آثار الکساندر آلکساندرویچ بلوک را میتوان نمونه آثار سمبولسیم دانست چرا که هیچیک از سمبولیستهای عرفانی رئالیستی روسیه را تا به این حد پیش نبرد. با اینهمه آثارش با شاعران بزرگ عصر رمانتیک هم نزدیکی دارد.
مردی سختکوش که تاثیر شور و اشتیاق و ذوق شعری در شعر او بیش از دیگر شعرای معاصرش بود. وی محل تلاقی چند خط سنتی بود، هم یک روس تمام عیار و هم به غایت اروپایی.
مردی سختکوش که تاثیر شور و اشتیاق و ذوق شعری در شعر او بیش از دیگر شعرای معاصرش بود. وی محل تلاقی چند خط سنتی بود، هم یک روس تمام عیار و هم به غایت اروپایی.
سه شعر زیبا از الکساندر آلکساندرویچ بلوک
1. از تو بیمناكم....
از تو بیمناكم. سالها میگذرد-
هنوز به شكلی پایدار، از تو بیمناكم.
***
سراسر افق شعلهور است- كمابیش بُرنده،
و گنگ، انتظار میكشم- با شوق و با عشق.
***
5سراسر افق شعلهور است، و حضورت نزدیك.
و هنوز میترسم كه مبادا شكلت را تغییر دهی،
***
برخواهی خواست به سوی تردیدی گستاخانه
با دگرگونه ساختن خطوط برجستهی آشنایت سرانجام.
***
آه، چگونه من فرو خواهم ریخت- چه سان پست و جانكاه،
10شكست خورده از رؤیاهای مرگبار!
***
چقدر بُرنده است افق! درخشندگی در راه است.
و هنوز میترسم كه مبادا شكلت را تغییر دهی.
***
2. دختری در میان همسرایان كلیسا میخواند.....
دختری در میان همسرایان كلیسا میخواند
از همهی كسانی كه در سرزمینهای بیگانه واماندهاند،
از همهی كشتیهای به سوی دریا رانده،
از همهی كسانی كه سرخوشیشان را از یاد بردهاند.
***
5این گونه آوایش به سوی گنبد پر كشید،
و پرتویی از خورشید بر شانهی سفیدش درخشید،
و از ظلمات همه تماشا میكردند و میشنیدند
چه سان جامهی سفید در آفتاب میخواند.
***
و همه گمان میكردند كه سرخوشی خواهد آمد،
10كه همهی كشتیها در بندرگاههای امن پناه گرفتهاند،
كه همهی مردم وامانده در سرزمینهای بیگانه
خود زندگانی متینی یافتهاند.
***
و آوا دلانگیز بود، و آفتاب لطیف بود،
و تنها، در بالا، بر دروازههای مذبح،
15درگیر با راز،- كودكی میگریست
چون هیچ كس هرگز باز نخواهد گشت....
آگوست 1905
**********
3. در شرابخانهها و خیابانهای پیچدرپیچ.....
در شرابخانهها و خیابانهای پیچدرپیچ،
در خیالبازیهای برقی
كاویدم آن بیسرانجام و دلفریب را،
آن درهم كوفتهی ازلی را با سخن.
***
5خیابانها از شیون سرمست بودند.
خورشیدها در ویترینهای درخشان بودند.
زیبایی چهرهی زنان!
نگاههای خیرهی مردان!
***
اینان شاه بودند- نه ولگرد!
10از پیرمردی كنار دیوار پرسیدم:
«آیا تو انگشتان ظریفشان را آراستی
با مرواریدهایی با ارزشی بیكران؟»
***
آیا به آنها این خزهای رنگارنگ را سپردی؟
آیا برافروختی آنها را با ساقههایی از روشنایی؟
15آیا لبان گلگونشان را رنگ كردی،
طاقهای آبی ابروانشان را؟
***
اما پیرمرد پاسخ نداد،
جمعیت روانه بود به سوی رؤیا.
در درخشش اسرارآمیز به جا ماندم
20تا بیندیشم به این آهنگ جوشان.....
***
و آنها درست نادیده میگذشتند،
در قلب خود هر كدام ابهامی پنهان داشتند،
تا پرواز كنند همیشه، بیمانند،
درون آن فراسوی آبی.
***
25جفت جفت میتراویدند....
منتظر آمدن فرشتهای تابان بودم،
هنگامی كه او، در شادخواری خیابان،
یكی از آنها را تا بهشت میرساند....
***
در حالیكه بر فراز ما، بیرون بر لبهای خطرناك-
30كوتولهای آشیان گرفت، ساكت پیچ خورد،
و زبانی كه در آسمان گسترید،
به نظر پرچمی میآمد قرمز به سوی ما.
دسامبر 1904
از تو بیمناكم. سالها میگذرد-
هنوز به شكلی پایدار، از تو بیمناكم.
***
سراسر افق شعلهور است- كمابیش بُرنده،
و گنگ، انتظار میكشم- با شوق و با عشق.
***
5سراسر افق شعلهور است، و حضورت نزدیك.
و هنوز میترسم كه مبادا شكلت را تغییر دهی،
***
برخواهی خواست به سوی تردیدی گستاخانه
با دگرگونه ساختن خطوط برجستهی آشنایت سرانجام.
***
آه، چگونه من فرو خواهم ریخت- چه سان پست و جانكاه،
10شكست خورده از رؤیاهای مرگبار!
***
چقدر بُرنده است افق! درخشندگی در راه است.
و هنوز میترسم كه مبادا شكلت را تغییر دهی.
***
2. دختری در میان همسرایان كلیسا میخواند.....
دختری در میان همسرایان كلیسا میخواند
از همهی كسانی كه در سرزمینهای بیگانه واماندهاند،
از همهی كشتیهای به سوی دریا رانده،
از همهی كسانی كه سرخوشیشان را از یاد بردهاند.
***
5این گونه آوایش به سوی گنبد پر كشید،
و پرتویی از خورشید بر شانهی سفیدش درخشید،
و از ظلمات همه تماشا میكردند و میشنیدند
چه سان جامهی سفید در آفتاب میخواند.
***
و همه گمان میكردند كه سرخوشی خواهد آمد،
10كه همهی كشتیها در بندرگاههای امن پناه گرفتهاند،
كه همهی مردم وامانده در سرزمینهای بیگانه
خود زندگانی متینی یافتهاند.
***
و آوا دلانگیز بود، و آفتاب لطیف بود،
و تنها، در بالا، بر دروازههای مذبح،
15درگیر با راز،- كودكی میگریست
چون هیچ كس هرگز باز نخواهد گشت....
آگوست 1905
**********
3. در شرابخانهها و خیابانهای پیچدرپیچ.....
در شرابخانهها و خیابانهای پیچدرپیچ،
در خیالبازیهای برقی
كاویدم آن بیسرانجام و دلفریب را،
آن درهم كوفتهی ازلی را با سخن.
***
5خیابانها از شیون سرمست بودند.
خورشیدها در ویترینهای درخشان بودند.
زیبایی چهرهی زنان!
نگاههای خیرهی مردان!
***
اینان شاه بودند- نه ولگرد!
10از پیرمردی كنار دیوار پرسیدم:
«آیا تو انگشتان ظریفشان را آراستی
با مرواریدهایی با ارزشی بیكران؟»
***
آیا به آنها این خزهای رنگارنگ را سپردی؟
آیا برافروختی آنها را با ساقههایی از روشنایی؟
15آیا لبان گلگونشان را رنگ كردی،
طاقهای آبی ابروانشان را؟
***
اما پیرمرد پاسخ نداد،
جمعیت روانه بود به سوی رؤیا.
در درخشش اسرارآمیز به جا ماندم
20تا بیندیشم به این آهنگ جوشان.....
***
و آنها درست نادیده میگذشتند،
در قلب خود هر كدام ابهامی پنهان داشتند،
تا پرواز كنند همیشه، بیمانند،
درون آن فراسوی آبی.
***
25جفت جفت میتراویدند....
منتظر آمدن فرشتهای تابان بودم،
هنگامی كه او، در شادخواری خیابان،
یكی از آنها را تا بهشت میرساند....
***
در حالیكه بر فراز ما، بیرون بر لبهای خطرناك-
30كوتولهای آشیان گرفت، ساكت پیچ خورد،
و زبانی كه در آسمان گسترید،
به نظر پرچمی میآمد قرمز به سوی ما.
دسامبر 1904
گاهشمار زندگی الکساندر الکساندرویچ بلوک
1880
در خانوادهای فرهیخته زاده شد. پدرش حقوقدان و موسیقیدان و استاد دانشگاه ورشو و مادرش آ. آ. بكتوا A.A. Beketova نویسنده بود. آنان خیلی زود از هم جدا میشوند. بلوك بیشتر دورهی جوانیاش را با پدربزرگ و مادربزرگ مادریاش میگذراند.
1889
مادرش دوباره ازدواج كرد. به پترزبورگ میروند.
1898
از دبیرستان فارغالتحصیل میشود، به مدرسهی حقوق دانشگاه پترزبورگ Petersburg University Law School میرود، اما سه سال بعد وارد حوزهی زبانشناسی تطبیقی-تاریخی Historical-Philological Division میشود.
1903
با ال. دی. مندلیوا L.D. Mendeleeva ازدواج میكند، دختر مندلیوا، دانشمند مشهور. به حلقهی سمبولیستهایی چون بلی Bely سلویف Solovyov میپیوندد.
نخستین اشعارش در راه نو The New Way منتشر میشود، ویراستهی هیپیوس Hippius و مرژكوسكای Merezhkovsky. نخستین شعرهایش را تحت تأثیر ژوكوسكای Zhukovsky و نیز فتFet رمانتیكهای آلمانی میسراید.
1905-1904
نخستین كتابش را منتشر میكند، سرودههایی در وصف بانوی زیبا Verses on a Beautiful Lady ، كه حلقههای سمبولیست سخت پسندیدند. در این سرودهها او به باورهای آخرزمانی eschatological و آیین سوفیا را میگراید. مایههایش: مسافت، سپیدهدم، غروب، آسمان نیلگون، رویدادهای اسرارآمیز یا وهمی، همه به مضمونهای بلایای آرمانی و جهانی مربوطند.
1906
از دانشگاه فارغالتحصیل میشود؛ مینویسد و نمایش خیمه شب بازی The Puppet Show را به صحنه میبرد، و بر شهرتش میافزاید.
1907
دومین كتابش لذت سهوی Inadvertent Joy را منتشر میكند، و نامدار میشود؛ زمین برفپوش Land in Snow را نیز به نشر میسپارد- هر دو مجموعه سیرش را از عرفان به بحرانهای روحی و شوریدگی نشان میدهند؛ آن چنان كه سرسپردگی آغارینش به فلسفهی ولادیمیر سلویف Vladimir Solovyov را به سخره میگیرد. بیشتر به موضوع زن ناشناس Unknown Woman میپردازد، و نیز به بازنمودی دلیرانه از زندگی شهری؛ منظومهی افكار آزاد Free Thoughts را منتشر میكند، مجموعه شعری منثور با شگردی شگفتامیز و رئالیستی.
نمایش غنایی Lyric Dramas را نشر میدهد؛ زن ناشناس را اجرا میكند.
1909
به ایتالیا میرود، سرودههای ایتالیایی Italian Verses را میپردازد و مجموعه مقالات درخششهای آذرخش هنر Lightning Flashes of Artرا، پدرش میمیرد، و به ورشو سفر میكند، شعر حماسی مكافات Retribution را الهام میگیرد كه شعر گامهای فرمانده The Commander's Steps را نیز در بر دارد.
1911
ساعتهای شبانه Nocturnal Hours را منتشر میكند.
1912
مجموعه سه جلدی آثارش بیرون میآید.
1913
نمایشنامهی گل سرخ و صلیب Rose and the Cross را مینویسد.
1915
شعر حماسی باغ بلبلها Garden of Nightingales را منتشر میكند.
1916
مینویسد و به كمك گریگریف Grigoriev چاپ میكند؛ به ارتش میپیوندد و در نزدیكی پسكف Pskov مستقر میشود.
1918
مقالهی روشنگری و انقلاب Intelligentsia and Revolution را در حمایت از دولت جدید مینویسد؛ دوازدهتنان The Twelve را میسراید، شعری حماسی در پاسخ به انقلاب. شعری است چندصدایی با ریتمهایی كه نابههنگام دگرگونی مییابند، و بهكارگیری زبان شهری، و رمانس، و شعارپردازی. دوازده سرباز ارتش سرخ دوازده حواری مسیح را مینمایانند، و شعر دوازده بخش را در بر میگیرد؛ نیز
سكائیها The Scythians را میسراید. در این شعر نژادهای اسلاودوست Slavophile را میكاود و جایگاه روسیه را در ستیغ بین اروپا و آسیا میسنجد.
1920
او را به سرپرستی اتحادیهی سراسری شاعران پتروگراد بر میگزینند.
1921
به طرف خانهی پوشكین To Pushkin House را مینویسد و دربارهی خویشكاری شاعر On the Poet's Calling را، و در آن آزادی رازامیز secret freedom هنر را در برابر ابتذال و دستگاه اداری میستاید.
1922
میمیرد، احتمالا از بیماری آمیزشی. نیز سلامت روانی جسمانیاش به هم ریخته بود. فزاینده ناامید شده بود، و بیروح از رویكردهای انقلاب اكتبر.
ترجمه: شاپور احمدی
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ
مطالب پیشنهادی:
www.seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ
مطالب پیشنهادی:
ترانه علیدوستی، پگاه آهنگرانی و عطاران در جشن منتقدان سینما + تصاویر
حال بهمن فرزانه وخیم است + آخرین خبر از زبان خواهرش
حال بهمن فرزانه وخیم است + آخرین خبر از زبان خواهرش
مهناز افشار، طناز طباطبایی و کیمیایی در جشن منتقدان سینما + تصاویر
محبوبترین مجری تلویزیون چه بر سر خودش آورد؟
دومین خواننده لس آنجلسی به دنبال مجوز خوانندگی در ایران