هنر یونان در گذر زمان
این ستایش از فرد و از طریق ستایش طبیعت آدمی هنر یونان را به سمت اولین گرایشات...

آشنایی با هنرهای یونان باستان

یونانیان می گفتند نظام طبیعت و عقل ، زیبا و ساده است و زیبایی اشیاء با شناخت ما از آنها یکی است.

بدین ترتیب زندگی زیبا ودستیابی به روح زیبا در پی آن جمله معروف یونانی " خودت را بشناس " می آید. در اینجا "خود" ازاهمیت درجه اول برخورداد میشود وهمچنان که ادمی در جهت خودآگاهی پیش میرود ضرورتا از طبیعت نیز آگاه میشود.

انسان در مقام برترین آفریده و بالاترین ارزش طبیعت تلقی میشود و یونانیان بودند که دموکراسی را همراه با چهره طبیعی و واقعی انسان در هنر آفریدند. این ستایش از فرد و از طریق ستایش طبیعت آدمی هنر یونان را به سمت اولین گرایشات ناتورالیستی ( طبیعت گرایی) پیش میبرد.
هنر یونانی با فرهنگ یونانی ، ترکیب فشرده ای از اضداد گونه ای هماهنگی میان عاطفه عمیق و نظام دقیق منطقی تشکیل میدهد. روشنی و تقارن این هنر سرد نیست بلکه خیره کننده است. شکل هایش میتواند دقیق و مطابق اصول ریاضیات و درهمان حال سرشار از زندگی باشد.

پرستش خدایان

پرستش طبیعت به پرستش شخصیت ها تکامل میبخشد . خدایان شکل های انسانی به خود می گیرند که عظمت و نجابتشان از ضعف اخلاقی انسان مبرا نیست. بر خلاف خدایان مصر و بین النهرین یگانه تفاوت انسانها و خدایان این بود که خدایان فنا ناپذیر بودند. در واقع آنها با خدایان خویش زندگی میکردند . آنها را میدیدند ، ستایش میکردند و حتی گاهی به ایشان معترض میشدند.
آنها به تقدیر غیر قابل پیش بینی شده ای اعتقاد داشتند که برای گریز از آن با خدایان رابطه ای دوستانه برقرار میکردند و برای رهایی از خشم انها قربانی میکردند و برای ستایش آنها مراسم متنوع برپا میداشتند.

فلسفه یونانی ها

در واقع نقطه شروع فلسفه غرب را میتوان از قرن ششم پ. م و درشهر میلتوس در ساحل شرقی دریای مدیترانه در نظر گرفت.
در جایی که تالس ، آناکسیمندروس ، آناکسیمنس و شاگردانش سر برآوردند.

ارسطو اندیشمندان میلتوسی را به دو دسته تقسیم کرده است :

الهیون : آنها که معتقد بودند موجوداتی فوق طبیعی و قدرتمند امور دنیا را کنترل میکنند
طبیعیون: آنهایی که می کوشیدند دنیای به ظاهر بی نظم را بر اساس اصولی ساده تر و غیر شخصی تر توضیح دهند.

تالس که از میلتوسی های طبیعیون بود سعی کرد تا منشاء جهان و هر چیزی را در آب قرار دهد. اما نه آبی که در بابل از ترکیب سه نوع آب تجسم و شخصیت یافته است و نه آبی که در اسطوره مصری پدر خورشید بود .
این آب ، آبی کاملا معمولی بود.
دیگر تفاوت او با اسطوره سازان دیگر این بود که او احساس میکرد برای چیزهایی که میگفت احتیاج به اقامه دلیل دارد.
از همین جا سنت تفکر منطقی و اقامه دلیل برای نظریات شروع و راه را برای تاریخ فلسفه غرب باز میکند که در ادامه فیلسوفانی چون : فیثاغورسیان ، سوفسطاییان ، سقراط ، افلاطون ، ارسطو .... می آیند و نظریاتشان نگرش به امور دنیوی و طبیعی را متحول می سازد.

  نماد گرایی

" نماد گرایی یک ابزار دانش کهن و قدیمی و اصولی ترین بیان مفاهیم است. اندیشه را بر می انگیزد و انسان را به گستره تفکر بدون گفتار رهنمون مینماید "

نماد گرایی یونان باستان ، از تمدن های پیش از خود به عاریه گرفته میشود و در فرهنگ و تفکر یونانی ها متحول میشود. آنها از نمادهایی که منشاشان طبیعت مورد پرستش آنها بود استفاده میکردند و نیز نمادهایی را برای صهولت در نمایش خدایانشان بکار میبردند.

در واقع بیش از نیمی از نمادهای یونانیان با اسطوره های انان رابطه ای تنگاتنگ داشت. همانطور که آذرخش نماد زئوس ، درخت تاک و شراب و دلفین نماد دیونیسوس ، نیزه سه شاخ نمادی از پوزئیدون و ... در فرهنگ یونانی است. برخی نماد ها نیز منشا نجومی داشت؛ همچون نماد ستاره پنج پر که از روی حرکت ستاره ناهید گرفته شده بود و نمادی ازعشق و زیبایی و مادینه مطلق بود.

 پیکر تراشی

گرایشهای پیکر تراشی یونان کاملا مرئی و قابل توصیفند. کهن ترین پیکره ها به سده نهم پیش از میلاد بر میگردد و عبارتند از جانوران و پیکره های انسان از جنس مس، مفرغ ، سرب ، عاج و...

در پیکره جنگاوری مفرغی از آکروپولیس آتن و متعلق به اواخر سده هشتم پیش از میلاد تمام ساده نماییهای شیوه هندسی به چشم میخورد.
در پیکر تراشی نوین گویی هنرمند می کوشیده است خود را از قید و بندهای میثاقهای چند صد ساله شبیه سازی به روش هندسی برهاند. شکل های بدن صاف تر شده است و بخشی از گوشه داری و تیزی گذشته را از دست داده است.

یکی از تفاوت های مهم در پیکر تراشی یونانی اینست که : پیکره ها برهنه ساخته شده اند ولی نخستین پیکره های سوری لنگ به خود بسته اند. از همان ابتدا علاقه ذاتی هنرمندان یونانی به پیکره طبیعی انسان که مخصوصا به طرز برجسته ای هنر یونانی را مشخص میکند در نقطه مخالف سنت تعصب آمیز خاورنزدیک قرار میگیرد.

معماری

یونانیان پادشاهی در خور خانه شاهانه نداشتند، و مراسم مذهبی خود را در فضای باز اجرا میکردند. ساختمانهای بسیار مهم ایشان نیز در ابتدا به شکل زیارتگاه هایی ساده برای نگهداری تندیس خدایانشان ساخته میشد.

معابد اولیه از چوب ساخته میشدند اما به مرور زمان از مصالح ماندگار تر مثل سنگ آهک و مرمر استفاده شد.
مرمر گران بود اما معادن سنگ مرمر بسیار نزدیک بود ( هومتوس در شرق آتن با مرمر آبی و سفید ، پنتلیکوس در شمال شرق آتن با مرمر سفید براق ، جزایر آیگینا با مرمرهای گونان با کیفیات گوناگون)
یونانی ها همراه با تناسبات هندسی و ریاضی معماری خویش را بسوی تناسب و پیچیدگی های زیبا تر به پیش میرانند.

معماران یونانی دارای سه شیوه متفاوت بودند که هر یک برای منظوری خاص به کار گرفته میشد و مفاهیم متفاوتی را بیان میکرد. این شیوه ها عبارتند از : دوریک ( متعلق به سرزمین اصلی یونان) ، یونیک ( آسیای میانه و جزایر دریای مدیترانه) ، کورنتی ( که بعدها رواج یافت)

معابد شیوه دوریک ظاهری تناورانه دارند و ستونهایشان محکم برسکو یا صفحه پله دارنهاده شده اند. شیوه یونیک در مقایسه با شیوه سنگین و جدی دوریک ، شیوه ای سبک و تشریفاتی تر است.

تفاوت عمده این شیوه ها در سرستون هاست : در شیوه دوریک سر ستونها ساده و بی تزیین است، و سرستونهای یونیک و کورنتی شدیدا تزیین یافته اند.

در روزگار باستان ، شیوه های دوریک و یونیک به عنوان شیوه های مذکر و مونث در برابر یکدیگر قرار داده میشدند.
انتخاب محل ساختمان ، جنبه پیکری آنرا تقویت میکرد. معابد یونانی بر خلاف معابد مصری ، رو به فضای باز ساخته میشد. مراسم دینی در مذبح مقابل آن برگزار میشد و در درون آن هدایا و غنایم جنگی نگهداری میشد.

تئاتر

دراندیشه یونانی انسان مقام والایی گرفته بود ، اما بهروزی آن بستگی به رابطه او با نیروهای فوق طبیعی داشت ، و حفظ آشتی با این نیروها کاری بس ظریف بود ، زیرا که میانه انسان و خدا بدون اخطار قبلی میتوانست بهم بخورد. درواقع چنین بینشی بود که مروج درام شد، درامی که کشمکش و تلاش انسان در مرکز آن قرار دارد.

در واقع سر منشا تراژدی " دیتیرامب " است که بعد هاتوسط آریون به صورت قطعه ادبی درامد.او اولین کسی بود که دیتیرامب ها را با تعریفی مشخص و براساس موضوعات قهرمانی نوشت.از اینرو گاه آریون پایه گذار تراژدی شناخته میشود.

چند خصوصیت ساختاری عمده که از نمایشنامه های باقیمانده استناد میشود :
تراژدی ها با پرولوگ( پیش درآمد) آغاز میشود که اطلاعاتی درباره حوادث آینده به تماشاگر میدهد.
سپس نوبت پارودو (مقدمه) یا ورود همسرایان میرسد. همسرایان خود را معرفی میکنند و یک شرح تفضیلی را میدهند، و سپس فضای موجود را میسازند. بعد از پارادو یک سلسله داستانهای فرعی ارائه میشود که هریک با آوازهای دسته جمعی از یکدیگر جدا میشوند. و درآخر نوبت اکسدوس (فرود) یا نتیجه میرسد که شامل خروج بازیگران و همسرایان میشود.

 اشیل ( 523- 456 ق.م ) :
او اساسا درام نویس مذهبی و فلسفی است ، اما ضمنا تاتری ترین تراژدی نویس یونانی تلقی میشود.
اکثر تراژدی های او تریولوژی ( سه گانه ) است . شخصیت های نمایشنامه هایش عموما ویژگی های کمی دارند و اغلب درگیر مسائل کیهانی اند.
اوازهمسرایان بیشمار،ارابه ها، لباسهای پرزرق وبرق ، شخصیتهای اساطیری رعب آور و... در کارهایش بهره میبرد.
نمایشنامه های بجامانده اشیل : پارسیان ، مخالفان هفت گانه تب ، اورستیا ، آگاممون ، ساقی ها ، اومنیدز ، ملتمسان ، پرومنته.

سوفوکل ( 496- 406 ق.م ) :
 او در نمایش هایش تاکید اصلی را بر یک شخصیت گذاشت و از نقش همسرایان کاست.
شخصیتهای او پیچیده اند ، اما از نظر روانشناسی دارای انگیزه های روشنی هستند. قهرمانان آثار او نجیبند اما بی گناه نیستند. آنها در ابتدا درگیر بحرانی میشوند که آنان را وادار به تحمل مشقات زیاد میکند و سرانجام به خودشناسی میرسند. ودرآخر درمی یابند که در پس حوادث ، قوانینی فراتراز قوانین انسانی حاکم است. درکارهای اوازجلوه های پرزرق وبرق خبری نیست.
آثار او عبارتند از : آژاکس ، آنتیگون ، الکترا ، زنان تراخیس ، فیلوکتتس ، اودیپ در کولون ، تراکرز.

اوریپید ( 480 – 406 ) :
او دراواخر دوران شکوفایی یونان به شهرت و محبوبیت فوق العاده ای رسید اما در زمان حیاتش استقبالی ازکارهایش نمیشد.
او به مسائلی می اندیشید که در آن زمان مناسب صحنه نبود. ارزش های مرسوم را مورد سوال قرار میداد. تصادف را راهبر جهان میشناخت وانسانها را بیش از خدایان پایبند به اصول اخلاقی میدانست.
شخصیت های او اغلب دریافت خدایان را ازعدالت مورد تردید قرار میدهند و خدایان منشا مذلت ها هستند.
عنصر وحدت بخش در تراژدی های اوریپید ، اندیشه است.
از آثار او میتوان به : آلسست ، مده آ ، فرزندان هراکلس ، زنان تروا ، الکترا ، ملتمسان ، هیپولیت و ... اشاره کرد.

موسیقی

آنچه از موسیقی یونانی به دست ما رسیده است آن قدر ناچیز است که نمیتوان چگونگی آنرا به درستی مشخص کرد.
یونانیان معتقد بودند ، موسیقی حاوی کیفیتی اخلاقی است ؛ این اعتقاد ، احتمالا بدان معنی است که آنان از انواع گوناگون موسیقی حالات و مفاهیم ویژه ای را مراد میکردند. آنها دستگاه های زیادی را میشناختند ( در حدود شصت مد داشتند) که آهنگ و ترتیب فواصل متفاوتی داشته است. و هردستگاه کیفیتی داشته که احساس ویژه ای را تداعی میکرده است.

از نظر کیفی موسیقی یونانی بیشتر شبیه به موسیقی شرقی بود.

از سازهای فلوت ، چنگ ( بربط ) ، شیپور و سازهای مختلف ضربی استفاده میکردند. گاه نوازنده فلوت با کفش های چوبی در جلو نوازندگان می ایستاد و ضرباهنگ را حفظ میکرد.

در برخی افسانه ها پیدایش سازهای زهی را به هرمس خدای یونانی نسبت میدهند که از پوست لاک پشت و گاوی که از آپولون میدزدد ساخته است. او از روده گاو سیمهایی میسازد و دوشاخ گاو را بجای دستان لاک پشت میگزارد وبدین ترتیب جعبه ساز را فراهم میکند و سیمها را به شاخ میبندد.

فلسفه فیثاغورثیان هم در پیشرفت موسیقی یونانیان در رابطه با فواصل هارمونی و گام فیثاغورثی کمک شایانی میکند.

دیتیرامب : سرودهای روحانی و رقص هایی بود که در بزرگداشت دیونیسوس اجرا میشد. دیتیرامب در اصل یک داستان پردازی بداهه بود که توسط سرخوان همسرایان خوانده میشد و یک برگردان که توسط همسرایان اجرا میشد. دیتیرامب از معدودترین موارد بجا مانده از موسیقی یونانیان است.

دیونیسا

ستایش دیونیسوس احتمالا از خاور نزدیک سرچشمه میگیرد و شاید در سده سیزدهم ق. م به یونان وارد میشود. مراسم این آیین اغلب با مستی ، هم آمیزی گروهی ، دریدن و خوردن وحشیانه قربانی ( که گاه انسان بود ) همراه میشد.

بر طبق اساطیر دیونیسوس خدای باروری ، شراب و سرمستی بود و زندگی او همواره به روح سال پیوسته بود. او نماد چرخه فصل ها و الگوی بازگشت به مبدا در دایره تولد ، بلوغ ، مرگ و تولد دوباره بود. ستایندگان دیونوسوس در جستجوی اتحادی با مبدا خلاقه بودند. و در سطح عملی آنان در جستجوی افزایش باروری زمین ، ازدیاد محصول انسان و زمین بودند.

یونانیان همه ساله جشنواره هایی برای ستایش خدایان برگزار میکردند که چهار تای آنان در ستایش دیونوسوس بود. با آنکه این جشنواره آخرین جشنواره ای بود که افتتاح شد اما به سرعت مهمترین جشنواره محسوب گردید و به دیونیسا شهرت یافت.

افسانه دیونیسوس

دیونوسوس ( گاهی باکوس نیز نامیده میشود ، نام دیگری که ریشه در آسیای صغیر دارد ) ایزد شراب و سرمستی بود.
او پسر زئوس وسمله ، دختر کادموس، پادشاه شهر تب بود. هرای رشک ورز(همسر زئوس) سمله را متقاعد کرد که از زئوس بخواهد خودرا با تمام قدرت و نیروی ایزدی اش براو آشکار کند و با این کار سمله را نابود کرد.هرا میدانست که سمله تنها یک انسان است و نیروی ایزدی زئوس او را نابود خواهد کرد.
سمله با آذرخشی ضربه خورد و به خاکستر تبدیل شد. زئوس خاکستر را در ران خود گذاشت تا بعدها دیونوسوس بدنیا آید.
دیونوسوس اولین تاکستانها را کاشت و اولین شراب را ابداع کرد. همیشه در حال سرمستی و از خودبیخودی بود.
روشنی را شدت بخشید و الهام بخش مستی و فراموش کردن فناپذیری بود.

همانگونه که مشاهده میشود ، دیونوسوس حاصل هم آمیزی دو عضو فنا پذیر و نامیراست یعنی روح و جسم.
از یک انسان میرا خاکستر آن در وجود یک وجود برتر نهاده میشود و ایزد سرمستی و چرخه فصل ها سربرمیآورد.
در واقع چیروان دیونوسوس معتقدند تنها راه سعادت انسان و رهایی ، سرمستی و شوریدگی است که انسان را به آتش میکشد و دوباره از خاکستر خود ، انسان نامیرا سربرمیآورد.

نگرش به دیدگاه دیونوسوس شباهت بسزایی به آیین های اورفیسم دارد. چراکه تنها راه رهایی انسان را از جسم پالایش روح میداند.
دراساطیر ایرانی نیز نگرش ققنوس بی شباهت به افسانه دیونوسوس نیست. همچنین دیدگاه عرفانی ایرانی در رابطه با مستی عارفانه و وجد عاشقانه نیز شباهت های بیشماری با این نگرش دارد.

البته لازم به یادآوری است که خود افسانه دیونوسوس هم ابداع یونانی ها نیست و احتمالا این اعتقاد از پیشینه بیشتری برخوردار است.
 
 
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منابع :
هنر در گذر زمان : هلن گاردنر
تاریخ تمدن ( یونان باستان ) : ویل دورانت
تاریخ تاتر جهان : اسکار ک . براکت
رویای خرد : آنتونی گاتلیب
سیری در اساطیر یونان و روم : ادیت همیلتون
ایزدان وایزدبانوان یونانی : درو سیلور
تاریخ جامع موسیقی آکسفورد
سایت های اینترنتی :
wikipedia.org
harmonytalk.com