خاطرات ژوله از دهه شصتی ها +استندآپ تکراری علی مسعودی
شب گذشته ( جمعه 10 مهر ) برنامه خندوانه با اجرای رامبد جوان و با استندآپ علی مسعودی و امیرمهدی ژوله برگزار شد.

مسابقه خنداننده برتر

در ابتدای برنامه رامبد جوان شادی این قسمت از خندوانه را به همه دریابانان و خانواده های آنها تقدیم کرد. سپس از امیر مهدی ژوله و علی مسعودی دعوت کرد تا به روی سن بیایند. ژوله گفت: از همه مردم بخاطر حمایت هایشان تشکر می کنم و لازم به توضیح است که ما هیچکدام جزو فرقه و گروه خاصی نیستیم و شکل گرفتن این شایعات هم نادرست است.

سپس اجرای ژوله آغاز شد و او در حالی که همان صابون زرد مراغه معروف را در دست داشت وارد شد و ابتدا با اشاره به فحش های امروزی گفت: قدیم یک احمق بود و یک بی شعور، اما حالا 8 خط می نویسند بعد که میخوانی می بینی باز هم ادامه دارد،همه هم سن پایین هستند، گوشی تان را دست بچه ها ندید، فقط به کسی بدید که که به من رای می دهد!


عکس امیرمهدی ژولهعکس امیرمهدی ژوله

 

وی همچنین درباره تماس هایی که با تلفن عمومی در گذشته داشتند بیان کرد: ما نسلی بودیم که فقط فوت می کردیم، طرف می گفت الو؟ فوت، فحش می داد؟ فوت . من حتی یک دوستی داشتم وقتی فوت کرد و طرفش هم فوت کرد و منجر به ازدواج شد . او این ماجرا را به قدری جالب تعریف کرد که همه از خنده روده بر شدند.


بعد هم از کم شدن تعداد فرزند و تنهایی های بچه های امروز گفت که الان همه حتی پدر مادر ها هم تک بچه هستند، بعد با تعجب ادامه داد: یعنی کودک عمو ندارد، خاله ندارد، دایی ندارد یعنی حتی عمه هم ندارد؟؟؟؟؟ آخه چه طور ممکنه؟! چون عمه ها خیلی مهمند، خیلی خوبند، من هم از همین جا به همه عمه ها سلام می کنم، البته در راستای این کم شدن ها باید بگم که امروزه علاوه بر خانواده ها همه چیز آب رفته مثل اپل ها (ی روی شانه)، دماغ ها و حتی فاق شلوار ها. اون موقع ها شلوار داشتیم که زیپش تا زیر گلو می آمد و بهش می گفتیم شلوار یقه اسکی!

ژوله خاطره ای تعریف کرد و گفت: چند وقت پیش دیدم یک خانومی به سختی باری را جابه جا می کند، رفتم جلو و گفتم خواهرم کمکت بکنم؟ او هم برگشت گفت داداش من اردلانم!

سپس ژوله به سراغ کارتون های زمان خودشان رفت و اظهار کرد: از بس در همه آنها شخصیت‌ ها دنبال خانوادشان می‌ گشتند، ما فوبیای گم شدن مادر را داشتیم به همین خاطر تا 5 دقیقه نمی‌ دیدیمش به کلانتری زنگ می‌زدیم. اصلا انقدر که افراد در این برنامه‌ ها پدر و مادر نداشتند،کارتون‌ های ما شبیه ماه عسل احسان علیخانی شده بود به طوری که ما با یک چشم می‌خندیدیم و با چشم دیگر اشک می‌ ریختیم!

این کمدین همچنین در مورد جنبه آموزشی برنامه‌ ها گفت: کارتون‌ ها خیلی آموزنده‌ اند، مثلا بچه‌ های مدرسه آلپ، کوه های آلپ و هایدی با پدربزرگ در آلپ به گونه‌ ای بودند که اگر الان من رh ول کنید از درکه گم میشم ولی اگر توی کوه‌ های آلپ ولم کنید، بیست دقیقه دیگه خونه هستم!

 

او در نهایت از خالق اکثر این برنامه‌ ها که ژاپنی‌ ها و چینی‌ ها بودند تعریف کرد. این که همه عقده‌ هایشان را در قالب چشم شخصیت‌ های کارتونی جا داده بودند، به طوری که هر چه کاراکتر خوبتر بود چشم‌هایش هم بزرگتر میشد، و به گفته وی: این باعث شده بود که در آن زمان دید آن‌ها کلا شکل بگیرد به همین خاطر زن مورد علاقه پسرهای آن زمان بود. خوش اخلاق، صورتی روش، چشم گنده!او در این بخش ناگهان عکس سرندیپیتی را درآورد و او را مثال زد که خنده حضار را درپی داشت.

در پایان این اجرا، ژوله از حاضران خواست تا در کنار همه این صحبت‌ ها به احترام کسانی که برای این آسایش و رفاه مردمان این مرز و بوم رفتند و دست بسته برگشتند بایستند و لحظاتی را به افتخار آنها دست بزنند، که این اتفاق به صورت با شکوهی رخ داد.

 

در ادامه علی مشهدی با همان پیژامه راه راه معروف و یک پیراهن سرخ رنگ که زنانه و مردانه بودنش قابل تشخیص نبود.در جایگاه کمدین قرار گرفت و در آغاز هم درباره همان پیراهن گفت: این را یکی از آشناهای ما از خارج آورده بود که همه مانده بودیم که این زنانه است یا مردانه، تا اینکه آنها با هم به تفاهم رسیدند و بعضی از جاها آقام می‌پوشید، گاهی اوقات هم ننه با آن به مهمانی می‌ رفت.

مشهدی در ادامه به سراغ پیکان معروفشان رفت و از تصادفی که همراه پدرش با یک پاترول داشت تعریف کرد. اینکه از شدت پوسیدگی ماشین آن قدر مچاله شد که داخل پاترول رفته بود و علاوه بر آن از پشت هم چنین وضعیتی با خودرویی دیگر ایجاد شده بود. اتفاقی که باعث شد پدرش به زور به تعویض اتاقک ماشین با فروش النگوهای مادر راضی شود.بعد از خرید این اتاقک بود که به قول خودش آنها تازه به طور واقعی با سفید یخچالی آشنا شدند، برای همین از شدت عقده مشهدی سریع ماشین را با نگاه غضبناک پدر بیرون برده و از قضا وانتی از آنها قراضه‌تر یکدفعه با او برخورد می‌کند. تصادفی که کل مشهد را برای چند لحظه ساکت می کند!

او در این بین تصمیم می‌گیرد به مادرش بگوید ولی ننه هم با دیدن آن صحنه غش می‌ کند . برای همین او گفت: ما که دیدیم این که ننه ماست این جور دعوامون کرد، دیگه از آقامون چه توقعی می‌ توانیم داشته باشیم. برای همین چند وقت رفتم شمال گم و گور شدم تا آخرش با پادرمیانی کل فامیل برگشتم. علی مشهدی بعد از آن شروع به تعریف و توصیف حالات نشستن افراد روی صندلی‌ های عمومی کرد و بعد از درآوردن صدای معروف روشن کردن ژیان قدیمیشان صحنه را ترک کرد.

باید منتظر ماند و دید کدامیک از این کمدین ها به مرحله نهایی صعود خواهند کرد.


تهیه و تدوین : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ / فریبا بیات