اندر دغدغه های فیسبوکی من...!
خسته و کوفته از ترافیک و دود و سرو صدا اومدی خونه میبینی چای حاضر نیست کتری رو میذاری و میری پای فیسبوک...

خسته و کوفته از ترافیک و دود و سرو صدا اومدی خونه میبینی چای حاضر نیست کتری رو میذاری و میری پای فیسبوک ببینی چند تا نوتیفیکشن توپ داری که با این حقیقت تلخ و همیشگی مواجه میشی که یکدونه و نصفی بیشتر نیست..

اون یکدونه که مال جواب ستاره به کامنت ارشیا بوده راجع به عکس جدیدش در دوبی که این اصلا به تویی که عکس رو لایک کردی مربوط نبوده این هیچ..

اون نصفی هم یکی یه چیزی رو والت گفته بعد دیده تو رو با یه نفر دیگه اشتباه گرفته زود پاکش کرده ولی هنوز تو نوتیفیکشنت مونده..

اما سمت چپ میبینی یه ریکوئست داری...خستگی از تنت در میره حسابی

دیگه بیخیال کتری و چای میشی

میری بازش میکنی میبینی که...اوه اوه یکی از زاغارت ترین هم کلاسی های درپبیت دوران شکوهمند دبیرستانته که تنها شوخی و معاشرتی که به ذهنش میرسید این بود که تو نمازخونه موقع سجده مُهر رو یهو برمی داشت و وقتی سرتو می اوردی بالا دوباره میذاشت سرجاش و تو بایداز یه طرف با تردید به نمازخوندن باطلت ادامه میدادی و از طرف دیگه به این فکر کنی که به این کار بابا بخندی یا گریه کنی

نمیذاری کار به مرور خاطرات دهشتناکت بکشه و بلاک میکنی و خلاص

خلاصه ترجیح میدی یه سری به کتری بزنی...و ترتیب چای رو بدی

برمیگیردی سر فیسبوک

دوستت یه مطلب باحال گذاشته

میخونیش میگی دمش گرم عجب چیزی گفته..کلی تو دلت تحسینش میکنی و آفرین میگی

دو دقیقه بعد یه دوستِ دیگه ات همون مطلب و بی کم و کاست عینا میذاره.....

تو هم دو دقیقه بعد به این فکر فرومیری که این دوستِ دومی از رو اون اولی کپی کرده ولی

یکم دیگه فروتر میری تو فکر میبینی این دو تا اصلا باهم دوست نیستن که...

تو همون فرو رفتگی ها و برامدگی های فکری به این نتیجه میرسی که اینا جفتشون

از یجا کپی کردن و تو بیخودی ذوق کردی واسه خلاقیت دوستت


حالا اگه از همون اول ماخذ اثر معلوم شده بود اینقد فرونرفته بودی ...توفکر

فیس بوک رو لاگ ات میکنی و میری چای با بیسکوئت میل کنی و منتظر میشی که نیمه شب شه دوباره بری فیسبوک نوتیفیکیشن هاتو چک کنی..!

منصور زرمهر زمین


تهیهو تدوین : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ