ارمغان تاریكی
برای پیدا كردن یك دست فنجان نعلبكی گل سرخی كه شبیه وسایل آن دوره باشد، شهر را زیر پا گذاشته بود و در نهایت هم به سراغ آشپزخانه خانه‌شان رفت تا بعد از جلب رضایت همسرش....
 
آدم های خوب هم گاهی كارهای خوبی نمی‌كنند
ساعت 10 شب است و زمان، جمعه شب. بسیاری از بینندگان تلویزیون پای سریال تلویزیونی مختارنامه نشسته‌اند تا ببینند این بار «مختار ثقفی» برای گرفتن انتقام اهل بیت چند قدم به هدفش نزدیك می‌شود.
در چنین شرایطی در نقطه‌ای از شرق تهران گروهی از دست‌اندركاران تلویزیون در هوایی كه كم‌كم رو به سرما می‌رود، جمع شده‌اند تا بخش‌هایی از سكانس‌های سریال «ارمغان تاریكی» را مقابل دوربین ببرند. در «ضلع شمالی فلكه دوم تهرانپارس».
به كنار دری آهنی می‌رسم كه حدفاصل خیابان اصلی با باغی 25 هزار متری است. جایی به نام «رستم باغ» كه یكی از موقوفه‌های زرتشتیان است و خانه‌هایی قدیمی و آجری دارد. با خیابان‌بندی و جدول‌كشی و حتی ساختمان‌هایی كه گروه سازنده سریال آنها را به عنوان مغازه‌های دهه 60 بازسازی كرده‌اند، بازیگران سریال با گریم‌ها و چهره‌هایی كه یادآور آن سال‌هاست، آمد و شد دارند.
با این که پخش سریال از شبكه 3 سیما شروع شده است، اما گروه همچنان مشغول تصویربرداری هستند و احتمالا این بخش از كار تا اوایل اسفند ماه ادامه خواهد داشت. «خانه تیمی»، «قبرستان»، «ویلایی درشمال» و «مركز نابینایان» فضاهایی است كه در ادامه كار مقابل دوربین خواهد رفت. امشب هم در این لوكیشن بخش‌های «خارجی» عكاسی مجید مقابل دوربین خواهد رفت. عكاسی مجید لوكیشنی است كه در داستان بارها و بارها شاهد وقوع رویدادهای مختلفی در آن خواهید بود. مغازه‌ای كه «آرش ‌مجیدی» بازیگر نقش اصلی كار آن را اداره می‌كند و علاوه بر عكاسی، فضایی برای تكثیر اعلامیه‌های سیاسی، قرار با دوستان سازمانی، پذیرفتن مشتریان مختلف و... است. «پیام حنفی» دستیار اول كارگردان و برنامه‌ریز كه از اوایل تابستان امسال با این پروژه همراه بوده، به این مساله اشاره می‌كند كه محور سریال روایت فراز و نشیب‌های زندگی جوانی به نام «مجید» است كه دانشجوی رشته عكاسی است. او در اوایل انقلاب جذب یكی از سازمان‌های سیاسی شده و به دلیل هوش و ذكاوت خود مورد اطمینان قرار می‌گیرد و به او ماموریت مهمی داده می‌شود. ماموریتی كه نحوه اجرای آن وقایع بعدی این سریال 25 قسمتی را شكل می‌دهد و در هر قسمت 35 تا 40 دقیقه‌ای قصه‌ای با ماجراهای خاص روایت می‌شود.
بازیگر نقش اول با آن موی پرپشت و سبیل پت و پهن كه حاصل طراحی «جلال‌الدین معیریان» است بشدت شبیه جوان‌های 30 سال قبل شده است. چند هنرور نیز سر صحنه حضور دارند. برخی از آنها زن‌های جوان و میانسالی هستند كه با چادرهای رنگی در خیابان رفت و آمد دارند. همه این جماعت هر بار كه «جلیل سامان» كارگردان سریال دستور «حركت» می‌دهند، راه می‌افتند و زندگی را در صحنه جاری می‌كنند و هر بار هم كه «كات» می‌دهد، صحنه را خالی می‌كنند تا دوباره صحنه‌ای برای ادامه روایت داستان ساخته و پرداخته شود.

سرنوشت نامعلوم عشق سازمانی
كاشانچی
از كارمندان قدیمی تلویزیون است. سال 1360 سریال «مثل‌آباد» را تهیه كرده و در گروه تولید سریال‌هایی همچون امیركبیر، سلطان و شبان، شاه شكار، شن‌های كف رودخانه، جوان امروز، امام‌علی(ع) و... حضور داشته است. سال گذشته هم سریال «پس از سال‌ها» را تهیه كرده است.
خب آقای كاشانچی! قصه چیست و از كجا آغاز می‌شود؟ ـ این سوالی است كه گفت‌و‌گوی ما با آن شروع می‌شود ـ در خبرها خوانده بودم كه این سریال قصه‌ای سیاسی دارد، اما كاشانچی این مساله را تكذیب كرده و می‌گوید: «بنویسید قصه‌ای انسانی دارد». می‌پرسم: «پس ماجراهای سیاسی چه نقشی در قصه دارد؟» پاسخ می‌دهد: «این مقطع تاریخی فقط بستری است كه قصه در آن روایت می‌شود.»

سفر به دوران عكاسی گازوئیلی
2 هفته بعد برای تهیه ادامه گزارشم قرار تازه‌ای می‌گذارم. این بار خانه‌ای در خیابان پورسینا پشت دانشگاه تهران محل تصویربرداری سریال است. مدیر روابط عمومی سریال می‌گوید كه ساعت كاری گروه هر روز از 2 بعدازظهر تا 2 نیمه شب است. یكی از دلایل انتخاب این زمان حتما این بوده كه در این ساعت‌ها با كم شدن شلوغی خیابان‌ها و نیز كم شدن تردد خودرو‌ها در این خیابان مركزی، امكان تصویربرداری و از همه مهم‌تر صدابرداری سریال آسان‌تر می‌شود. در مراجعه قبلی‌ام به پشت صحنه دیده بودم كه «رضا كنشلو» مدیر صدابرداری با چه حساسیتی تلاش می‌كرد تا در صدای این سریال دهه شصتی رد پایی از ویراژ موتور و خودرو‌های اگزوزباز كرده و از همه مهم‌تر صدای دزدگیر خودرو‌هایی كه آن موقع وجود نداشتند، نباشد. حالا اینجا در داخل این ساختمان 2 طبقه كار راحت‌تر به نظر می‌رسد.
ساختمان محل فیلمبرداری فضایی قدیمی است. اینجا از طرف گروه سازنده اجاره شده تا بخش‌های داخلی عكاسی مجید در آن ثبت و ضبط شود. بعد از اجاره هم گروه صحنه به سرپرستی «غفار رضایی» آستین‌ها را حسابی بالا زده‌اند و تغییر محسوسی در فضا داده‌اند تا واقعا اینجا شبیه همان عكاسی‌های دهه‌60 شود كه در ویترین آنها جز چند دوربین عكاسی قدیمی، چند قوطی مقوایی فیلم و یك دستگاه فتوكپی چیزی دیده نمی‌شد. عكاسی‌هایی كه یكی از همكاران درباره آن تعبیر «گازوئیلی» را به كار می‌برد. مغازه‌های امروزی نسبت به مغازه ساده مجید چیزی شبیه فروشگاه فروش تجهیزات فضایی است!
بد نیست بدانید از این خانه‌های قدیمی چند طبقه كه با راهروهای پیچ در پیچ اتاق‌هایشان به هم می‌رسد، فقط همین یكی در این محدوده باقی مانده كه آن هم با همت و تلاش «محمد معصومی» مدیر تداركات سریال برای تصویربرداری در اختیار سریال قرار گرفته است.
داخل اتاق گروه سختكوشی دیده می‌شوند كه به اندازه روزهای آغاز تصویربرداری در 11‌شهریور 1389، فعال و پرانرژی هستند. تازه اینها فقط بخش‌هایی هستند كه دیده می‌شوند و الا در پشت صحنه نیز فعالیت پنهانی در جریان است كه شاید بد نباشد چند كلمه‌ای هم در مورد آن بنویسم. سریال 2 مدیر تولید دارد. یكی سیدجلال نیایی كه در زمان تهیه این گزارش، برای پیدا كردن یك دست فنجان نعلبكی گل سرخی كه شبیه وسایل آن دوره باشد، شهر را زیر پا گذاشته بود و در نهایت هم به سراغ آشپزخانه خانه‌شان رفت تا بعد از جلب رضایت همسرش! یك دست از فنجان نعلبكی‌های قدیمی را بیاورد تا رضایت كارگردان جلب شود ـ به خاطر همین‌هاست كه می‌گویند فیلمسازی كار سختی است! ـ كارهای اینچنینی در سریال ارمغان‌تاریكی كم اتفاق نیفتاده و ما كه به آخرهای كار رسیدیم تازه داریم این صحنه‌ها را می‌بینیم. پیدا كردن نان سفید و خیلی از چیزهای دیگر كه رنگ و بوی سال‌های دهه 60 را بدهد هم كه بارها در این سریال اتفاق افتاده و تجربه شده است. مدیر تولید بعدی هم سیددانیال كاشانچی است كه چند ماه است در به در دنبال ویلایی می‌گردد كه در ارتفاع ساخته شده و اطرافش هم خالی باشد تا برای تصویربرداری سكانس پایانی سریال استفاده شود. او اطراف كرج، آبعلی، دیزین، شمشك، لواسانات و استان مازندران را زیر پا گذاشته و حالا نوبت استان گیلان رسیده است.
به فهرست بازیگرانی كه از سوی روابط عمومی سریال در اختیارم قرار گرفته نگاه می‌كنم. «آرش‌مجیدی» ایفاگر نقش «مجید» شخصیت اصلی این سریال است و امیر آقایی، سودابه بیضایی، لیلا‌زارع، مجید مشیری، شهین تسلیمی، مجید سعیدی، حمیدرضا هدایتی، سعیده عرب، امیر غفارمنش، علی ابوالحسنی، حشمت آرمیده، فریبرز گرمرودی، آزاده ریاضی، مریم خدارحمی، مریم سرمدی، طرلان پروانه، رضا اصغری، غزل ذوالفقاری، فرشته‌آلوسی، ساقی زینتی، آرمان ضیایی، فرید كلهر و... نیز دیگر بازیگران این سریال هستند كه مقابل دوربین «محمد افسری» ایفای نقش كرده‌اند. سریال پر نقش و بازیگری است! از این همه بازیگر در این صحنه قرار است «امیر آقایی» ایفای نقش كند. چند ساعت قبل سكانسی با بازی «فریبرز گرمرودی» و «فرشته آلوسی» ضبط شده است و حالا نوبت امیر آقایی و آرش مجیدی است كه در 2 نقش كلیدی این سریال با هم بازی كنند. امیر آقایی نقش شخصیتی به نام «بشرزاد» را در سریال ایفا می‌كند. هرچند زاده بشر است، اما طبق فیلمنامه‌ای كه «جلیل سامان» نوشته، با نام خانوادگی‌اش فاصله زیادی دارد و یك شیطان مجسم است. البته این چیزها خیلی به شكل گل‌درشت در سریال دیده نمی‌شود. همه چیز زیرپوستی و هنرمندانه است. سامان در چند دقیقه‌ای كه تا راه افتادن موتور دوربین «محمد افسری» مدیر تصویربرداری پرانرژی و خوش‌اخلاق سریال مانده، برایم توضیح می‌دهد كه «بشرزاد شخصیت اصلی قصه است. اوست كه تصمیم می‌گیرد كاری را انجام دهد و شخصیت مقابل خود را وادار می‌كند تا كاری را كه او دلش می‌خواهد انجام دهد. البته بشرزاد در قصه كمتر از مجید دیده می‌شود، اما نتیجه‌گیری‌های او بر فضای قصه مسلط است و سایر شخصیت‌ها در مقابل تصمیم‌گیری‌های او دست به كنش و واكنش می‌زنند. در پایان سریال هم او با مجید روبه‌رو می‌شود و سكانس پایانی سریال را شكل می‌دهد.»
 با پایان یافتن این توضیح‌ها همه آماده آغاز كار می‌شوند. از هر گوشه این عكاسخانه چراغی رو به سقف روییده و سیم و كابل است كه جابجا روی زمین افتاده و مثل نهرهایی كوچك جریان دارد. پرده‌ها كم‌كم كشیده می‌شود تا شرایط نوری برای تصویربرداری مساعد شود. در چنین جای كوچكی، یافتن جایی كه بتوان در آن ایستاد و تصویربرداری را دنبال كرد كار چندان ساده‌ای نیست. تغییر موضع می‌دهم و همین مساله سبب می‌شود تا چشم‌انداز زیبایی كه پیش از این در مقابل چشم داشتم را از دست بدهم. در موقعیت جدید و در كنار «مهرنوش صحرانورد» منشی صحنه، دیگر خبری از منظره زیبای قبلی نیست. حالا دیگر نه می‌توانم بارش برف را ببینم و نه لانه كلاغ‌هایی كه لابه‌لای درخت‌های بلند خیابان 16 آذر و پورسینا لانه كرده بودند، اما چشم می‌دوزم به مانیتور كوچكی كه نشان می‌دهد داخل عكاسخانه چه خبر است و چه دیالوگ‌هایی میان مجید و بشرزاد در رفت و آمد است. صحرانورد با دقت همه چیز را نگاه می‌كند. مسوولیت او در این سریال شاید سنگین‌تر از كارهای دیگر باشد. وقتی قرار است فضاها چند بار و در چند مقطع زمانی تغییر كند، وقتی فصل واقعی زمستان است و فصل داستان بهار و از همه مهم‌تر وقتی كارگردانی با انگیزه مانند جلیل سامان پشت دوربین نشسته و قصد دارد حاصل كارش بی‌عیب و نقص باشد، مسوولیت منشی صحنه چند برابر سخت‌تر خواهد شد.
در این صحنه بشرزاد در حال شستشوی مغزی مجید و آماده كردن او برای انجام عملیات سازمانی است. اگر داستان در زمان معاصر اتفاق می‌افتاد حتما به‌جای «شستشوی مغزی» می‌نوشتم: «در حال زدن مخ مجید»! این شستشوی مغزی در شرایطی اتفاق می‌افتد كه مجید قصد دارد عكسی آتلیه‌ای از بشرزاد بگیرد. همه جا تاریك است و جز این دو نفر چیز دیگری در تصویر دیده نمی‌شود. حركت این دو بازیگر در تاریكی حالتی مخوف به خود می‌گیرد.
پایان بخش حضور من در سر صحنه تصویربرداری سریال خوردن بستنی است. طبق قانونی كه در پشت صحنه سریال ارمغان تاریكی وجود دارد، اگر زنگ تلفن همراه عوامل یا رد شدن اتفاقی آنها از مقابل دوربین یا ایجاد سر و صدا در سر صحنه باعث قطع شدن تصویربرداری شود، باید به عنوان جریمه به همه گروه بستنی بدهند و حالا هم زنگ ناهنگام تلفن «بهمن حسینی» دستیار كارگردان، 25 هزار تومان خرج روی دست او گذاشته و مجبورش كرده تا به همه عوامل بستنی بدهد. در فرصت خوردن این بستنی به سراغ جلیل سامان می‌روم و با او گفت‌و‌گو می‌كنم. از او می‌پرسم: «پرداختن به اتفاق‌ها و حوادث تاریخی برای مخاطب امروز چه جذابیتی دارد؟» او پاسخ می‌دهد: «در این سریال وقایع تاریخی حدفاصل سال‌های 1360 تا 1375 مهم نیست، بلكه مهم موقعیتی انسانی است كه در این دوره تاریخی برای شخصیت اصلی رخ می‌دهد و حضور این آدم‌ها در این موقعیت‌ها اهمیت می‌یابد. ضمن این‌كه مخاطب امروز یا هیچ شناختی از آن دوران ندارد یا این‌كه به دلیل نداشتن حافظه تاریخی، حتی افرادی كه در آن دوران زندگی كرده‌اند نیز از اتفاق‌ها و رویدادهای آن زمان باخبر نیستند.»
جلیل سامان برای نگارش فیلمنامه این سریال 2 سال زمان صرف كرده است. برخی از مایه‌های داستان هم از دل همین تحقیق بیرون كشیده شد. «مهدی ارگانی» در بخش‌های تاریخی كار، مشاوره داده و سامان نیز برای نزدیك شدن به آن فضا به سراغ روزنامه‌های آن دوره، فیلم‌ها و... رفته و حتی گفت‌وگوهایی نیز با مخاطبان احتمالی سریالش انجام داده است تا بر این اساس نوع روایت قصه خود را انتخاب كند. از سامان می‌پرسم: «آیا در این سریال جنگ نیز دیده می‌شود؟» او پاسخ می‌دهد: «خیر، اما تاثیر آن را در زندگی آدم‌ها می‌بینیم. آدم‌ها دارند در زمان جنگ زندگی می‌كنند. عموی ساران یكی از شخصیت‌های درگیر با جنگ است. سازمانی هم كه مجید عضو و هوادار آن شده در جنگ فعال است و فعالیت‌های خاص خودش را انجام می‌دهد اما اصل ماجرا، داستان آدم‌هاست. ما با آدم‌ها مواجهیم و جنگ، انقلاب و... همه بستری هستند كه آدم‌ها در آن عكس‌العمل نشان می‌دهند. ما نمی‌توانیم در خلأ، شخصیت‌ها را وادار به كنش و واكنش كنیم، پس باید بستر واقعی باشد. به‌همین دلیل بستر سال‌های آغازین دهه 60 برای داستان انتخاب شد و سعی كردیم آن بستر را بازسازی كنیم.»
  
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir/ رضا استادی
 
مطالب پیشنهادی:
 «ارمغان تاریکی»؛ یک درام روانشناسانه
سریال «نابرده رنج» به‌روایت كارگردان
داستان 3 زن در شهری به نام تهران
فرشته‌هایی كه طبیعت را نجات می‌دهند‍‍‍‍!
پرونده‌ای مرموز روی میز سعید نیكپور!