علی و فرخنده به دادگاه خانواده آمده‌اند تا برای همیشه به 15 سال زندگی مشترک خود پایان دهند.

علی خیلی عصبانی به نظر می‌رسد و به خاطر عصبانیت پاهایش را تکان می‌دهد. فرخنده اما سعی می‌کند خودش را خیلی خونسرد و آرام نشان دهد.نگاه هایش به علی پر معنی است. گاهی پوزخندی به چهره عصبانی او می زند و سرش را تکان می دهد. 15 سال با هم زندگی کرده اند اما تنها یک نقاشی هردوی آنها را به دادگاه خانواده کشانده است. مصمم هستند که برای همیشه از هم جدا شوند. مرد جوان به قاضی عموزادی، رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده می گوید: آقای قاضی از شما خواهش می کنم زودتر حکم طلاق را صادر کنید. دیگر نمی توانم به این زندگی ادامه دهم. خودتان که متوجه شده اید، چند وقتی است به این شعبه می آییم اما نمی توانیم با هم صلح کنیم. پس حکم طلاق را صادر کنید.

قاضی عموزادی مرد را به آرامش دعوت می کند و چند لحظه بعد می پرسد: آخر هم متوجه نشدم اختلاف شما سر چه موضوعی بود؟

وقتی مرد می خواهد صحبت کند، همسرش حرف او را قطع می کند و بلافاصله می گوید: اجازه دهید من برای شما توضیح دهم. آقای قاضی اختلاف ما سر یک نقاشی ساده بود. این مرد تنها به خاطر یک نقاشی بعد از 15 سال زندگی مشترک ما را به دادگاه خانواده کشانده است. چرا؟! چون به مادرش توهین شده است. چون من در یک نقاشی عکس یک حیوان را کشیدم و به دخترم گفتم این مادربزرگت است. من در آن نقاشی قصد توهین به مادرشوهرم را نداشتم. فقط به خاطر این که دخترم عاشق حیوانات است و هربار از من می خواهد برایش نقاشی بکشم دوست دارد عکس یک حیوان را بکشم، برای همین من هم عکس یک خر را کشیدم. اما تنها می خواستم با زبان بچگانه دخترم برایش نقاشی بکشم. چه می دانستم که این نقاشی تا این حد بزرگ می شود و به همسرم برمی خورد. حالا هم که این آقا زندگی را برای هردویمان جهنم کرده و می گوید تو به مادر من گفتی خر! می بینید شوهرم چقدر بچه است. 15 سال با او زندگی کردم، با دار و ندارش ساختم. با سختی هایی که خودش و مادرش برایم درست کردند ساختم، حالا این است جوابم؟ با دو فرزند باید زندگیمان تمام شود. آن هم چون به مادر شوهرم توهین کردم. اگر بچه های من بزرگ شوند، به آن هاچه بگویم. بگویم عزیزانم، مادربزرگتان احساس کردند من به ایشان توهین کردم، پدرتان هم مرا طلاق داد. آقای قاضی تمامش کنید. من مهریه ام را می گیرم و از شوهرم جدا می شوم.

در این لحظه مرد جوان که به شدت عصبانی است می گوید: آقای قاضی تمام حرف های این زن درست است. شما تصور کنید من بدترین مرد دنیا هستم و به همسرم ظلم کرده ام. هرکس هرچه می خواهد بگوید، من دیگر نمی توانم با این زن زندگی کنم. مشکل من هم توهین به مادرم نیست. من و همسرم خیلی وقت است که با هم اختلاف داریم و من در این مدت او را تحمل می کردم. ولی دیگر نمی توانم طاقت بیاورم و حتی یک لحظه هم نمی خواهم در کنار این زن زندگی کنم. حاضرم هرطور شده تمام حق و حقوقش را بپردازم و او را طلاق بدهم. این زن نمی تواند خودش را کنترل کند و مرتب به دنبال دعوا و درگیری است. چند سال است دارم این درگیری ها را تحمل می کنم. برایم مهم نیست او چه فکری می کند. بگذارید تصور کند به خاطر توهین به مادرم بوده است که البته بی تاثیر هم نبود. همسرم چرا باید یک نقاشی بکشد و در آن با کشیدن عکس یک حیوان، جلوی فرزندمان به مادرم توهین کند. اینکار او را نمی بخشم و به سادگی از کنار آن نمی گذرم. حتی حاضرم فرزندانمان را هم به همسرم بدهم تا راضی به جدایی شود. شما فقط ظاهر این زن را می بینید ولی نمی دانید در زندگی چه بلایی سر من آورده است.

در پایان قاضی از مرد می خواهد یک فرصت دیگر به همسرش بدهد تا این زندگی از هم نپاشد، ولی مرد جوان قبول نمی کند و اصرار بر طلاق دارد. بنابراین قاضی حکم پرداخت مهریه را صادر می کند و رسیدگی به پرونده طلاق به جلسه آینده موکول می شود.

منبع: جام جم آنلاین