به تازگي انتشارات کوير که در نشر آثار اصلاح‌طلبان پيشگام بوده و هست، کتابي با نام «دين انديشان متجدد» يا روشنفکري ديني از شريعتي تا ملکيان در بيش از 360 صفحه منتشر کرده است.به رغم آن که نقد شريعتي در آثار روشنفکران ديني دهه هفتاد و هشتاد بي‌سابقه نيست، اما اين اثر در نقد وي و حتي فراتر از آن «در ناچيز شمردن شريعتي»، گوي سبقت را از ديگران ربوده است.

شايد آوردن يک مقدمه درباره سير کوتاه نقد شريعتي پس از انقلاب سودمند باشد.
در سال‌‌هاي پس از انقلاب، موضعگيري در قبال دکتر شريعتي متفاوت بوده است. نسل انقلاب مدافع بود و به همين دليل، بزرگترين خيابان در تهران به نام شريعتي نامگذاري شد. آن روز‌‌ها شريعتي به قدري محبوب بود که وقتي گروه فرقان به خاطر گل روي دکتر، مرحوم شيخ قاسم اسلامي را که عمري براي تبليغ و ترويج دين زحمت کشيده بود ترور کردند، هيچ يادي از او نشد و تاکنون نيز از سابقه مبارزاتي او کسي سخن نمي‌گويد!
به تدريج که بحث سوءاستفاده از نام شريعتي توسط برخي از گروه‌‌هاي تندرو و چپ مانند فرقان و غيره مطرح شد و به ويژه با شهادت استاد مطهري که آن هم به دست فرقان انجام شد، در اين سوي و به تدريج انتقاداتي نسبت به شريعتي مطرح شد.

يکي از نخستين آثاري که در قم ضد شريعتي چاپ شد، کتاب آقاي ابوالحسني با نام «شهيد مطهري، افشاگر توطئه تاويل ظاهر ديانت به باطن الحاد و ماديت» بود که در نسخه‌‌هاي بي‌شماري در قم به چاپ رسيده و توزيع شد.
جناح خاصي از جريان چپ از سال 67 به بعد با رويکرد تقويت بنياد‌‌هاي فکري رشنفکري ديني فعال شد و در آغاز همچنان مدافع شريعتي بود؛ درست مانند آنچه پيش از آن در دوران نخست وزيري دولت ميرحسين موسوي جريان داشت. در آن سال‌‌ها در اداره ارشاد و با حمايت آقايان خاتمي و ابطحي و موسوي لاري و ديگران، کتاب‌‌هاي زيادي از دکتر به زبان‌هاي عربي و ترکي استانبولي ترجمه شد.

اما در يک مقطع خاص که مرکز اسناد انقلاب اسلامي فعال شد، رياست آن که خود سابقا مدافع شريعتي بود، با مرور بر پرونده شريعتي و ديدن نامه چهل صفحه‌اي معروف، يکباره عليه شريعتي شده و آن نامه را همراه با اطلاعات ديگر در مجلد سوم کتاب نهضت امام خميني آورد و در نقد شريعتي تا به آنجا پيش رفت که وي را به عنوان عامل ساواک معرفي کرد. اين کتاب چندين بار از سوي وابستگان به جريان روشنفکري ديني مورد نقد قرار گرفت، اما صرف‌نظر از آن، اصل کار ايشان تأثير خاصي در افکار عمومي نداشت و کسي آن را باور نكرد. دليل آن هم اين بود که آن مطالب با تجربه تاريخي که انقلابيون راست هم داشتند سازگار نبود. حتي در هنگام نشر آن جناح انقلابي راست در کيهان، مدافع شريعتي و نقاد بخش‌هاي مربوط به شريعتي، از کتاب نهضت امام خميني بود.

حج - دكترشريعتي در كنار استاد مطهريبه تدريج در جريان روشنفکري شبه ديني و روشنفکري ديني که از کيان آغاز شده بود، نقادي شريعتي آغاز شد. در اين زمينه براي مثال، مي‌توان به کتاب بيژن عبدالکريمي اشاره کرد که به نقد انديشه سياسي شريعتي پرداخت و او را به خاطر حمايتش از امامت، مدافع استبداد معرفي کرد. آن کتاب البته از نگاه ديني نبود. شايد نخستين کسي که به طور جدي از اين جريان در مسير نقد دکتر وارد شد، دکتر سروش بود که به تدريج در عين حفظ حرمت شريعتي به نقد جدي افکار او پرداخت و در اين باره در مقاطع گوناگون گفت و نوشت.
سير روشنفکري ديني در ايران، به ويژه از زماني که موضوع اصلي بحث دين، ارتباط آن با دمکراسي شد، به سمت نقد شريعتي پيش رفت، چون دکتر آشکارا طرفدار دمکراسي نبود، بلکه بار‌‌ها آن را نقد کرده بود.

همين زمان جناح راست که برخي از آرمان‌‌هاي خود را در افکار شريعتي مي‌ديد و قدري هم به خاطر مقابله با چپ و همين طور حسي که بخشي از جريان انقلابي راست از قديم نسبت به شريعتي داشتند، به تدريج به دفاع از شريعتي پرداخت. شاهد آن اين بود که گهگاه در سيما بخش‌‌هايي از سخنراني‌هاي وي پخش مي‌شد، که تقريبا به جز سال‌‌هاي اول انقلاب کم سابقه بود. اين وضعيت اکنون هم ادامه دارد.
اما آنچه اکنون رخ داده، اين است که جريان روشنفکري ديني به طور جدي به نقد دکتر پرداخته است. اين جريان تقريبا هيچ نقطه مشترکي با شريعتي ندارد و انديشه‌هاي او را در هيچ زمينه‌اي برنمي‌تابد. نه تفکر انقلابي او را مي‌پذيرد و نه روش احساسي او را مطلوب مي‌داند و نه نگاه اجتماعي و سياسي او را به دين درست مي‌داند و خيلي مطالب ديگر که جاي بيان آن‌‌ها در اينجا نيست.

در اين شرايط است که چاپ کتاب آقاي محمد منصور ‌هاشمي از سوي يک ناشر اصلاح‌طلب، توجيه مي‌شود. اين ناشر که نام نشر خود يعني «کوير» را هم مديون شريعتي است، در مقدمه انتشار اين آثار را پايبندي به ميثاقي مي‌داند كه پايه‌هاي آن را آزادانديشي تشکيل مي‌دهد.
کتاب در اصل در چند فصل پيرامون شريعتي، سروش، مجتهد شبستري و ملکيان و مرور بر افکار آن‌‌ها و در نهايت بندي در نتيجه‌گيري است. يک ضميمه با عنوان علي شريعتي و احمد فرديد و سه پيوست شامل بحث‌هاي خود وي درباره ايمان در تلاقي چند عالم، قرائت‌پذيري دين و روشنفکري ديني معلل يا مدلل آمده است.
بخش مهم و مفصل آن مربوط به شريعتي است. نويسنده در اين بخش، نقد مفصل و تندي صورت داده و به طرز بي‌سابقه‌اي افکار و انديشه‌هاي او را بي‌پايه، سست، غير مستدل، متناقض، شتابزده و دفاع ناپذير وصف کرده است.

برخي از عبارات انتخابي در نقد دکتر بدين شرح است:
اگر اغراق شريعتي را درباره «هر رشته‌اي» ناديده بگيريم ....(61)
عمده‌ترين مشکل شريعتي را شايد بتوان در «خود معلم بيني» شديد او دانست (81)
حقيقت آن است که در مجموعه آثارشريعتي آن قدر سخنان قابل نقد جزيي و کلي از ابعاد و زواياي گوناگون هست که تنظيم و تبويب آنها ساده و پرهيز از پراکنده‌گويي چندان سهل نيست (83)

بي‌دقتي در استفاده از تعابير از جمله وجوه قابل نقد آثار شريعتي است (83)
او گاهي به تعابير معنا‌‌هايي مي‌دهد که کاملا دلبخواهي است (86)
مشکل ديگر آثار شريعتي شعار است (85)
(پس از نقل عبارتي از شريعتي): با کمي دقت روشن مي‌شود که اين عبارت ظاهرا زيباي معنوي، کاملا ماترياليستي است (85)

وقتي مي‌خواهد کسي را بالا ببرد و ارج بگذارد، او را چنان بالا مي‌برد که براي ديدنش کلاه از سر آدمي مي‌افتد (87)
شريعتي گاهي جملات ظاهرا با شکوه و پر بصيرتي مي‌گويد که با کمي حوصله و تأمل معلوم مي‌شود که متضمن هيچ بصيرتي نيست (88).
شريعتي گاهي در بيان مطالب آن قدر هيجان زده است که از اصل مطلب دور مي‌شود. وقتي هم خودش متوجه مي‌شود با بياني ذوقي مطلب را جمع مي‌کند (90)

بيان شريعتي هنري و ذوقي است ... او در بيان مطلب به نوعي قصه نويسي متوسل مي‌شود (90)
شريعتي وقتي امکان سخنراني ندارد و به نوشتن روي مي‌آورد، از پس انجام يک تأليف منظم هم بر نمي‌آيد و صرفا قطعاتي پراکنده مي‌نويسد (91)
شتابزدگي شريعتي در بحث و اين که او جز مطلوب خويش به هيچ امر ديگري توجه ندارد، باعث غفلت از ابعادي مهم مي‌شود (92)

همچنان است وقتي از محروميت پيغمبران در تاريخ سخن مي‌گويد و سليمان را فراموش مي‌کند (94)
او حتي در مواجهه با قرآن همچنين غفلت‌‌ها يا تغافل‌هايي دارد ... (94)
همين دست شتابزدگي‌‌ها و فراموش‌کاري‌‌هاست که سبب مي‌شود وقتي او ....(95)
شريعتي در آثارش ادعا‌‌هايي دارد مشکوک يا حتي به کلي غلط. منظور اشتبا‌‌هاتي نيست که شايد بتوان آن‌‌ها را از مقوله سهو دانست (95)
وقتي کم‌اطلاعي از قبيل آنچه ذکر شد، با ذوق‌زدگي نظريه‌پردازي جمع شود، حاصلش عباراتي مي‌شود مانند اين ... (97).

کم‌دانشي شريعتي حتما با نگرش او به دانش پيوند دارد؛ نگرشي که اوجش جانبداري از ابوذر است در برابر ديگراني چون ابوعلي سينا و حتي سلمان فارسي (97)
شريعتي نقاد فکر و علم است به نفع عملي که معلوم نيست چيست و به کجا قرار است برسد و چگونه به اهدافش خواهد رسيد (98)

اين دعوي، دعوي کهنه مردودي است که در آثار شريعتي، صرفا به کار درست کردن شعار‌‌هاي هندسي‌تر و خوش‌ساخت‌تر مي‌آيد تا کار فکري و عملي ( 99)
به رغم علم‌ستيزي شريعتي به صورت سطحي علم‌گرا و علم زده است تا جايي که گاه قرآن را هم به همين صورت سطحي و پوزيتيويستي مي‌فهمد و توضيح مي‌دهد (100)
شريعتي صرفا در رويارويي با علوم جديد بي‌مبالات نيست، بلکه حتي در قرآن شناسي و استناد به اين کتاب که در نظرش بيشترين اهميت را دارد، بي پروا و بي‌دقت است (100)

وقتي به اين سادگي مي‌توان هر آنچه دلخواه است به قرآن نسبت داد، ديگر چرا بايد در قياس جامعه‌شناسي با روانشناسي توقع سخنان جدي داشت (100)
اشاره‌اش هم به منطق قديم و کلاسيک بيشتر رندي است، چون قاعدتا او چيزي از منطق جديد هم نمي‌دانسته است (101).
درس گفتار تاريخ تکامل فلسفه، نشان دهنده اين است که او با فلسفه حتي آشنايي مقدماتي درستي هم نداشته و نمي‌توانسته است نام متفکران و فيلسوفان مهم غرب را به توالي تاريخي بيارود (101)

با اين روش‌شناسي، چنان که مشاهده مي‌شود، نه تنها علم‌ستيز که عقل‌ستيز هم هست (103)
بنا بر همين مباني سست است که او کار علمي را در تعارض با وظيفه اجتماعي مي‌بيند (103)
او توطئه‌انگار و دشمن‌بين است و تصور مي‌کند غرب استعمارگر عزت و سيادت و استقلال ملل مسلمان جهان را از چنگشان ربوده است (104)
او در نظريه‌پردازي اصولا جدي نيست (111)

او از طرفي براي جامعه به كمك سوسياليسم رفاه اجتماعي را آرزو مي‌کند و از سوي ديگر در نقد سرمايه‌داري بر آن است که رفاه پوچي مي‌آورد (111).
اينجاست که انديشه‌هاي مرحوم شريعتي، ابعاد بالقوه خطرناک خود را آشکار مي‌کند و به اين مي‌انجامد که براي ساختن بهشت بر زمين، دنيا را به جهنم بدل کند (113).

پايبندي ناشر را به آزادانديشي منکر نمي‌شوم، به ويژه به اين معنا که آزادانديشي براي جماعت روشنفكر، توجيه‌گر چرخش‌هاي يک صد و هشتاد درجه‌اي است، اما به نظر مي‌رسد برخي از عبارات کتاب، دست‌کم اندکي خارج از نزاکت اخلاقي باشد، صرف نظر از آن که نقد‌‌ها درست باشند يا خير و اين کار در شأن کار نشر نيست، چه رسد به ناشر اصلاح‌طلبي چون آقاي مظفر، به ويژه که ايشان در مقدمه کتاب از مؤلف به عنوان فردي فاضل، انديشمند و نکته‌سنج ياد کرده است.
نويسنده اين نوشتار، هيچ نظري درباره کليت انتشار اين کتاب ندارد و خود فصلي را در کتاب جريان‌‌ها و سازمان‌هاي مذهبي در دوره پهلوي به مرحوم دکتر شريعتي اختصاص داده و طبيعي است که برخي از انتقاد‌‌ها را درست بداند. جالب آن که برخي از اين مطالب، همان‌هايي بود که سه دهه پيش، امثال آقاي مصباح و مطهري اظهار مي‌کردند.


گردآوری:گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع:tabnak.ir