کاش مثل نان بودم!
در ادامه اشعاری از رسول یونان را می خوانیم....
آتش و آدم

ترکیبی نامتجانس است

من از میان این آتش گر گرفته

در رویاها و عشق ها

غیر ممکن است سالم برگردم

بازگشت من

اندوه بار خواهد بود

کاش مثل نان بودم

چه زیبا بر می گردد

از سفر آتش!


****************************************

چمدانم را برداشتم و

آمدم

اما این فقط یک شوخی ست

و یا لااقل تو باور نکن!

جدایی

بریدن درخت از ریشه است

و اره کردن زندگی

که مرگ را رقم می زند

اما من زنده ام

و این یعنی من آنجایم

کنار تو

کنار تو و درخت توت و اسب.

 *********************************

گر مرا دوست نمی‌داری
دوست نداشته باش
من هرطور شده
خودم را ازین تنگنا نجات می‌دهم

اما دوست داشتن را فراموش نکن
عاشق دیگری باش
این ترانه نباید به پایان برسد
سکوت آدم‌ها را می‌کشد

این چشمه نباید بند بیاید
میخک‌هایی که در قلب‌ها شکوفا شده‌اند
از تشنگی می‌خشکند
اگر دوست‌داشتن را فراموش نکنی
تمام زیبایی‌ها را به یاد خواهی آورد.

***********************************


این ابرها را

من در قاب پنچره نگذاشته ام

که بردارم.

اگر آفتاب نمی تابد

تقصیر من نیست

با این همه شرمنده توام

خانه ام

در مرز خواب و بیداری ست

زیر پلک کابوس ها

مرا ببخش اگر دوستت دارم

و کاری از دستم بر نمی آید.

 *****************************

عشق
راهی‌ست برای بازگشت به خانه
بعد از کار
بعد از جنگ
بعد از زندان
بعد از سفر
بعد از …
من فکر می‌کنم
فقط عشق می‌تواند
پایان رنج‌ها باشد
به همین خاطر
همیشه آوازهای عاشقانه می‌خوانم
من همان سربازم
که در وسط میدان جنگ
محبوبش را فراموش نکرده است.
 


گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع:اختصاصی سیمرغ



مطالب پیشنهادی:
نگار فروزنده: هیچ وقت عمل زیبایی نداشته‌ام + تصویر
زندگی خصوصی شکیرا + تصاویر
امیر مهدی ژوله؛ آدم مهم «شوخی کردم»
اعلام فراخوان برای شرکت در جایزه بین‌المللی «ABU»
اعتراض چینی ها به پخش «پایتخت ۳»