مطهری، پیکان، اعراب، آهو!
طنز: خودشما، شما نه، مجردی هنوز، بغل دستی ات که متاهل است تا حالا چند بار به همسرت گفته ای «جیگرتو بخورم»، یا «اون چشمهات تو حلقم» یا... یا اصلا چند بار برایمان پیش آمده که موی همسرمان داخل غذا بوده و ما هم خوردیمش و صدای مان هم درنیامده؟

 علیرضا کاردار:

پرده اول: «بزن بزن، که داری خوب می زنی»

شاید شما یادتان نیاید (اگر حدود شش ساله باشید ممکن است یادتان نیاید، در غیر اینصورت حتما یادتان می آید!) تا چند سال پیش و قبل از اینکه تحریم ها و نبود تجهیزات خیلی بهمان فشار بیاورند، بعد از سقوط هر هواپیما، چند ماه و حتی چند سالی طول می کشید تا هیات تحقیق وتفحص پس از بررسی های بسیار و تحقیقات کارشناسانه، به این نتیجه می رسید که مقصر اصلی سقوط، خلبان بود و چون آن مرحوم دیگر در بین ما نبود و جای خالی اش احساس می شد، پرونده بسته می شد و تمام می شد می رفت پی کارش.

حالا جریان حمله به آقای مطهری و مقصران این حمله هم همینطور است. بعد از اینکه ایشان به دعوت دانشگاه شیراز بلند شده رفته آنجا، در حالی که هنوز حتی پایش به دانشگاه نرسیده بود، عده ای با آجر و چماق به جانش افتاده اند، سپس به کلانتری پناه برده و با تاکسی از مهلکه فرار کرده و وکیل گرفته و شکایت کرده و اتومبیل وکیلش هم مورد عنایت قرار گرفته، حالا خبر می رسد حمله کنندگان به وی، آزاد شده اند! ولی در عوض مسئولان دانشگاه و حتی راننده تاکسی که آقای مطهری را فراری داده و ماشینش هم له شده، متهم شده ند. لابد به علت فراهم کردن مقدمات ضرب و شتم و فرار از دست ضاربان و عدم تحمل کتک مخالف!

پرده دوم: «یه پیکان قراضه کنار اتوبان داره خواب می بینه»

همزمان با شنیدن زمزمه هایی از بازگشت پیکان جدید، خبر رسید کهنسال ترین ایرباس جهان که در سال 1978 (سه سال از چهل سال کمتر) اولین پرواز خود را انجام داده، در ایران همچنان در حال خدمت کردن است.

همچنین مشخص شد یکی از علل سقوط هواپیمای آنتونف پرواز تهران - طبس مرداد سال گذشته، نصب موتور هلی کوپتر روی آن هواپیما بوده است.

کلا صنعت تولید وسایل حمل و نقل مان خیلی زیبا و عجیب است. همانطور که زمانی موتور پژو را روی بدنه پیکان و موتور پیکان را روی پژو سوار می کردیم و با تغییر شکل صندوق عقب و شکل داشبورد، هر روز یک مدل پراید عجیب الخلقه می ساختیم و دست آخر به گل سر سبد صنعت خودروسازی جهان یعنی پراید وانت رسیدیم، حالا هم دست از سر قدیمی ترین هواپیماهای جهان برنمی داریم و روی شان موتور هلی کوپتر نصب می کنیم و وادار به سقوطشان می کنیم.

این که چیزی نیست، تازه... آقای عسگراولادی از تمایل ورود خودروسازان آمریکایی به ایران خبر داده و گفته تا آمریکا تحریم ها علیه ایران را برندارد، اجازه ورود خودروهای آمریکایی را نمی دهیم. بعله، اینجوریاست، چی فکر کردید با خودتان؟ مگر شهر هرت است که هر اتومبیلی اجازه ورود به آن را داشته باشد؟!

پرده سوم: «جیگرتو خام خام بخورم یا بپزمش اول؟»

گویا یکی از مفتی های عربستان سعودی در چارچوب ضرورت اطاعت محض زن از شوهر، فتوا داده در صورتی که شوهر احساس گرسنگی کند واین گرسنگی بتواند منجر به مرگ وی شود، جایز است بخشی از گوشت بدن همسر خود را بخورد.

من نمی دانم چرا این خبر اینقدر در جهان و شبکه های مجازی سر و صدا کرد؟ مخصوصا ما ایرانی ها که نباید اصلا از شنیدن این موضوع تعجب کنیم یا ناراحت شویم. خودشما (شما نه، مجردی هنوز، بغل دستی ات که متاهل است) تا حالا چند بار به همسرت گفته ای «جیگرتو بخورم»، یا «اون چشمهات تو حلقم» یا... یا اصلا چند بار برایمان پیش آمده که موی همسرمان داخل غذا بوده و ما هم خوردیمش و صدای مان هم درنیامده؟

پس دیدید این موضوع مسئله بدی نیست و حتی در تمدن ما آرایی ها هم جایگاه ویژه ای داشته است.

از همه اینها گذشته، اصلا شاید مفتی مذکور این فتوا را بر اساس این خبر که جهان با کمبود گور روبرو است و مردم دنیا به زودی برای تدفین اجساد مردگان مشکلات زیادی خواهند داشت، داده و هدفش یافتن راهی برای حل مشکل دفن جنازه همسران بوده است.

تازه باید خدا را شکر کنیم که این آقا به صورت کلی گفته و جزییاتی مثل «از کدام عضو شروع کنیم»، یا «روش پخت» و یا «ادویه های لازم و مخلفات کنارش» را بیان نکرده و دست طرفدارانش را در این زمینه باز گذاشته است!

پرده چهارم: «آهوی دشت زنگاری... تویی که میگی دوستم داری...»

از قدیم گفته اند: «گوش آدم هیچ وقت پیر نمی شود» یعنی هر لحظه انسان چیزی می شنود که برایش تازگی دارد و تا حالا نشنیده، مثلا همین جریان گوزن های اروپایی.

خلاصه خبر این است که مدتی پیش باغ وحش تهران چندین رأس گوزن اروپایی می خرد و چون این حیوانات سرعت تکثیر زیادی دارند، بعد از مدتی که تعدادشان خیلی زیاد می شود و جا برایشان کم می آورند و با مجوز سازمان محیط زیست تصمیم می گیرند آنها را زنده یا مرده به متقاضیان بفروشند.

یعنی اگر کسی برای پرورش بخواهد (یاد فنچ های پدرم و ماهی های گوپی خودم افتادم) زنده اش را می خرد و اگر کسی برای خوراک بخواهد (حتما برای حیوانات گوشت خوارشان می خواهند دیگر!) ذبح شان می کنند و می فروشند. پوست شان را هم برای تاکسیدرمی در اختیار علاقمندان می گذارند.

این وسط عده ای مانند ما که نه جایی برای پرورش گوزن داریم، نه تمساح و پلنگی داریم که گرسنه مانده باشند و نه علاقه ای به تاکسیدرمی داریم، باید به شاخ های گوزن ها اکتفا کنیم. یعنی شاخ شان را بخریم و به دیوار هال و پذیرایی بزنیم و پزش را بدهیم، البته با مجوز سازمان محیط زیست!

 

 

گردآوری : گروه خبر سیمرغ
seemorgh.com/news
منبع:مجله خط خطی