آهاری و چاوشی همدیگر را نگاه می‌کنند و می‌خندند اما بالاخره محسن این وظیفه را به عهده محمد رضا می‌گذارد. قرار است...
 
صدایم به درد عید نمی‌خورد
 
توی عید امسال چی کار می‌کنی؟
یک اتفاقی قرار است بیفتد که شاید گفتنش زیاد جالب نباشد.
 
 این اتفاق مهم چه چیزی است که حالا عید را انتخاب کرده ای؟
(آهاری و چاوشی همدیگر را نگاه می‌کنند و می‌خندند اما بالاخره محسن این وظیفه را به عهده محمد رضا می‌گذارد.) قرار است مراسم عروسی‌اش را برگزار کند.
چاوشی: عقد کرده بودیم ولی فرصت نمی‌شد که مراسم عروسی را برگزار کنیم. البته در تهران نیست، اهواز برگزار می‌کنیم وگرنه دعوتتان می‌کردم.
 
قرار نیست در تهران مراسم بگیری؟
نه، چون خانم من اهوازی است و  خودم هم که خرمشهری هستم.
 
از کی ساکن تهران شده ای؟
یک ساله بودم که جنگ شد. از خرمشهر به شهرهای مختلف مهاجرت می‌کردیم، کرمانشاه، آبیک قزوین که 2 روز بیشتر آن جا نبودیم، مشهد و بعد تهران.
 
بهترین عیدی‌ای که گرفته ای چی بوده؟
برای قدیم است که یک 100 تومانی عیدی گرفتم، که پدرم به من داد.
 
 چی عیدی می‌دهی؟
خب به کی؟ (می‌خندد) من فعلا درگیر ازدواجم، نه عیدی می‌دهم و نه عیدی می‌گیرم.
 
هیچ وقت شده برای عید ترانه ای بخوانی؟
اصولا در عید همه شادند. من که صدایم به درد این کارها نمی‌خورد.... واقعا من چی بخوانم؟
 
 فرهاد با آن صدایی که داشت «بوی عیدی...» را خواند، اتفاقا یکی از ماندگارترین قطعات ایرانی هم شد.
شاید برای سال بعد این کار را کردم. (نگاهی به آهاری می‌کند.) توی ذهن دارم.
 
بهترین خاطره از ایام عید؟
(مکث) خاطره خوب ندارم. من همیشه غمگینم.
 
 اهل مسافرت هستی؟
مسافرت زیاد می‌روم. از الان برای سال بعد هم برنامه ریزی کرده ایم.
آهاری: مسافرت که تا دلتان بخواهد می‌رود (خنده جمع)
 
چرا مسافرت را ترجیح می‌دهی؟
چون کار ما واقعا یکنواخت می‌شود. بارها باید یک چیز را تکرار کنی تا به آن دلخواهت برسی، از آهنگسازی گرفته تا خواندن، میکس و مسترینگ. شاید ما یک میلیون بار یک قطعه را بشنویم (می‌خندد)
 
با این حساب برای هر آهنگ یک مسافرت می‌روی؟
(می‌خندد) بعضی وقت‌ها‌ هم وسط یک آهنگ می‌روم!
 
تا حالا قطعه ای از کارهایت را هدیه داده ای؟
- نه. دلم می‌خواست برای امام حسین (ع) این کار را انجام بدهم که دادم. برای محرم امسال یک کار خواندم که برای پخش دیر به دست صدا وسیما رسید و شنیده نشد.
 
مطمئنا هر قطعه ای  که می‌خوانی داستان خاصی دارد. یکی از آنها را برایمان بگو.
همه این قطعات، عاشقانه‌ها‌ی من و حسین صفا بوده اما «کجاست بگو» را خیلی دوست دارم. آهنگ پنجم یعنی «تو چنگ را برای بهار...» را هم دوست دارم، واقعا خاطره انگیز است.
 
یکی از داستان‌ها‌ را بگو.
یک اتفاقی افتاد و من یک شب پیاده در جاده چالوس راه افتادم. وسط راه محمد رضا دنبال من آمد و در اتوبان مرا سوار کرد. زمانی که به خانه رسیدم ملودی «کجاست بگو» را ساختم.
آهاری: فردایش که رفتم محسن این ملودی را برای من گذاشت.
 

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: هفته نامه همشهری جوان/ شماره 205
بازنشر اختصاصی سیمرغ
 
مطالب پیشنهادی:
محسن چاووشی: کاش لازم نشود دوباره چیزی بخوانم!
قول می‌دهم آلبومم شنیده ‌شود، از نوع شدید!