کولی واره سیمین بهبهانی
کولی گرفته است فالی ؛ با فال او وعده ها هست :
-<< سی روز ...
سی هفته...
سی ماه...>>
-<<سی لحظه صبرم کجا هست !
کولی، گیاهی نداری کز درد عشقم رهاند ؟
از رستنی بهر رستن ، با کولیان بس دوا هست .
کولی دعایی نداری ؟ شاید گشاید طلسمی :
با کولیان دایه میگفت تعویذ مشکل گشا هست .
کولی بپرس از زبانش ؛ در سینه ی مهربانش
یک شعله - هر چند کوچک - از عشق من نیست یا هست ؟
هم صحبت خوابگاهش -گیرم به رخ شهرزادی-
از عشق آیا به گوشش ، اینگونه دستانسرا هست ؟
کولی ، دلی کنده دارم . با خود ببر زین دیارم
گرزان که در بیله هاتان ، بیگانه را نیز جا هست .
شعر ظریفم ، به نرمی ، مژگان ماراست ، کولی ؛
زین سان متاعی که دارم چندش در آنجا بها هست ؟
کولی ، جوابم نگفتی ، تقلید هر گفته کردی -
با چون منی خسته ، آیا این طنز و شوخی روا هست ؟
کولی منم ، آه ، آری ! اینجا به جز من کسی نیست :
تصویر کولی است پیدا ، رویم در آیینه تا هست .....<<سیمین بهبهانی >>
شاعر: سیمین بهبهانی
تهیه و تدوین: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ