نامه عاشقانه: همچون بسیاری از مردانِ بیمارِ خودپرستی ها حتی شادی تو را ...
 سخت ترین طوفان مهمان دریاست نه صاحب خانه ی آن. طوفان را بگذران و بدان که تن سپاری تو به افسردگی، به زیان بچه های ماست و به زیان همه بچه‌های دنیا.

نامه چهاردهم از کتاب چهل نامه ی کوتاه به همسرم

باور کن که هیچ چیز به قدر خنده آرام و شادمانه ی تو، بر قدرت کار کردن و سرسختانه و عادلانه کارکردن من نمی افزاید, هیچ چیز همچون افسردگی و در خود فروریختگی تو مرا تحلیل نمیبرد, ضعیف نمی کنند و از پای نمی اندازد.

البته من بسیار خجالت زده خواهم شد اگر تصور کنی که این "منِ" من است که می خواهد به قیمت نشاط صنعتی و کاذب تو, بر قدرت کار خود بیفزاید, و مرد سالارانه _همچون بسیاری از مردانِ بیمارِ خودپرستی ها_ حتی شادی تو را به خاطر خویش بخواهد. نه...هرگز چنین تصوری نخواهی داشت.

راهی که تا اینجا در کنار هم آمده ایم, خیلی چیزها را یقینا بر من و تو معلوم کرده است. اما این نیز ناگزیر معلوم است که برای تو_ مثل من_ انگیزه ای جدی تر و قویتر از کاری که می‌کنم_نوشتن و باز هم نوشتن_وجود ندارد و دعوت از تو, در راه ردِ غم, با چنین مستمسکی  البته دعوتی ست، موجه مگر آنکه تو این انگیزه را نپذیری ...

پس باز می گویم, این بزرگترین و پردوام ترین خواهش من از توست؛
مگذار غم سراسر سرزمین روحت را به تصرف خویش درآورد و جای کوچکی برای من باقی مگذارد. من به شادی محتاجم و به شادی تو, بیش  از شادمانی خودم. حتی اگر این سخن قدری طعم تلخ خود خواهی را دارد, این مقدار تلخی را در چنین زمانه یی بر من ببخش, بانوی من؛ بانوی بخشنده ی من....

به خدایم قسم که میدانم چه دلایل استواری برای افسرده بودن وجود دارد؛
اما این را نیز به خدایم قسم می دانم که زندگی در روزگار ما در افتادنی ست خیره سرانه و لجوجانه با دلایل استواری که غم در رکاب خود دارد. غم بسیار مدلل دشمن تا بن دندان مسلح ما ست.

اگر به خاطر تزکیه روح قدری غمگین باید بود_ که البته باید بود ضرورت است_ که چنین غمی انتخاب شده باشد نه تحمیل شده, غصه منطق خود را دارد نه؟ علیه منطق غصه حتی اگر منطقی‌ترین منطق ه‌است آستین‌ها را بالا بزن!

غم محصول نوع روابطی ست شکه در جامعه ی شهری ما و در جهان ما وجود دارد نه؟ علیه محصول علیه طبیعت و علیه هر چیز که غم را سلطه گرانه و مستبدانه به پیش می‌راند و برپا باش. زمانی که به عنوان یک مهاجم بدقصد سخت جان می آیدنه یک شاعر ت از تلطیف کننده ی روان، حق است که چنین مهاجنی را به رگبار خنده ببندی

عزیز من
قایق کوچک دل به دست دریای پهناور اندوه مسپار؛ لااقل بادبانی بر افراز, پارویی بزن و بر خلاف جهت باد تقلایی کن.
 سخت ترین طوفان مهمان دریاست نه صاحب خانه ی آن. طوفان را بگذران و بدان که تن سپاری تو به افسردگی، به زیان بچه های ماست و به زیان همه بچه‌های دنیا.  آخر آنها شادی صادقانه را باید ببینند تا بشناسند.

نادر ابراهیمی

تهیه و تدوین: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ