم پاچه خارى... پیمان یه كم فكر كرد و گفت خوبه. همینو مینویسم.
این شد كه ما اون روز موفق شدیم واژه جدیدى رو وارد ادبیاتمون بكنیم و ملتى رو راحت كنیم و از نگرانى برهانیم. حالا پدر و مادرهاى دیگه افتخار میكنن كه بچههاشون واكسن كشف میكنن و ماهواره هوا میكنن و دكتر و مهندس میشن، پدر و مادر ما هم میتونن افتخار كنن كه بچههاشون موفق شدن برگى زرین به دفتر ادبیات پارسى اضافه كنن»!
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : صفحه شخصی مهراب قاسمخانی