یاور از ره رسیده، با من از ايران بگو ...
ایرج جنتی عطایی نمایشنامه‌نویس، شاعر و ترانه‌سرای ایرانی است که در ۱۹ دیماه ۱۳۲۵ در شهر مشهد زاده شد. در ادامه برخی اشعار این ترانه سرا را بخوانید

اشعار زیبای ایرج جنتی‌ عطایی

ایرج جنتی‌عطایی در ۱۹ دی‌ماه ۱۳۲۵ در شهر مشهد متولد شد. پدر او اصالتی تبریزی داشت اما بزرگ‌ شده مشهد بود. مادر او از اهالی عشق‌آباد بود که به دنبال حکومت استالین ناچار به مهاجرت به مشهد شد. او به علت شغل پدر در نیروی هوایی چند سالی را در مشهد و چند سالی را در دزفول گذرانده اما بخش تعیین‌کننده‌ای از دوران کودکی و جوانی‌اش در تهران گذشته است. او فارغ‌التحصیل رشته تئاتر از مدرسه هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران و دانش‌آموخته جامعه‌شناسی هنر از کالج چلسی است

همکاری وی با بابک بیات آهنگساز منجر به خلق ترانه‌هایی مهم با درون‌مایه‌های سیاسی، اجتماعی، و عاشقانه شد که در تاریخ موسیقی پاپ ایرانی به دوران طلایی مشهور است.

ياور از ره رسيده با من از ايران بگو
از فلات غوطه ور در خون بسياران بگو
باد شبگرد سخن چين پشت گوش پرده هاست
تا جهان آگه شود بی پرده از ياران بگو
شب سياهی ميزند بر خانه های سوگوار
از چراغ روشن اشک سيه پوشان بگو
پرسه ياس است در آوای اين پتيارگان
از زمين از زندگی از عشق از ايمان بگو
سوختم آتش گرفتم از رفيق و نارفيق
از غريب و آشنا،يارانِ هم پيمان بگو
ضجه ی نام آوران زخمی به خاموشی نزد
از خروش نعره انبوه گمنامان بگو
قصه های قهرمانان قهر ويرانگر نداشت
از غم و خشم جهانساز تهی دستان بگو
با زمستانی که ميتازد به قتل عام باغ
از گل خشمی که ميرويد در اين گلدان بگو


با توام ، با تو که دستت
دست دنیا ساز رنجه
با توام با تو که بغضت
معنی آواز رنجه
اگه یخ باد ستمگر
پی قتل عام برگه
اگه این باغ برهنه
باغ تاراج تگرگه
اگه بی پناهی گل
رنگ بی پناهی ماست
دستتو بذار تو دستم وقت پیوند درختاست
رو تن سخت درختا
بنویس و دوباره بنویس
که شکست یک شقایق
مرگ باغ ، مرگ بهار نیست


به خاطر آور، که آن شب به برم
گفتی که : بی تو، ز دنیا بگذرم
کنون جدایی نشسته بین ما
پیوند یاری ، شکسته بین ما
گریه می کنم
با خیال تو
به نیمه شب ها
رفته ای و من
بی تو مانده ام
غمگین و تنها
بی تو خسته ام
دل شکسته ام
اسیر دردم
از کنار من
می روی ولی
بگو چه کردم
رفته ای و من آرزوی کس
به سر ندارم
قصه ی وفا با دلم مگو
باور ندارم


تو کدوم کوهی که خورشید
از تو چشم تو می تابه
چشمه چشمه ابر ایثار
روی سینه ی تو خوابه
تو کدوم خلیج سبزی
که عمیق ، اما زلاله
مثل اینه پاک و روشن
مهربون مثل خیاله
کاش از اول می دونستم
که تو صندوقچه ی قلبت
مرهمی داری برای
زخم این همیشه خسته
کاش از اول می دونستم
که تو دستای نجیبت
کلیدی داری برای
درای همیشه بسته
تو به قصه ها می مونی
ساده اما حیرت آور
شوق تکرار تو دارم
وقتی می رسم به آخر ...


برای خواب معصومانه عشق
کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچ شب هنگام وحشت
کمک کن با تن هم پل بسازیم
کمک کن سایه بونی از ترانه
برای خواب ابریشم بسازیم
کمک کن با کلام عاشقانه
برای زخم شب مرهم بسازیم
بذار قسمت کنیم تنهاییمونو
میون سفره ی شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما
پلی باشه واسه از خود گذشتن...

ایرج جنتی عطائی


تو فکر یک سقفم
یک سقف بی روزن
یک سقف پا برجا
محکم تر از آهن
سقفی که تن پوش هراس ما باشه
تو سردی شبها لباس ما باشه
سقفی اندازه ی قلب من و تو
واسه لمس تپش دلواپسی
برای شرم لطیف اینه ها
واسه پیچیدن بوی اطلسی
زیر این سقف با تو از گل
از شب و ستاره می گم
از تو و از خواستن تو
میگم و دوباره می گم
زندگیمو زیر این سقف
با تو اندازه می گیرم
گم می شم تو معنی تو
معنی تازه می گیرم ...

بیشتر بدانید : زادروز خالق«فریاد زیر آب»؛بابک بیات

بیشتر بدانید : «تنها صداست که می ماند» به یاد خواننده محبوب، آن مرد تنها

بیشتر بدانید : نوشتاری درباره خبر ممنوع‌الکاری بیش از 50 نفر از ترانه‌سرایان

بیشتر بدانید : شهریار قنبری، ترانه سرایی که شعر نفس کشیدن تنها کارش بود


تهیه: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ