چند عکس تاریخی و به یادماندنی از محمد قهرمان و اخوان ثالث

شعری از محمد قهرمان برای مهدی اخوان ثالث:

آن روزهای رفته بر باد
از گفت وگوی باد با خاک،آشفت خوابِ شاخساران
نجوای گنگِ برگ ها را ،خاموش کرد آوازِ باران

برگی که خوابِ آب می دید،آبش ز سر بگذشت در جوی
دیگر گره بستن بر آب است،پیوندِ او با شاخساران

چون کاغذین کشتی که راندم، در خرد سالی بر سر آب
از هر حبابی کشتیی خُرد، دیدم روان بر جویباران

تن شست باغِ خاطراتم در زیرِ بارانی که می ریخت
شد سبزه زارِ ذهنِ صافم سر سبز تر از جوکناران

کردم زبس از کودکی یاد، وان روز های رفته برباد
در شادی و اندوه غرقم، مانند عید سوکواران

در شاهراهِ بی خیالی، بر باد پیشی می گرفتم
می تاختم چون اسبِ چوبین در پیش پیشِ نی سواران

در روزگارانِ جوانی شب زنده داری پیشِ چشمم
کیفیّتِ خواب سحر داشت، در دیدۀ اختر شماران

در چشمِ من یادِ جوانی، هردم به رنگی جلوه گر شد
نقش آفرینِ باغِ رویاست، رنگینیِ خوابِ بهاران

پیشانی ام را دیر گاهی ست، چین می نشیند برسرِ چین
غیر از خطِ باطل چه ماند،از نقشِ پای روزگاران

در شامِ پیری می شود گم، هر لحظه یادی از دل من
در طولِ شب کاهش پذیرد آوای پای رهگذاران

چون رشته سر از پا ندانم، در پیچ و تاب نا امیدی
دستی مگر آرند بیرون، از آستین امیدواران

دیوانه ای عاقل نُمایم، اما جنونم نیست کامل
در عینِ مستی هوشیارم، اما نِیَم از هوشیاران

در گوشۀ تنهایی و غم، با یادِ یاران می زنم دم
«امّید» من یادی کن از من، ای بهترین یارم زیاران

http://www.seemorgh.com/culture

داستان پرماجرا؛ پاسخ اسفندیار رحیم مشایی به عزت‌الله انتظامی