صدای نگاه دختری که همکلاسی خواهرم بود...یک نوستالژی به یاد دوران مدرسه
بعضی صداها را دوست داشتم. صدای هان؟ نگاه کن.. با تو ام. سرت را بالا بگیر ببینم پیراشکی نیمکت جلویی را چرا خوردی؟

صدای نگاه دختری که همکلاسی خواهرم بود...

بعضی صداها را دوست داشتم.

صدای گشتن دنبال خودکار تو شلوغی جامدادی.
 بازو بسته کردن لیوان حلقه ای
 از جلو نظام، ناظم.

صدای هان؟ نگاه کن.. با تو ام. سرت را بالا بگیر ببینم پیراشکی نیمکت جلویی را چرا خوردی؟

صدای گریه هایم.
 سر خوردن روی نرده های راه پله. شکاندن گچ پای تخته ی سیاه.

آقا اجازه ما نوشتیم...
دیکته های معلمی که لهجه داشت.

صدای معاون وقتی که می گفت یک کلاس دو کلاس.

پچ پچ های هنگام تقلب؛ فریاد بیرون دویدن از مدرسه
صدای نگاه دختری که همکلاسی خواهرم بود.

صدای سلام کردنش با چِشم. صدای زنگ خانه مان .
صدای کلید انداختن پدرم .

صدای باز کردن شکلات هایی که می آورد...

صدای موج های رادیو.. صدای آژیر خطر؛ شنوندگان عزیز توجه فرمایید .توجه فرمایید

صدای دکتر ارنست
بیگلی بیگلی؛ سوت های داخل سینما.
صدای ماشین دستی ِ سر و چهار راه وسط کله.
صدای خنده های از ته دل...

چقدر صدای این روزها را دوست ندارم
چقدر گوشم گناه دارد. چقدر ناخواسته بزرگ شدم.

 چقدر آن روزها زندگی در هم و برهم اما شنیدنی بود...


شاعر: رسول ادهمی

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ