ايرانی‌ها از دیرباز به ساختن باغ‌ها و باغچه در حياط‌ها و دور و بر بناها علاقه‌ی خاصی داشته‌اند. شايد خاطره‌ی ميهن اصلی و خاستگاه قوم آريا...
 
در تاریخ آمده است که ایرانیان از آغاز  به درختکاری علاقه مند بوده اند و در ایران بوستان ها وباغ های آبادان بسیاری بوده است. ریشه این کار را می بایست در فرهنگ وحیانی ایرانیان جست.
چنان که بسیاری از مفسران قرآن بر این عقیده اند کورش کبیر همان ذوالقرنین قرآن است که عالم از شرق و غرب تحت حکومت وی بوده است. او بود که مردمان لخت و عور یاجوج و ماجوج را در شمال دریای کاسپین سرکوب کرد و آنان را به تمدن و آدمیت بازگرداند و او بود که به دستور  و فرمان الهی مردمان شرق و غرب را به آیین توحید فراخواند و همو بود که یهودیان را اسارت رهایی بخشید و  به هر کشوری در آمد آنان را به هدایت دعوت کرد و با آن که می توانست و خداوند چنان که در آیات بسیاری آورده است او را مجاز شمرده بود تا هر گونه خواست عمل کند ولی وی با این حکم کلی خداوند مردمان را به خاطر دین نکشت و تنها به دین دعوت کرد. او کسی است که دین را به دعوت در جهان پراکنده کرد و مردمانی که تحت حکومت وی در آمدند مجاز بودند که بر آیین خویش باشند ولی به آیین توحیدی که وی آن را تبلیغ می کرد گوش دهند.
این چنین مردی بزرگ و از اولیای به نام خداوند که در قرآن در سوره کهف از وی سخن به میان آمده است هر جایی می رفت دستور می داد تا باغ و بوستان هایی بسازند که از آن به پردایس و یا پردیس تعبیر می کرد. پردیس باغ هایی بزرگ با درختان تنومند با گل و بوستان های زیبا و نهرهای روانی در آن بود که در پیرامونش دیواری کوتاهی می کشیدند و در آن پردیس هااز پرندگان و جانوران به آزادی در آن می زیستند . این گونه است که وی ماموریت خویش را به خوبی انجام داد و دستور داد تا فرزندان و مردمان این گونه عمل کنند. این گونه است که تاریخ نویسان یونانی و رومی همواره از پردیس های ایرانی سخن گفتند و از درخت دوستی ایرانیان و این که چنین جاهای زیبایی را می سازند و آباد می کنند.
همین پردیس های ایرانی که به زیبایی با درختکاری و نهر سازی ساخته می شد از راه یونانیان و یهودیان وارد فرهنگ دینی شد و مردمان از فردوس های ایرانی بهشت های آخروی را به یاد آوردند و نام های فردوس برای بهشت های اخروی ساخته و معنا و مفهوم یافت.
این فرهنگ درختکاری و درخت دوستی و ایجاد همین پارک های کنونی که ما یادمان رفته است و نام های غیر ایرانی برای آن انتخاب کرده ایم فرهنگ ایرانی و دارای ریشه وحیانی است که پیش از این ذوالقرنین عرب ها و کورش ایرانی ها آن را ساخته و به حکم خداوندی به مردمان آموزش داده است.
درختکاری در فرهنگ ایرانی
پاسارگاد، پایتخت كوروش، پایتختی در ميان باغ سلطنتی يا در پرديس‌هاست كه كاوش‌های باستان‌شناختی، سيستمی از آبیاری با استفاده از جوی‌ها و حوضچه را در آن‌جا نشان داده‌اند. پاسارگاد كهن‌ترين باغ ايرانی‌ست. اين باغ چهار كرت دارد كه با فضای موجود ساختار يك‌پارچه‌يی ايجاد کرده است. آب گذرهای مستقيمی باغ را تقسيم كرده‌اند و در واقع يكی از بنيادی‌ترين عوامل باغ‌های ايرانی يعنی «چهار باغ» در اين باغ ديده می‌شود. الگوی چهار باغ  از ماندگارترين انديشه‌های هخامنشی‌ست كه هم‌ چون چهار نهر بهشت در باغ‌سازی‌ها و انديشه‌های پس از خود تأثير نهاد.
گزنفون، نويسنده و سردار يونانی كه در خدمت «كورش كوچك»، شاه هخامنشی، بوده، در يكی از رساله های خود در گفت‌وگويی با سقراط از باغ‌كاری‌های شاهنشاهان هخامنشی سخن می‌گويد. آيا اين باغ - بهشت زمينی پادشاهان ايرانی با بهشت آسمانی اوستا نسبتی دارد؟ به نظر می‌رسد كه باغ پادشاهان ايرانی تصويری از «جهان مينوی»‌ست: به گمان اين شهريار، كشاورزی و هنر جنگ‌آوری زيباترين و ضروری‌ترين هنرها هستند و در پرورش اين دو هنر به يك‌سان می‌كوشد. هر كجا كه اين شهريار منزل كند و به هر سرزمينی كه برود، در فكر ساختن باغ‌هايی‌ست كه بهشت (Paradis) ناميده می‌شوند و سرشار از بهترين فرآورده‌های روی زمين‌اند. شهريار تا روزی كه هوای فصل مساعد باشد، در آن باغ‌ها می‌ماند. از گفته‌ی تو، سقراط، من چنين می‌فهمم كه او هر كجا منزل كند، خود می‌پايد كه به اين بهشت‌ها خوب رسيد‌گی كنند. درختان زيبا در آن‌ها بكارند و آن‌ها را از هرگونه محصولی سرشار سازند.
در قرن پنجم پيش از ميلاد باغ‌هايی در سارد ساخته شد كه نقشه‌ی آن‌ها را كورش جوان كشيده بود. او بر ساختمان اين باغ‌ها نظارت داشته و آن‌ها را با دست خود كاشته بود. چه بسا بناهای سلطنتی پاسارگاد را نيز در ميان يكی از همين باغ‌ها ساخته بوده‌اند.
فردوسی در شاه‌نامه از باغ‌ها و مرغزارهايی سخن می‌گويد كه در پيرامون آتشكده‌ی فيروزآباد وجود داشته و وابسته به اين معبد بوده‌اند. در قسمت شرقی اين عمارت باشكوه حوضی بود كه آب‌هايی كه از كوه جاری می‌شد از راه نهری به طول هفت تا هشت كيلومتر در آن می‌‌ريخت. كاخ‌هايی كه فردوسی به آن‌ها اشاره می‌كند همان كاخ‌های «قصر شيرين» هستند كه به فرمان خسرو پرويز در گذرگاه اصلی‌يی كه دشت بين النهرين را به فلات ايران می‌پيوست، ساخته بودند و به روايت ياقوت حموی، در آن‌ها باغ‌ها و كوشك‌های تفريحی، آب‌های روان، باغ حيوانات و مرغ‌زارهايی بوده كه در آن‌ها كم‌ياب‌ترين حيوانات آزادانه می‌زيسته‌اند و شكارگاهی برابر با يك‌صد و بيست هكتار در پيرامون آن‌ها بوده است. كاخی كه هنوز «عمارت خسرو» ناميده می‌شود، شامل عمارت‌های دولتی و خصوصی شاه بود. كاخ در مركز اين «پرديس»، روی يك ايوان ساخته شده بود با دو راه‌پله‌ی قرينه مانند پلكان بزرگ تخت جمشيد.
ديگر باغهای پادشاهان ساسانی به دور آتشكده‌يی يا كاخی در سروستان،‌ تاق بستان، بيشاپور، و تخت سليمان برپا شده بود. باغ‌ها مستطيل شکل بوده و به چهار قسمت  می‌شده و اصل آن به روايت‌های ديرينه‌يی می‌رسد كه بر پايه‌ی آن‌ها جهان به چهار بخش تقسيم شده و چهار رود بزرگ اين بخش‌ها را از هم جدا كرده است.
اين مكان‌های سحرآميز كه هم شهر بودند هم باغ - بهشت هم کاخ شاهی، در زمان ساسانيان شکل‌های گوناگونی به خود گرفتند، اما با ظهور دنيای اسلامی آن يگانه‌گی آسمان و زمين در جهان باستان دوگانه شد و هر پاره‌ی آن قلم‌روی جداگانه يافت. به اين ترتيب، بهشت از جای‌گاه زمينی‌اش كنده شد و در آسمان هفتم جای گرفت كه نويد ديدارش را به برگزيده‌گان داده‌اند.
و اما در اين زير و رو شدن‌ها كه جمعيت‌های انسانی را جابه‌جا می‌كرد، اساطيری ديگر به وجود می‌آورد و فرهنگ‌های تازه و گوناگون به بار می‌آورد، بر باغ چه گذشت؟ در اين دگرگونی‌های تاريخی و در زنجيره‌ی روی‌دادهايی كه در آن‌ها شهرها و بناهای باستانی‌شان از بين می‌رفتند و شهرهای ديگر سر بر می‌آوردند، صورت نوعی باغ هم‌چنان پای‌دار ماند.
ايرانی‌ها از دیرباز به ساختن باغ‌ها و باغچه در حياط‌ها و دور و بر بناها علاقه‌ی خاصی داشته‌اند. شايد خاطره‌ی ميهن اصلی و خاست‌گاه قوم آريا  که در داخل اين سرزمين و بر کنار دريای مرکزی ايران و ميان جنگل‌های سبزی که نابود شده بود، منشاء اين علاقه بوده است.
پردیس های ایرانی
به طوری كه از نوشته‌های مورخان يونانی به دست می‌آيد، نزديك به سه هزار سال پيش، پيرامون خانه‎های بيش‌تر ايرانيان را باغ‌ها احاطه كرده بودند و واژه‌ی پرديس به همان باغ‌های پيرامون خانه‎ها گفته می‌‏شده است. اين شيوه  برای ساير ملل نيز سرمشق شده و به دنبال آن اين واژه‌ی فارسی به دوردست‌ها رفته است. به طوری كه ام‌روزه در زبان‌های يونانی و فرانسوی و سامی و ديگر زبان‌ها نيز با تغييرات و دگرگونی‌هايی به كار برده می‎شود. علامه دهخدا در باره‌ی معنی واژه‌ی پرديس مي‎نويسد: "پرديس لغتی‌ست مأخوذ از زبان مادی (پارادئزا) به معنی باغ و بستان و از همين لغت است، پاليز فارسی و فردوس (معرب)".
اين واژه كه در اوستا دو بار به كار برده شده از دو جزء تركيب يافته، يكی Pairi به معنی پيرامون و ديگری Daeza به معنی انباشتن و ديوار كشيدن، كه با هم به معنای درخت‌كاری و گل‌كاری پيرامون ساختمان است. اين واژه در پهلوی پاليز شده و در فارسی دری هم به كار رفته است. در دوره‌ی هخامنشيان و بعد از آن در سرتاسر سرزمين ايران تعداد بی‌شماری باغ‌های بزرگ و باشكوه وجود داشته، اين گونه باغ‌ها كه در يونان آن روز وجود نداشت، مردم آن سامان و ديگر كشورها را جالب نظر آمده و همان واژه‌ی فارسی را نيز به كار بردند. ام‌روزه اين واژه در زبان يونانی به صورت Paradeisos به معنی باغ، و در زبان فرانسه به صورت Paradis و در زبان انگليسی به صورت Paradise به معنی بهشت كاربرد دارد. نام ديگر اين فضای سرسبز و دل‎انگيز باغ است. باغ هم واژه‎يی فارسی‌ست كه در پهلوی و سغدی نيز به همين شكل Bagh به كار برده می‌شود. برخی باغ را مشترك در فارسی و تازی می‌دانند و بعضی نيز بر آن‌اند كه اين واژه در اصل تازی بوده و جمع آن را "بيغان" می‌آورند، حال آن‌كه اين واژه فارسی‌ست و از فارسی به ديگر زبان‌ها رفته است. ايرانی‌ها از قديم به ساختن باغ‌ها و باغ‌چه در حياط‌ها و دور و بر بناها علاقه‌ی خاصی داشته‎‎اند. شايد خاطره‌ی ميهن اصلی و خاست‌گاه قوم آريا منشاء اين علاقه بوده است. آن‌ها باغ‌چه‎هايی را كه در اطراف بنا می‌ساختند «په اره دئسه» می‌ناميدند كه به معنای پيرامون دژ يا «ديس» بود. «ديس» يعنی بنا و كسی را كه ديس می‌ساخت «ديسا» يعنی بنا می‌ناميدند. فرمان‌روايان شهرهای داخل ايران يا شهرهای قلم‌رو شاهنشاهی ايران در خارج، همه ملزم به ساختن چنين باغ‌چه‎هايی بوده‎اند. مثلا يكی از اين په اره دئسه‎ها يا پرديس‌ها در تخت جمشيد بود كه خشايارشاه در هنگام بر شمردن نام بناهايی كه ساخته، از آن ياد كرده است. واژه‌ی پرديس به معنای بهشت در زبان عربی به فردوس و در زبان‌های ديگر به پارادايز تبديل شده است. خود بهشت يا «وهشت» به معنای به‌ترين زنده‌گی‌ست و اين بهشت به شكل باغی سرسبز و خرم و زيبا مجسم می‌شده است. ما برای اين مفهوم واژه‎های جنت، فردوس، بهشت يا رضوان را به كار می‌بريم. در فارسی قديم واژه‌ی پاليز هم به همين معنا بوده است، چنان‌كه فردوسی گفته است:‌ "وز آن‌جا به پاليز بنهاد روی."
باغ اما از باک و بغ اگر باشد نمونه‌های زمينی بسيار دارد چون: باکتريا يا بلخ و بغداد و بيستون يا بغستان. بغ يا بک که بيگ و بيوک نيز از آن آمده است، يعنی بهشت بر زمين.
بايد اشاره کنم که پارادايز يا پرديس در آيين کهن ايرانی با بهشت يکی نيست. پارادايز باغ زمينی‌ست. بهشت زمين است، اما بهشت سپس‌تر و در آسمان ايجاد می‌شود. پارادايز همان باغ‌های زيبا و باغ‌شهرهای کهن ايرانی‌ست، مانند ميبد و مهريز و مهرجرد که همه در حال نابودی هستند. نکته‌ی ديگر اين که در ساخت و نگه‌داری باغ‌ها به ويژه در يزد، زنان نقش اساسی داشته‌اند. باغ و زن در هم آميخته بوده است. زنان نخستين سفال‌گران، خانه‌سازان، بافنده‌گان و باغ‌داران جهان بوده‌اند.
 اکنون ما را چه شده است که کار و کارگری و کشاورزی و درختکاری ننگ مان آمده است و بیابان ما را تنگ؟ چه شده است که آباد کردن دنیا برای ما مذموم و ناپسند شده است و به گوشه ای خیزیدن عبادت شمرده شده است؟
ایا زمان آن نرسیده است تا به فرهنگ وحیانی درست بازگردیم و ماموریت و وظیفه اصلی خویش را که آبادانی زمین است را دوباره آغاز کنیم و همه ایران را پردیس کنیم ؟

 
گردآوری : گروه فرهنگ وهنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع:.tiknews.org