سید بن طاووس همچنین می‌نویسد: "قتل امام حسین (ع) را خدا خواسته است. "او در مبنای اندیشه عرفانی خود درباره عاشورا آورده است: "و چون ببیند كه زندگی دنیا...

شاعران عارف  و حسین بن علی
شاه نعمت الله ولی
(‪ ۸۳۴-۷۳۰‬ه.ق) از طرفداران و مروجان اصلی عرفان وحدت وجودی و از ارادتمندان محی‌الدین ابن عربی است و بی‌شك در بررسی موضوعات مختلف به ساختارها و مولفه‌های این نظام توجه كافی داشته است.
از نظر شاه نعمت راه حسین (ع)، راه محمد (ص) است اگر كسی مدعی طی طریق نبوی باشد باید كه راه حسین (ع) را استمرار بخشد و آن را بپوید. او معتقد است كسی كه ترس از امتحان و آزمایش دارد نباید با كربلا مانوس باشد زیرا كربلایی شدن به معنای رسیدن به نقطه نهایی طریقت است.
"سركوی بلای او مقام مبتلایان است       اگرتو ازبلا ترسی عنان از كربلا دركش"
شاه‌نعمت‌الله ‌ولی، در قصیده‌ای به وصف و مدح امام علی(ع) و خاندان پاكش پرداخته، در نهایت توصیه می‌كند كه طی طریقت جز از مسیر ولایت عبور نمی‌كند و سالكان باید ازعلی (ع) آغاز و همراه حسین(ع) در صحرای كربلا شاهد وصال را درآغوش بگیرند زیرا اوصاف كبریایی خدا در این بزرگواران عینیت یافته است.
"دم‌بدم دم از ولای مرتضی باید زدن          دست دل در دامن آل عبا باید زدن
 نقش حب خاندان برلوح جان باید نگاشت  مهرمهرحیدری بردل چو ما باید زدن"


عبدالرحمن جامی
(‪ ۸۹۸-۸۱۷‬ه ق) فقیه و عارف حنفی‌ مذهب قرن نهم هجری در مدح حسنین اگر چه به طور جداگانه مدیحه‌ای ندارد اما او خود را مداح اهل بیت دانسته و عشق خود را به آل و اصحاب پیامبر (ص) آشكار می‌سازد تا جایی كه جریان رافضی‌گری را مطرح می‌كند و می‌گوید: اگر دوستی خاندان پیامبر (ص) رفض است پس همه گواه باشند كه من "جامی" نیز با تولای به فرزندان فاطمه رافضی هستم.
جامی نیز نظیر شاه نعمت الله ولی جزو عارفان وحدت وجودی است و داستان عاشورا وسایر موضوعات مورد علاقه‌اش را از این زاویه مورد بررسی قرارمی‌دهد. او تاكید می‌كند كه حسین (ع) و یارانش بهشتی‌اند و دشمنانشان جهنمی‌اند از این جهت لعن یزید را لازم می‌داند و اعلام نفرت از ایشان را بخشی از طریقت الهی می‌داند زیرا دوستی ایشان را نشانه ایمان و بغض آن دو و سایر اهل بیت پیامبر (ص) را نشانه كفر می‌داند.
"مگر آنكس كه از رسول خدا                 شد مبشر به جنه‌الماوی
گرچه ده كس بود به آن مشهو ر              اندر آن ده مدارشان محصور
زآنكه جمعی ز آل پاك‌سرشت                  هم بشارت رسیدشان به بهشت"

"سید بن طاووس" (متوفی ‪ ۶۶۴‬ه. ق) هم از جمله كسانی است كه به عاشورا و قیام حسینی از منظر عرفان، نظر انداخته است.
او در بیان دیدگاه خود پیرامون عاشورا این گونه می‌گوید: "دوستان و اولیای خدا هنگامی كه پی می‌برند حیات و بقایشان، مانع از تعقیب و ادامه پیروی از مقصد و مرام الهی است و زنده ماندنشان، حایل و مانع بین آنان و اكرام و بخشش الهی می‌باشد، لباس‌های حیات را از تن بیرون می‌كنند ودرهای لقای محبوب را می‌كوبند و با بذل جان‌ها و تقدیم ارواح خویش، در طلب و جستجوی این پیروزی، متلذذ و كامیاب می‌گردند و بدن‌های خود را در معرض مخاطرات شمشیرها و نیزه‌ها و آماج تیرها قرار می‌دهند."
سید بن طاووس همچنین می‌نویسد: "قتل امام حسین (ع) را خدا خواسته است. "او در مبنای اندیشه عرفانی خود درباره عاشورا آورده است: "و چون ببیند كه زندگی دنیا، آنان را از پیروی خواسته خداوند مانع است و ماندن در این عالم، میان آنان و بخشش‌های خداوند، حایل است بی‌تامل، جامه ماندن از تن بركنند و حلقه بر درهای دیدار بكوبند و از اینكه در راه رسیدن به این رستگاری تا سر حد جانبازی فداكاری می‌كنند و خود را در معرض خطر شمشیرها و نیزه‌ها قرار می‌دهند، لذت می‌برند.
 
 از دیگر كسانی كه درباره عاشورا قرائت عرفانی به دست داده "اقبال لاهوری" (متوفی ‪۱۹۳۸‬م.) است كه فلسفه قیام عاشورا را در حریت‌بخشی معنوی می‌داند.
از دیدگاه اقبال، امام حسین (ع) و یارانش برای كسب آزادی و گریز از بندگی طاغوت و غیر خدا و اثبات بندگی نسبت به خدا و برخوردار كردن دیگران از آزادی در سایه تعبد الهی قیام كردند، لذا بهترین درسی كه از قیام حسین بن علی(ع) می‌توان آموخت همین حریت خواهی معنوی است.
"در نوای زندگی، سوز از حسین        اصل حریت بیاموز از حسین"
بنابراین تنها كسانی می‌توانند پیرو واقعی امام حسین(ع) باشند كه در درجه اول، آزادی طلب باشند ودرثانی پس از كسب آن، دیگران را نیزبهره‌مند سازند. هر چند كه عاشورا، آزادی از موانع درونی و بیرونی را به انسان ها ارزانی می‌دارد ولی از دیدگاه اقبال تقدم با آزادی درونی است، زیرا تا زمانی كه آدمی ارزش آن را نداند وقدر آن را نشناسد هرگز در بیرون، بهره كافی را نخواهد برد.
"چون خلافت رشته از قرآن گسیخت     حریت را زهر اندر كام ریخت
خواست آن سر جلوه خیرالامم              چون سحاب قبله باران در قدم"

امام حسین(ع)از دیدگاه اقبال لاهوری نه تنها آزادی‌بخش است، بلكه حیات بخش است یعنی در روزگاری كه آدمیان از حق زیستن هم محروم‌اند به آنان حیات می‌بخشد و به دنبال آن آزادی را نخستین و اساسی‌ترین هدف آنها از زندگی قرار می‌دهد.
"بر زمین كربلا بارید و رفت                 لاله در ویرانه‌ها كارید و رفت"

 از نظر اقبال قیام امام حسین(ع) باعث شد تا پرچم توحید در عالم بر افراشته شود تا موحدان و عارفان بتوانند دور آن جمع شوند. ایشان در باب فلسفه قیام آن حضرت در ادامه می‌افزاید: اگر قصد آن حضرت نفس حكومت بود عشق را كنار می‌گذاشت و این چنین حركت نمی‌كرد، بلكه به فكر جمع‌آوری لشكر و سپاهی شد، در حالیكه قیام آن حضرت فقط جهت اصلاح امت و احیای دین و امحای مفسدین بود.
از نظر اقبال حسی ن(ع) سری در دل داشت كه پیش از او پیامبر اسلام و حتی پیامبران پیشین در سر داشتند.
"سر ابراهیم و اسمعیل بود       یعنی آن اجمال و تفصیل بود"
به همین دلیل او باید عزم خود را جزم می‌كرد تا بتواند آن سر را محفوظ نگه داشته در زمان خاصی آشكار سازد، از این رو تمام تلاش آن حضرت محض رضای خدا و دستیابی به وصول او بوده است.
"عزم او چون كوهساران استوار             پایدار و تند سیرو كامكار
تیغ بهر عزت دین است و بس                 مقصد او حفظ آیین است و بس"
 از دیدگاه اقبال، امام حسین(ع) عبادت آزادانه و عزتمندانه را برای انسان‌ها به ارمغان آورده است و سر تعظیم فرود آوردنش را در برابر هیچ انسان فرعون‌صفتی نمی‌پذیرد.
"خون او تفسیر این اسرار كرد              ملت خوابیده را بیدار كرد
 تیغ را چون از میان او بركشید            از رگ ارباب باطل خون كشید
نقش الاالله بر صحرا نوشت                سطر عنوان نجات ما نوشت"
 در واقع، می‌توان اندیشه اقبال را درباره عاشورا در مبارزه عقل و عشق خلاصه كرد زیرا امام حسین(ع) در این میدان نبرد مظهر عشق، و مصلحت‌جویان دنیا پرست، مظاهر عقل مصلحت جویند.
 
 از دیگر كسانی كه به صحنه عاشورا از منظر عرفان نظر كرده است، "عمان سامانی" (‪ ۱۳۲۲‬ه.ق) است.
عمان در نگاه عرفانی خود به واقعه جانسوز كربلا، از تجلی حضرت حق در هستی و ظهور عشق و عرضه آن بر موجودات و پذیرش آن از سوی انسان و به‌دنبال آن صف‌بندی سعادتمندان و شقاوت‌پیشگان در طول تاریخ انسان، تصویری منسجم و یكپارچه می‌پردازد. او عاشورا را میدانی می‌داند كه سالكان در آن سلوك می‌كنند تا به مراد و مقصود خود برسند، در این میدان امام حسین(ع)، قطب عرفان و مرشد سالكان است و اصحاب او مریدان و رهپویان وصالند. از نظر عمان سامانی مسیر مدینه تا كربلا هفت شهر عشق است كه امام و همراهانش باید وادی‌های طریقت را یكی پس از دیگری پشت سر بگذارند تا به سیمرغ عشق دست یابند.
این اصل كه زیر بنای جهان بینی عرفانی است، خود مبتنی بر حدیث قدسی معروفی است كه بر طبق آن خداوند بزرگ، در پاسخ به سئوال حضرت داود(ع) از علت و انگیزه آفرینش، چنین می‌فرماید:
"كنت كنزا مخفیا فاحببت                  ان اعرف، فخلقت الخلق لكلی اعرف."
عمان بخش نخست مثنوی خود را با استناد به این حدیث آغاز می‌كند و تجلی حضرت حق در هستی و طلوع عشق ربانی با آشكار شدن جمال بی‌مثال خداوندی در آئینه ماسوا را در تصویری شاعرانه در قالب ‪ ۲۲‬بیت می‌پردازد، كه پاره‌ای از آن بدین قرار است:
"لاجرم آن شاهد بالا و پست            با كمال دلربایی در الست
جلوه‌اش گرمی بازاری نداشت        یوسف حسنش خریداری نداشت
 غمزه‌اش را قابل تیری نبود           لایق پیكانش نخجیری نبود"
در نگاه عمان شاه شهیدان حسین بن علی(ع) كامل‌ترین انسان در معركه عشق و عاشقی است و اوست كه درمیان فرزندان آدم، ساغر عشق را به طور كامل نوشیده و دعوت حضرت ساقی را بدون ذره‌ای كاستی لبیك گفته است. عمان سامانی به وحدت امام با حق، اشارات زیادی كرده و امام(ع) را انسان به حق پیوسته و از همه‌چیز رسته می‌داند و این وحدت را حاصل اخلاص و عبادت آن حضرت می‌داند. از دیدگاه عمان سامانی، مرتبه امام حسین(ع) در عرفان، به اندازه‌ای است كه می‌تواند با جبرییل به گفتگو نشیند و در یكی از همین گفتگوهاست كه به وحدت امام(ع) با حق اشاره شده است.
"جبرییل آمد كه‌ای سلطان عشق              یكه‌تاز عرصه میدان عشق
دارم از حق بر توای فرخ امام                هم سلام و هم تحیت هم پیام"
از نظر عمان سامانی، شهادت امام‌حسین(ع)، معلول نازی بود كه معشوق كرد و عاشق را طلبید و بهترین راه برای پاسخگویی به ناز او، جز شهادت چیز دیگری نمی‌توانست باشد زیرا عاشقان تنها چیزی كه برایشان مهم است، رضایت و خشنودی معشوق است نه خواست خودشان. از دیدگاه عمان سامانی، هریك از اصحاب عاشورا در مرتبه‌ای از سلوك قرار داشتند و به فراخور نیازشان از چشمه‌سار معرفت امام، سیراب می‌شدند و اما به فراخور هر یك اسراری فاش می‌كرد.
از نظر او صحنه عاشورا هر چند در ظاهر، نبرد بین دو گروه به رهبری امام حسین(ع) و یزید بن معاویه بود اما در باطن، واقعیت چیز دیگری را نشان می ده دو آن نبرد و مبارزه بین عاقلان مصلحت‌نگر و عاشقان سوخته‌جان است.
                                                                                         
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: rahapp.mihanblog.com
 
مطالب پیشنهادی:
تنهاتر از مسیح...
شعر عاشورایی در گذر زمان
موسیقی؛ حامل پیام سترگ عاشورا
 نهضت كربلا از ديدگاه اهل سنت
چند نکته کوتاه درباره قیام سید الشهداء