اما چندی قبل برایم خواستگار خوبی آمد و برای کسب رضایت پدرم به ناچارراهی مشهد شدم .اما وقتی...
 
   
چندی قبل برایم خواستگار خوبی آمد و برای کسب رضایت پدرم به ناچارراهی مشهد شدم .اما وقتی وضعیت خواهر کوچکم رادیدم دنیا روی سرم خراب شد چون پدر و مادرم سرنوشت او را پای بساط دود و دم خود سوزانده اند .
پدرو مادرم قصد دارند سرنوشت و عفت مرا خرج عیاشی‌ها و بساط مواد مخدر خود کنند و با ضرب و شتم و تهدید، انتظار داشتند از میهمانان معتاد آنها پذیرایی کنم و...!

 پدرم می‌خواست مرا در خانه زندانی کند تا طعمه هوس‌های شیطانی دوستان بی سرو پایش شوم اما به هر کلکی که بود توانستم از خانه فرار کنم.

ساعت ۱۲ شب در حال قدم زدن توی خیابان بودم که توسط پلیس دستگیر شدم.

اصلا حوصله نداشتم با کسی حرف بزنم برای همین هم به ماموران انتظامی دروغ گفتم و ادعا کردم برای خرید از خانه بیرون آمده ام اما من که بادیدن پلیس احساس امنیت پیدا کرده بودم ناگهان بغض دلتنگی‌هایم شکست و حقیقت را گفتم.

«لادن» با چشمانی اشک بار در دایره اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد افزود:پدر و مادرم به مواد مخدر اعتیاددارند و کریستال مصرف می کنند.

چند سال قبل وقتی ۱۶ ساله بودم متوجه شدم آنها قصد دارند سرنوشت و عفت مرا خرج عیاشی ها و بساط مواد مخدر خود کنند و با ضرب و شتم و تهدید انتظار داشتند از میهمانان معتاد آنها پذیرایی کنم و... !

دختر جوان اشک هایش را پاک کرد و گفت: من موضوع را به عمویم که درشیراز زندگی می کند اطلاع دادم و عمو رضا فرشته نجاتم شد .

او از من خواست به شیراز بروم و من باکمک این مرد بزرگ توانستم ادامه تحصیل بدهم و در شرکتی استخدام شوم.

اما چندی قبل برایم خواستگار خوبی آمد و برای کسب رضایت پدرم به ناچارراهی مشهد شدم .اما وقتی وضعیت خواهر کوچکم رادیدم دنیا روی سرم خراب شد چون پدر و مادرم سرنوشت او را پای بساط دود و دم خود سوزانده اند .

لادن قطرات زلال اشک را از روی گونه هایش پاک کرد و گفت: با این که ۵ سال از خانواده ام هیچ خبری نداشتم وبرای همه به خصوص خواهرم خیلی دل تنگ شده بودم ولی برخوردسرد و بی روح والدینم بار دیگر عذابم داد. پدرم به محض دیدنم ابتدا مرابه باد حرف های زشت و رکیک گرفت و سپس همان درخواست پلید و شرم آور چند سال قبل را مطرح کرد .

در این لحظه زمانی که دیدم او می خواهد برای دوستان شیطان صفتش بساط مواد مخدر چاق کنم قلبم گرفت و دوست داشتم سرم را به دیوار بکوبم . من در فرصتی مناسب از خانه بیرون زدم و آواره کوچه و خیابان شده بودم که پلیس سر رسید ونجات یافتم.

لادن در پایان گفت: پدر و مادرم هستی خود و سرنوشت فرزندان شان را سوزانده اند و خاکستر کرده اند . دیگر نمی خواهم آنها را ببینم وقرار است خواهر کوچکم را نیز همراه خودم به شیراز ببرم.

الهی درد بی درمان گیرد کسی که این مواد مخدر لعنتی را بین مردم توزیع می کند و امیدوارم هیچ کس مثل ما دو خواهر بدبخت نشود. اگر چه به خواهرم گفتم اصلا نگران نباش خودم در کنارت هستم و برایت مادری می کنم.
  
 
 
گردآوری: گروه خبر سیمرغ
www.seemorgh.com/news
منبع:.asriran.com