تصمیم بزرگ مردی که تمام اعضای خانواده اش را در سانحه ای از دست داد
عبدالمحمد لطیفی پدر خانواده که در شوک از دست دادن همسر و فرزندانش و پدر و مادر و خواهرش است با بیان اینکه با بخشش اعضای بدن پسرش خدا به او آرامش و صبر داده است، گفت: سالهاست که راننده کامیون هستم و در جاده و بیابان کار میکنم. یوسف نخستین فرزند ما بود و هربار که برای کار به شهرهای مختلف میرفتم حتماً باید برای او اسباب بازی سوغات میآوردم.
عکس او را در اتاقک کامیون زده بودم تا با دیدن چهره او به این فکر باشم که چشمان معصوم یوسف منتظر بازگشت من است و باید با احتیاط رانندگی کنم تا سالم به مقصد برسم و بتوانم او را در آغوش بگیرم. در این سالها هیچگاه تصادفی که باعث به خطر افتادن جان انسانی شود نداشتم و در رانندگی همیشه احتیاط میکنم.
وی ادامه داد: 5 بهمن امسال تولد یوسف بود و او وارد 7 سالگی شد. آن روز خیلی خوشحال بود و پسرعمهها و خواهرش همراه با او شمع تولد را فوت کردند. آرزوهای زیادی برای او و دخترم فاطمیا داشتم. 14 ماه قبل دخترم به دنیا آمد و یوسف از اینکه خواهر داشت خیلی خوشحال بود. وقتی در سفر کاری بودم هر روز تلفنی با پسر و دخترم صحبت میکردم و آنها نیز سفارش خرید اسباب بازی به من میدادند.
این پدر داغدار درباره روز حادثه و مرگ دلخراش 8 عضو خانواده اش گفت: شب 27 بهمن ماه خانواده ما برای شرکت در مراسم عروسی همسایه به تالاری که خارج از شهر بود رفتند. بعد از پایان مراسم همسر و دختر و پسرم با دو خواهر و پدر و مادرم سوار بر خودروی پراید به طرف خانه در حرکت بودند.من در این مراسم حضور نداشتم و با کامیون از خرم آباد به طرف خوزستان در حرکت بودم. در جاده اصلی ورودی شهر متأسفانه جاده وضعیت مناسبی نداشته و پدرم که راننده بود هنگام بازگشت مقداری از مسیر را خلاف جهت حرکت کرد و در همین لحظه راننده کامیونی که با سرعت در حرکت بود بدون توجه به جلو و کم کردن سرعت بشدت با خودروی آنها برخورد می کند.
سرعت کامیون بهاندازهای زیاد بوده که پس از برخورد با خودرو پدرم با دیوار بتنی برخورد کرده و پس از آن یک دستگاه تراکتور را زیر گرفته و متوقف می شود. راننده کامیون نیز مجروح شده بود. شدت تصادف به حدی بود که همسر، دختر، پدر و مادر، یکی از خواهرانم و دو خواهرزاده ام در دم کشته شدند و تنها پسر و یکی از خواهرانم به بیمارستان منتقل شدند. یکی از بستگان در تماس با من گفت خانواده ام تصادف کردهاند ولی اطلاعی از فوت آنها نداد. بهسرعت خود را به شوش رساندم و آنجا بود که فهمیدم همه زندگی ام را از دست داده ام.
باور نمیکردم در یک لحظه همه خانواده ام را از دست داده باشم. پاهایم سست شده بود وتوان ایستادن نداشتم. تنها امیدم زنده ماندن پسرم یوسف بود. او را به بیمارستان گلستان اهواز منتقل کرده بودند. وقتی پلیس ماجرای تصادف را برای من تشریح کرد از شدت ناراحتی بیحال روی زمین افتادم. من راننده کامیون هستم و اطمینان دارم که در آن لحظه راننده کامیونی که همه زندگیام را تباه کرد خواب بوده است زیرا او اگر خواب نبود میتوانست سرعت کامیوناش را کم کرده و آن را کنترل کند.
این پدر درباره تـصمیم بزرگ زندگی اش در بخشش اعضای بدن پسر 7 ساله اش گفت: همه امیدم یوسف بود. او تنها یادگاری بود که از خانواده برای من باقی مانده بود. پزشکان میگفتند ضربه شدیدی به سرش وارد شده است و احتمال خونریزی مغزی وجود دارد. پس از مراسم خاکسپاری اعضای خانوادهام به بیمارستان رفتم و ساعتها پشت در اتاق مراقبتهای ویژه نشستم. در گوشی تلفن همراهم بارها عکس تولد یوسف را نگاه کردم. چقدر آن روز خوشحال بود و خواهر کوچکش را در آغوش گرفته بود و از من میخواست که از آنها عکس بگیرم. پسر عمه هایش نیز کنار او بودند.
در خلوت خود راز و نیاز میکردم و از او میخواستم تا یوسف را برای من نگه دارد. او وابستگی زیادی به مادرش داشت و میدانستم که فاصله بین آنها طولانی نخواهد شد. بعد از چند روز پزشک بخش پیوند بیمارستان موضوع مرگ مغزی یوسف را برای من تشریح کرد. با وجود آنکه در شرایط روحی مناسبی نبودم ولی به همه حرفهای او توجه کردم. در جاده همیشه رادیو گوش میدهم و بارها در برنامههای مختلف در ارتباط با اهدای عضو مطالبی شنیده بودم. مدتی قبل یکی از مهندسان شهر مرگ مغزی شده بود و خانواده اش اعضای بدن او را به بیماران نیازمند اهدا کردند. من از اطرافیان او ماجرای اهدای اعضای بدن مهندس را شنیدم و با موضوع اهدای عضو آشنایی داشتم.
وقتی پزشک پیشنهاد اهدای اعضای بدن یوسف را داد متوجه شدم آخرین لحظات زندگی پسرم است و او بزودی به مادرش ملحق خواهد شد. میدانستم کودکان زیادی هستند که به خاطر از دست دادن عضو حیاتی بدن سالهاست که با درد و رنج زندگی میکنند. پس از آخرین وداع با پسرم قلب، کبد و کلیههای او را به کودکان بیمار نیازمند بخشیدم. یکی از کلیههای او به دختر بچه 5 سالهای که مدتها بود دیالیز میشد پیوند شد. اعضای بدن او را برای شادی روح مادر و خواهرش بخشیدم و میدانم که هر سه نفر آنها در کنار هم در بهشت هستند.
وی ادامه داد: تا قبل از بخشش اعضای بدن یوسف حال مناسبی نداشتم و غم از دست دادن همه اعضای خانوادهام روی دلم سنگینی میکرد اما بعد از اهدای اعضای بدن یوسف حس خوبی پیدا کردم و خدا صبری به من داد تا بتوانم با این مصیبت بزرگ کنار بیایم. یوسف من رفت اما خوشحالم که پدران دلشکسته دیگری که چشم انتظار معجزهای برای نجات فرزندشان از درد و رنج بودند با گرفتن عضوی از بدن پسرم دوباره به زندگی لبخند میزنند و کنار سفره هفت سین برای شادی روح پسرم دعا میکنند.
عکس مطلب تزیینی است
منبع: روزنامه ایران