حفرهها بیشتر به چشم میآیند و شاعران در نبودن چشمگیرترند...
عبدالجبار کاکایی:
سهم هنرمند از زندگی آدمها، لحظات مغتنم یگانگی روح و جسم است...وقتی بیاختیار دستت را روی قلبت میگذاری یا به پیشانیات نزدیک میكنی و یا با انگشتانت ضربآهنگ صدای نت را همراهی میكنی، در حقیقت سهم شاعر را به حساب زندگیات میریزی؛ سهمی كه در جهان تو مجهول است، نه احصا و نه ابتیاع میشود، نه در شماره میآید و نه نقدا محاسبه میشود، اما جریان دارد: مثل زمان، مثل هوا، مثل زندگی كه نزدیک توست و تو فكر میکنی باید باشد...
ترانهها، زمزمهی كلماتیست كه آدمهای معمولی از كنار هم چیدنشان عاجزند، اما هیجانِ همنوایی با آنها روح و جسمشان را ممزوج میكند...
شاعر از خوشیهای عالم توست، از لذایذ زیست زمانمند و معین تو. روح ناتوان تو اگر كلماتِ شاعر نبود، در عسرت و رنج و بیتکلیفی رها بود.
شاعر كه بمیرد، صدایی از جهان كم میشود و رازهایی پنهان میماند و حرفهایی نگفته؛ مرگِ شاعر پایانِ بخشی ازخوشیهای جهان است...
شاعری كه دیروز بین آهنپارههای ابزارِ زیست در جهانِ مدرن له شد، بخشی از خاطرات شما بود: ملایم و طناز، آرام و امن، مالک لبخند اولِ پیش از سلام و تبسم آخرِ پیش از وداع، صلحبان و آشتیجو، نازک و ظریف و راهگشا و چارهگر.
از او جز نیکی نشنیدم و ندیدم، از شاعری رفتهرفته به ضرورتِ تصنیف و ترانه در حیات بشر امروز پی برد و در علم عروض و ایقاع مجرب شد؛ تلفیق و آراستن كلام و چاشنی عرفانی كمرنگ در ترانههای معنوی -نهچندان كه پیچیده و عامهگریز باشد- و غنای تغزل و حماسه در وطنیات و جوشِ عاطفه در عاشقانهها.
معلم و مربی و مدیر و مرجع جوانان جویای ترانه و تصنیف بود و امین خانهی ترانه و دوست من در میدانی كه آشفته و پررهرو بود، فانوسی كه اطراف و اطرافیانش را به نظر میآورد و روحِ پذیرندهای كه سبک بود و سبكبار.
حفرهها بیشتر به چشم میآیند و شاعران در نبودن چشمگیرترند...
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر
seemorgh.com/culture
منبع: asriran.com