چه کسی گوته را با «حافظ» آشنا کرد؟
دیوان حافظ را دیدند که به زبان عثمانی نگاشته شده بود. به این طریق باز درصدد برآمدند تا اصل آثار را بخوانند. هامر پورگشتال بیش از همه شیفته‎ی زبان فارسی شد و در صدد ترجمه آثار بزرگ زبان فارسی برآمد.

ایرانی‌ها از گوته بسیار شنیده‌اند، اما از یوزف فون هامر پورگشتال که گوته را با دیوان حافظ آشنا کرد، تقریبا چیزی نمی‌دانند. تازه‌ترین «شب بخارا» به این ایران‌‍شناس و شرق‌شناس اتریشی اختصاص داشت.

 در مراسم بزرگداشت یوزف فون هامر پورگشتال از شب‌های بخارا که شامگاه سه‌شنبه (اول اسفندماه) برگزار شد، توماس بوکسباوم، سفیر اتریش در تهران، با تشکر از علی دهباشی برای برگزاری شب‌های بخارا، گفت: یوزف فون هامر پورگشتال، شرق‎شناس، ایران‌شناس و دوست‌دار بزرگ فرهنگ ایران و مترجم دیوان حافظ است. در واقع به مدد ترجمه‌ی وی بود که گوته به حافظ علاقه‎مند شد و دیوان شرقی غربی‌اش را سرود. او آکادمی علوم را در اتریش بنیان نهاد و سال‎ها ریاست آن را بر عهده داشت.

در ادامه‌ی مراسم، علی دهباشی - سردبیر مجله‌ی بخارا - در معرفی کوتاهی از یوزف فون هامر پورگشتال اظهار کرد: تردیدی نیست که ایران‌شناسی در آغاز قرن نوزدهم به شیوه‌ای علمی آغاز شد. پیشگامان این راه استادان دانشگاه نبودند، بلکه شخصیت‌هایی قدم در عرصه‌ی معرفی ادبیات فارسی گذاشتند که همچون یوزف فون هامر - پورگشتال اتریشی بیش‌تر در حوزه‌ی دیپلماتیک فعالیت می‌کردند. هامر نهم ژوئن 1774 در شهر گراتس اتریش به دنیا آمد. از 15 سالگی به مدرسه‌ی زبان‌های شرقی در آکادمی علوم وین رفت و دوره‌ی ترجمه شفاهی را گذراند. برای خدمات دیپلماتیک آماده شد. در این دوره زبان‌های فارسی، ترکی و عربی را فراگرفت. پس از این دوره مدتی دستیار یوهانس فون مولر، تاریخ‌دان، بود. به سال 1799 او را به استانبول اعزام کردند. به سال 1800 مترجم و منشی آدمیرال انگلیسی سر ویلیام سیدنی در هنگام لشکرکشی علیه فرانسویان در مصر بود. 1802 دوباره به استانبول اعزام شد، همان‌جا با غزلیات حافظ آشنا شد و تصمیم به ترجمه‌ی آن‌ها گرفت. ترجمه‌ی غزلیات به سال 1812 منتشر و سبب شد گوته مسحور غزلیات حافظ شود و دیوان غربی – شرقی‌اش را بنویسد.

هامر 1806 به وین بازگشت و از 1807 مترجم دربار اتریش بود. از 1809 تا 1818 نشریه‌ی گنیجینه‌های مشرق‌زمین را منتشر می‌کرد. این اثر بهترین نشریه‌ی زمانش بود و در آن آثار بسیاری را در اختیار علاقه‌مندان گذاشت. هامر آثار فراوانی را به زبان آلمانی منتشر کرد که از آن میان می‌توان به ترجمه‌ی «هزارویکشب»، «تاریخ اسماعیلیه»، «تاریخ سخنوری ایران»، «تاریخ امپراتوری عثمانی» و بخصوص «تاریخ وصاف» اشاره کرد که سال 2010 سرانجام در آکادمی علوم وین به چاپ رسید. از یاد نباید برد که هامر بنیان‌گذار این آکادمی و نخستین رییس آن بود.

همچنین پروفسور برت فراگنر درباره‌ی پورگشتال، تأسیس آکادمی علوم و شروع کارش به عنوان شرق‏شناس و ایران‌شناس اظهار کرد: از مجله بخارا بسیار سپاسگزارم که چنین مراسمی را تدارک دیده است. دوستی من با آقای دهباشی به سال‌ها پیش برمی‎گردد و از توضیحی که ایشان درباره‎ی پورگشتال دادند، بسیار ممنونم، چون به این ترتیب من می‎توانم بحث گسترده‎تری را آغاز کنم. ما در این‌جا بحثی فرهنگی و ادبی را درباره‎ی خاورشناسی بزرگ آن هم در آن زمان شروع می‎کنیم و شاید به این طریق نوری می‎افکنیم بر خاورشناسی خارج از این منطقه. گاهی این اندیشه مطرح بوده که خاورشناسی از بعضی لحاظ سیاسی بوده و جزو ابزار استثمار بوده است؛ خواستی که ابرقدرت‎ها به این طریق دنبال می‏کردند که به آسانی نمی‎توان از آن گذشت و من قصد وارد شدن به این مقوله را ندارم. یا درصدد پاسخ گفتن هم نیستم، به هر حال مسأله‎ای بسیار پیچیده است.

این ایران‌شناس در بخشی دیگر از سخنانش به قدمت تفکر درباره‎ی تمدن ایرانی و اسلامی در غرب پرداخت و متذکر شد: این تفکر روی هم رفته حدود 200 سال پیش شروع شد. زمان آن تقریباً به 250 سال پیش یعنی حول و حوش 1754 می‎رسد که در آن هنگام تحت فرمان امپراتور اتریش یک آکادمی علوم تأسیس شد. شاید این پرسش مطرح باشد که اصلاً چرا یک آکادمی شرقی تأسیس کردند. در آن دوران امپراتوری عثمانی بسیار قدرتمند بود، امپراتوری اتریش تصمیم گرفته بود با این قدرت و نفوذ مقابله کند، معتقد بود برای مقابله با امپراتوری عثمانی و نفوذ آن باید زبان و فرهنگ شرقی را به خوبی یاد گرفت و بتوان مسائل سیاسی و نظامی را مستقیما با آن‌ها مطرح کرد. در عین ‌حال کسانی هم بودند که مقاصد تجاری داشتند. در حقیقت عثمانی‎ها کسانی را در خارج از قلمروشان داشتند، در بین کشورهای اروپایی که کار اطلاع‎رسانی را به عهده گرفته بودند، دولت اتریش نیز می‎خواست به همین ترتیب جا پایی در کشورهای مشرق‎زمین داشته باشد.

در واقع این آکادمی به همین دلیل تأسیس شد. اما بعدها از مقاصد سیاسی فاصله گرفت، چرا که دانشمندان همیشه ورای سیاست حرکت می‎کنند. دانشمندانی که در آکادمی بودند، به تدریج عاشق موضوع‌هایی شدند که تدریس می‎کردند. این نکته‎ی بسیار مهمی است و دیگر کسی نمی‎توانست جلو آن‌ها را بگیرد. در واقع آن‌ها کارمند دولت اتریش بودند، اما وقتی شروع کردند به یادگیری زبان، با آن فرهنگی که در پسِ آن زبان نهفته بود، آشنا شدند. از سویی دیگر درصدد برآمدند فرهنگی را که با آن آشنا شده بودند، برای هم‎زبان‌های‌شان نیز بیان کنند.

پروفسور فراگنر در ادامه به نفوذ مذهبی اشاره داشت و گفت: بر اساس چنین اعتقادی دولت اتریش آموختن زبان عربی را لازم دانست تا بتواند به اصل متون مذهبی دسترسی داشته باشد. چون مذهب هم یکی از مسائلی بود که برای اتریشی‎ها در ارتباط با دولت عثمانی اهمیت داشت. در حقیقت اگر بخواهیم زبان‎های مورد نظر اتریشی‎ها را مدّ نظر قرار بدهیم، باید بگوییم آموختن زبان‎های ترکی، عربی و فارسی برای‌شان مطرح بود. اما هنگام یادگیری زبان‎های ترکی، عربی به اشعار فارسی برخوردند که با زبان ترکی و عربی عجین شده بود؛ به این ترتیب با شاعران نامدار ایران حافظ، مولوی و.. آشنا شدند. دیوان حافظ را دیدند که به زبان عثمانی نگاشته شده بود. به این طریق بازدرصدد برآمدند تا اصل آثار را بخوانند. هامر پورگشتال بیش از همه شیفته‎ی زبان فارسی شد و در صدد ترجمه آثار بزرگ زبان فارسی برآمد.

ناگفته نماند تاریخ ادبیاتی که پورگشتال نوشت، مرجعی شد برای اروپاییان دیگری که خواستند تاریخ ادبیات ایران را بنویسند. پورگشتال با تمام موانعی که در برابرش ایجاد کردند و مخالفت‎هایی با تأسیس آکادمی علوم شد، از حرف و اعتقادش برنگشت و توانست این کار بزرگ را به نتیجه برساند و اما امروز هنوز شاهد استمرار فعالیت این آکادمی هستیم.

طهمورث ساجدی صبا نیز در سخنانی گفت: نام یوزف فون هامر پورگشتال در تاریخ خاورشناسی اروپا و در بین معاصرانش مانند ویلیام جونز انگلیسی و آنتوان ایساک سیلوستر دوساسی فرانسوی از منزلت خاصی برخوردار است. به جهاتی آیینه‌ی تمامی مطالعات شرقی در کشورش و نیز اروپاست. دستا‌وردهایش در زمینه‌ی ایران‌شناسی می‎تواند محور دو مکتب بزرگ خاورشناسی آن عصر ادبی – تاریخی، نیز مکتب نوین عرفانی آن طبقه‎بندی شود.

این استاد دانشگاه گفت: این ایران‌شناس در سال 1816 مترجم رسمی زبان‎های شرقی در دربار وین شد و در این مأموریت بود که میرزا ابوالحسن خان ایلچی ( میرزا ابوالحسن شیرازی) به نزد مترنیخ، صدراعظم و سپس به نزد فرانسوای اول امپراتور رفت که در هر دو دیدار سِری هامر به عنوان مترجم حضور داشت و به نقش‎آفرینی هم پرداخت.

وی که قبلاً با غزلیات حافظ در قسطنطنیه آشنا شده بود، عزم جزم کرد و آن را به کمک شرح سوری بوسینایی به زبان آلمانی و تحت عنوان دیوان شمس‎الدین محمد حافظ ( تونیگن 1812، سه جلد) ترجمه کرد و توجه گوته را عمیقاً به آن و نیز به مجله چندزبانی خویش، «خزاین مشرق ‌مین» که در سال 1809 در وین تأسیس کرده بود، جلب کرد و از دست سفیر ایران نیز هداهایی همچون یک نسخه خطی شهنشاه‌نامه تألیف فتحعلی خان صبا و بویژه یک قطعه نشان شیر و خورشید دریافت کرد. چند سال بعد و در پاسخ به این توجه شاه ایران ، او اندیشه‎های مارک اورِل ( 1831) را ترجمه کرد و نسخه‎ای از آن را برای او ارسال داشت. سپس تاریخ ادب فارسی ( 1818) را بر اساس تذکرة‎الشعرای دولت‌شاه سمرقندی تألیف کرد.

ساجدی با بیان این‌که این شرق‌شناس در رابطه با فرهنگ و تمدن ایران آثار متعددی ارائه کرد، متذکر شد: دستاوردهای هامر به همین آثار بررسی‌شده‌ی مکتب‎های ایران‌شناسی محدود نمی‎شود. وی درباره‌ی زبان و ادبیات و تاریخ عربی، ترکی و خاورشناسی اتریش هم آثار مهمی را ترجمه و تألیف کرده است. او در تمامی زمینه‎هایی که دست به تألیف زد، راه‎گشای نه فقط ایران‌شناسان اتریشی بلکه ایران‌شناس‌های اروپایی شده است. اما این مطلب هم واقعیت صِرف است که او ظرایف زبان شرقی را چندان درک و تأمل نمی‎کرد و شتاب‎زدگی را اختیار کرده بود تا هرچه زودتر در راستای آشنایی با مشرق‌زمین گام بردارد. ژول مول، دوست نزدیکش، معتقد بود، اقامت طولانی در مشرق‌زمین، شور و شوق معرفی آثار آن، کیفیت کار تحقیقی‌اش را تحت تأثیر قرار داده، ولیکن با توجه به عصر رنسانس شرقی چنین نکاتی هم قابل اغماض است.

سعید فیروزآبادی نیز با اشاره به کتاب «نگارش تاریخ سخنوری زیبای ایران» پورگشتال گفت: این ایران‌شناس چند سال بعد ترجمه‌ی دیوان حافظ، نخستین تاریخ ادبیات فارسی به زبان آلمانی را نوشت. این تاریخ ادبیات که عنوان Geschichte der schönen Redekünste Persiens یا همان «تاریخ سخنوری زیبای ایران» را بر خود داشت، حتا تا امروز نیز از مهم‌ترین آثار درباره‌ی ادبیات فارسی است. کتاب به سال 1818 مصادف با دوره‌ی فتحعلی‌شاه قاجار چاپ شد و در آن دوران نیز شروع افول قلمرو زبان فارسی بود. در پیش‌گفتار کتاب می‌نویسد برای بوییدن عطر گل‌های شرقی باید به سراغ سرزمینی رفت که مهد این گل‌ها، یعنی ایران، است، زیرا شعر فارسی گل سرسبد شعر مشرق‌زمین است. این تعریف از زبان فارسی در روزگاری رخ می‌دهد که به‌رغم تلاش‌های سیلوستر دو ساسی در پاریس و ترجمه‌هایی جسته و گریخته از ادبیات فارسی، هنوز کسی جرأت نگارش تاریخ ادبیات فارسی را نداشته است. هامر در همین پیش‌گفتار کاری بزرگ‌تر می‌کند و برای اثبات بزرگی ادبیات فارسی مثال‌های فراوانی می‌آورد. برای نمونه شاهنامه را بسیار ارزشمند و حتا برتر از مهابهارات و رامایانا می‌داند و با ذکر نمونه‌های دیگر می‌کوشد تأثیری را که خود پذیرفته، به خواننده منتقل کند.

او در ادامه با بررسی کتاب، دلایل اهمیت این اثر را برشمرد.

این مراسم با همکاری مجله‌‍‌ی حافظ، قصه، مؤسسه‌ی فرهنگی هنری ملت و انجمن فرهنگی اتریش در ایران برگزار شد.


گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: isna.ir



 مطالب پیشنهادی:
باران کوثری: درباره «ممنوع‌الکار» بودنم فقط در ایران حرف میزنم
«فیلم‌های ترکیه‌ای» و ظهور عثمانی‌های جدید در خاورمیانه
مسعود فراستی: دیگر به «هفت» نمی‌روم
قتل «فرزاد حسنی»! + عکس
گلشیفته فراهانی: در تهران به پشتم اسید پاشیدند