گریه، زبان دوم من است..!
گاهی شاعر خود را کاملا به دست عاطفه و احساس می سپارد و به خرد و خردگرایی لحظه ای مجال جولان نمی دهد.

اشعار دکتر مینا آقازاده اشعار سپید عاشقانه ای است که گاه رنگ اجتماعی به خود می گیرد و گاه درد و عشق را تلفیق می کند و یکجا شرح می دهد. در اشعار وی به راحتی می توان شاخصه های مکتب رمانتیسم را مشاهده کرد .مکتبی که در آن کیفیت های احساسی و خیالی در هنر و زندگی از جایگاه ویژه ای برخوردار است و عنصر خیال و عاطفه در آن بر دیگر عناصر شعری غلبه دارد و قلم آزادانه تر در دست و دفتر شاعر به حرکت در می آید . مشابه درک ها  و دریافتی هایی را که از اشعار آقازاده به ویژه درمجموعه ی آخرش با نام « با چتر به خواندنم بیا» می توان دریافت کرد در اشعار ویلیام وردزورث نیزقابل دریافت و مشاهده است .شاعری که یكی از پربارترین سرایندگان رمانتیك انگلستان است و نقش به سزایی در به کمال رساندن این سبک داشته است . هر دو شاعر قلمشان را به احساس سپرده و تمام دریافت هایشان از طبیعت و اشیای پیرامون خود را با مهارتی خاص ،ساده و صادقانه به تصویر کشیده اند.

برجسته کردن خویشتن انسانی و گرایش به «منِ »فردی که به « من » اجتماعی تعمیم پیدا می کند در اشعار آقازاده کاملا مشهود است. فریادهای مظلومانه ای که از قلم ظریف وی به گوش می رسد  و مخاطب را به احساس همزاد پنداری می برد ؛ فریادهایی که به گفته ی خود شاعر: سالهاست او را در سنگر شعر محفوظ نگه داشته است و برای ایستادنش هزاران زن زمین خورده اند... وَ چه حرف هایی پشت لب هایش مانده و هنوز شعر نشده است ...

قلم
دستهای مرا گرفته است
بلندم می کند
من ولی نمی توانم
روی پای حرفهایم
بایستم...

« مینا آقازاده ( از کتاب باید ستاره ای روشن کنم )


زبان ساده اما موثر شاعر نشان دهنده ی قدرت وی در به کارگیری واژه هایی است که حول قلمش می چرخند اشعاری کوتاه اما کوبنده که بیانگر این است شعرها از پشتوانه ی تاریخی ، علمی و اجتماعی قدرتمندی برخوردار هستند :

در چشم من
- این آرامگاهِ ابری
باران های زیادی مُرده اند ...
برای تسلّی که آمدی
شاخه ای بوسه
آرام
بر سنگِ گونه ام بگُذار ...
« مینا آقازاده ( از کتاب با چتر به خواندنم بیا)

گاهی شاعر خود را کاملا به دست عاطفه و احساس می سپارد و به خرد و خردگرایی لحظه ای مجال جولان نمی دهد .گویی شعراست که او را می سراید و گریه ها و بغض هایش را بی وزن و قافیه ،نظم می بخشد . لطافت در سطر سطر اشعار به چشم می خورد و روح مخاطب را تلطیف می کند .

همچنانکه مخاطب در اشعار ویلیام ور دزورث نیز به این لطافت دست پیدا می کند  :

تنها بودم و سرگردان چون ابری
شناور بر فراز تپه‌ها و دره‌ها
ناگهان جماعتی را دیدم
لشکری از نرگس‌های طلایی
رقصان و لرزان از نسیم
پیوسته چون ستارگان درخشان
که در راه شیری چشمک می‌زنند
آن‌ها هم بر خط بی‌پایانی در حاشیه‌ی خلیج،
 صف کشیده بودند:
ده‌هزارتاشان را در یک نگاه دیدم
که در رقصی پرشور سر‌می‌جنباندند
موج‌های کنارشان هم می‌رقصیدند؛ اما آن‌ها
در شادمانی دست موج‌ها را از پشت بسته بودند
شاعر چگونه سرخوش نباشد
در چنان گروه شادمانی:
من خیره ماندم و اندیشیدم
به ثروتی که این منظره نصیبم کرده بود:
بارها وقتی که بی‌حال و افسرده
بر تختم می‌خوابم
آن‌ها به جلوه می‌آیند در چشم دل‌ام
-که شادکامی وقت تنهایی‌ست-
آن‌گاه قلبم از لذت پر می‌شود
و می‌رقصد با نرگس‌ها

( برگرفته از سایت سیمرغ)

اشعار مینا آقازاده غمگین هستند اما تلخ نه . همیشه خواندن اشعار غمگین ،خواننده یا شنونده را غمگین نمی کند بلکه خواندن و یا شنیدن اشعار غمگین به نوعی غلبه بر غم است مشابه احساسی که بعد از گوش دادن یک موسیقی غمگین به انسان دست می دهد دیگر غمگین نیست بلکه سبک تر شده است .
هوا سرد بود
تو رفته بودی
اجاق جله روشن بود و همه
دورِ «نبودنت»
جمع شده بودند ...

مینا آقازاده ( از کتاب با چتر به خواندنم بیا )

گاه مخاطب در مجموعه ی با چتر به خواندنم بیا بارانی بودن اشعار را در خلال سطرهای خیس حس می کند و متوجه می شود شاعر درست و به موقع او را با چتر به خوانش اشعارش فراخوانده است . چتر حمایتی که او را از بارش های بی وقفه و سیل آسا در امان نگه دارد . شاید انتظار ساده ای است که او از مخاطب دارد و از طرفی شاعرانه بیان می کند که نمی خواهد دردهایش روح مخاطب را بارانی کند دردهای پنهانی که واژه ها مسئولیت بیانش را به عهده گرفته اند :
گریه، زبانِ دوم من است ...
گاه گاهی تکلّم می کنم
با لهجه ی بارانی ام !
لکنتِ بغض دارم و مَردم
خالی می کنند نم نم
دور و برم را ...
حرفهای نم کشیده  ام فقط
روی شانه های تو خشک می شود
مرا ببخش اگر
زبانم تند می شود گاهی ...
« مینا آقازاده ( با چتر به خواندنم بیا )
تصویرسازی بکر این مجموعه مختص خود شاعر است از قلم او تراویده و عطر و بوی احساس او را دارد و این یعنی شاعر کم کم به زبانی مستقل دست پیدا کرده است که بدون ذکر نام شاعر هم اغلب می توان حدس زد که سراینده ی این شعر چه کسی است :
ماهی لغزنده ی زیبای من !
برایت دریا می شوم،
بازگرد !
...دریا همیشه از نبودنت
 دلشوره دارد !

« مینا آقازاده »( از کتاب : باید ستاره ای روشن کنم )

شعر کوتاهِ وی عصاره ی حرف های بلندی است که در کمترین واژه ها در ویترین شعر عرضه می کند . شعری که در زمان کم احساس و اندیشه ی بسیاری را به مخاطب منتقل کند . وقت مخاطب امروزی را لحاظ می کند و سرعت و شتاب زندگی امروزی را درک کرده و از راه مینی مالیست سرایی به دردم خواننده نفوذ می کند :
پرستوی من !
همیشه برایت بهار می مانم
از من کوچ نکن...

« مینا آقازاده ( از کتاب : از من کوچ نکن)
مینا آقا زاده از شاعرانی است که شعر را قبل از ورود به دانشگاه و رشته ادبیات شروع کرده و طبع خود در قالب هایی چون غزل ،دو بیتی، مثنوی، نیمایی و ...آزموده است و در نهایت در قالب سپید آرام گرفته است . قالبی که شاعران و مخاطبان بیشماری را امروزه به خود اختصاص داده است .
و سخن آخر اینکه ؛ مخاطب با تورق در اشعار ایشان دست خالی بازنمی گردد . احساس لذت و تامل حداقل دستاوردی است که خواننده از بازگشت این شعرخوانی با خود به همراه می آورد .
 
نویسنده : علی فیروزکوهی


تهیه و تدوین : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ