آشنایی با آقای هاشمی پس از بازداشت امام
من نخستین جایی كه با ایشان از نزدیك ارتباط برقرار كردم در فاصله بازداشت حضرت امام و تبعیدشان بود كه جلسهای تشكیل شد و نامههای فراوانی كه از اشخاص مختلف برای امام آمده بود و باید پاسخ داده میشد. دفتری تشكیل شد كه این نامهها را پاسخ دهد. در یك جلسه مشتركی دو، سه نفر شدیم و از جمله آقای هاشمی در آن حضور داشت. من و آقای هاشمی و یك نفر دیگر بودند. همه نامهها را آنجا آوردند و بعد یكی یكی تصمیم میگرفتیم كه چه عناوینی برای پاسخ به نامهها بگذاریم.
همدرس نبودیم
همدرس نبودیم. من به خاطر ندارم در درس جایی محضر ایشان بوده باشم. در آشنایی با آقای هاشمی یادم نمیآید در درس شركتی داشته باشم ولی در جریان مبارزات، فعالیتها و مسوولیتهای ایشان در تاریخ ثبت شده است. در شورای انقلاب ایشان حضور داشتند.
آقای هاشمی با آیتالله بهشتی بیشتر مانوس بود
من ایشان را یكی از طلاب فاضل و فعال انقلابی میدیدم. چون ایشان تهران بودند و تشكل انقلابیون تهران زیرنظر مرحوم آیتالله مهدویكنی تشكیل شده بود. آقای هاشمی را تحت این عنوان كه یكی از اعضای فعال مبارز در مجموعه مبارزین تهران بود، میشناختم و ایشان با آیتالله بهشتی و مبارزین تهران بیشتر مانوس بودند. ما بیشتر در قم بودیم.
سواد حوزوی و روشنفكری آیتالله هاشمی
بیپرده باید بگویم. من با ایشان بحث طلبگی خیلی كردهام، در دو دوره رییس مجلس بود و من نایبرییس و عضو هیاترییسه بودم و بخشی از ادارات مجلس و به خصوص اداره قوانین به عهده ما بود. من رییس كمیسیون قضایی بودم كه جنبه حقوقی دارد. طبعا هفتهای یك جلسه هیات رییسه داشتیم. مسائلی پیش میآمد كه به مبانی آخوندی و طلبگی و آخوندی و شرعی میرسید. مكرر با هم بحث میكردیم و به نقطههایی میرسید كه به ایشان میگفتم این دیگر بحث روشنفكری است و بحث اجتهاد نیست. اجتهاد مبانی خاصی دارد و باید از طریق اجتهادی بحث شود. شما از طریق روشنفكری بحث میكنید و من اینها را قبول ندارم. با هم بحث میكردیم و او هم قبول میكرد. برای من احترام قایل بود. من هم برای ایشان احترام قایل بودم. میگفتم حرفت درست است اما این دیگر روشنفكری است. در اجتهاد با روشنفكری نمیشود جلو رفت. مثلا چرا نماز صبح دو ركعت است. چرا نماز مغرب سه ركعت است كه چرا بردار نیست. اینها از تعبدیات است. اینكه مباحث زمان و مكان و توجهات و آثار دیگر بخواهد بحث شود میتواند باشد اما دیگر فقهی نیست.
آقای هاشمی مبنای اجتهاد را داشت اما مجتهد نبود
ملا شدن در قم و حوزه علمیه به این صورت است كه یك وقت ماهی را در جویی نگاه میكنید و یك وقت آن را در دریا نگاه میكنید. در دریا آن ماهی قابل توجه نیست. اگر در یك نهری نگاه كنید ماهی بزرگی خواهد بود. آقای هاشمی را اگر نسبت به حوزههای علمیه نگاه كنید یك شخصیت علمی دارای اجتهاد متناسب در حوزه علمیه نبود و در آن سطح هم نبودند. اما این طور نبود كه آخوند بیسوادی باشد مثل بعضی آخوندهایی كه درس مختصری در حوزهای خوانده باشد. او مبنایی دستش بود. مبانی علمی دستش بود و با مبانی آشنا بود و كار كرده بود اما در حدی كه یك مجتهد صاحب فتوا و صاحبنظر فتوایی و فقهی باشد من ایشان را در آن حد نمیدیدم. مكرر با او بحث میكردیم و ایشان كاملا بحثهای طلبگی میكردند و وارد بودند به خصوص در مباحث حقوقی كه بحث میكردیم مسائل دستش بود اما نمیتوانم بگویم در درجه اجتهاد بودند. لذا ایشان در كار قرآنی كه انجام میدادند، دیدهام و نسخههایی را خودشان برایم فرستادهاند. او بسیار خوشفكر و دقیق و زیرك است. برداشتهایی كه از آیات شریفه كرده است و البته دوستان قم هم زحمت كشیدهاند و تنظیم كردهاند. از نظر برداشتهایی از آیات و روایات و مبانی خاص خودش را داشت. او امتیازات فكری و علمی و روحی داشت.
ارزیابی از تفسیر قرآنی آیتالله هاشمی
ایشان تفسیر ننوشتند. ایشان از نظر بحثهای موضوعی و در عنوانی كه چاپ شده برخی برداشتهای موضوعی است. ایشان از فرصت زندان استفاده كردند. یكی یكی آیات را نگاه میكرد كه از این آیه چند چیز میشود استفاده كرد. این چند برداشت عالمانه است. نه اینكه تفسیر كرده باشند. میگوید از این آیه این چند چیز را میشود استفاده كرد.
برداشتهای مرحوم هاشمی در این مجموعه قرآنی ربطی به رسوبات غربی ندارد. خود آیات را نگاه میكند و با اطلاعات علمی روایی و با شرایط زمان و مكانی میگوید این نكته را از این آیه میتوان استفاده كرد. شاید منظور ایشان این بود كه بعد بتوانند تفسیری تهیه كنند. به عنوان یادداشتهای مقدماتی و فیشبرداریهایی كه معمول محققین بود. این برداشتها حوزوی، آخوندی و طلبگی بود. در بحثهای قرآنی خیلی به تفاسیر ما و نظرات علامه نزدیك است و برخی هم اصلا در تفاسیر دیگران وجود ندارد.
احتمال ارتباط هاشمی با نواب صفوی
من خودم تحت تاثیر حركت مرحوم شهید نواب صفوی بودم. ایشان به قم آمدند و من آن زمان طلبه بودم. مرحوم واحدی شخص دوم مجموعه فداییان اسلام حساب میشد. در برنامههای متعددی كه در مدرسه فیضیه انجام گرفت بیشتر تحت تاثیر برنامههای آنها قرار گرفتم. كتابی كه در حكومت اسلامی و سبك آن نوشته شده بود، قبل از اینكه امام در نجف بحث حكومت اسلامی را تدریس كنند، نواب صفوی و فداییان اسلام این كتاب را تهیه كرده بودند به نام حكومت اسلامی كه فصلبندی هم داشت. من یك نسخه این كتاب را تهیه كرده بودم و خودم سخت تحت تاثیر آن كتاب بودم.
جایی یادم نمیآید (آیتالله هاشمی با نواب صفوی ارتباط داشته باشد) . ولی علی القاعده آشنایی و ارتباط داشتند. چون مرحوم نواب مدتی تهران بود و بعد به قم آمد. از نجف كه آمدند تهران چند جلسه داشتند. فداییان اسلام در تهران و قم دوستانی داشتند. در تاریخ كارهایشان ثبت شده است.
ماجرای سازمان مجاهدین خلق
تا آنجایی كه خودم با آنها برخورد كردم و در جلسهای بود كه از آن به بعد علیه شان وارد عمل شدم، موقعی بود كه امام ایران آمده بود و در قم بود. مجاهدین انقلاب یك محلی را گرفته بودند كه الان به محل ورزشگاه حیدری معروف است. محل بزرگی بود. عدهای آن را تصرف كرده و سلاح جمع كرده بودند. در قم دوستان انقلابی با من خیلی همكاری میكردند. در قم در جلسهای با سران آنها بحث را شروع كرده بودیم. چند نفر متاسفانه با بیت مرحوم اشراقی خیلی نزدیك بودند. معذورم از اینكه اسم ببرم. صحبت كردیم كه مادر شهید رضایی در آن جمع بود. در آن جلسه به مادر شهید رضایی گفتم كه به نظر شما این پرچم مقدستر است یا اسلام. گفت این پرچم.
من بلند شدم و به دوستان گفتم كه اسلحههایشان را میگیرید و همه شان را بیرون میكنید. آن زمان موقعیتی در قم داشتیم كه ظرف ٢٤ ساعت با آنها برخورد شدید كردیم كه حاج غلامی بود و همراهی میكردند. آنجا را از آنها گرفتیم. سلاحهای زیادی را از آنها گرفتیم. در عین حال برخی را در فاصلههایی جابهجا كرده بودند. بعد دیگر من علیه شان بودم تا جایی كه یك نفرشان كه اسم نمیتوانم ببرم كه با مرحوم اشراقی نزدیك بود دفتر امام آمده بود.
به چشم خودم دیدم كه دفتر امام رفت. من رفتم و به امام گفتم این فرد جزو مجاهدین است. امام بلافاصله آقای صانعی را صدا كرد و گفتند فلانی اینجا چه كار میكند و نباید اینجا رفت و آمد كند. منشا قبلی جالبتر بود. وقتی امام قم آمدند اقامتگاهشان منزل ما شد. من به حاج احمدآقا گفتم جایی را تهیه میكنم و میروم. گفت نه منزل آقای اشراقی برو كه خالی است. امام آن زمان بازدید افراد رفتند از جمله منزل ما آمدند و جمعی از دوستان هم بودند. آقای شرعی هم حضور داشتند. دو نفر از دوستانی كه با تشكیلات آقای شرعی همكاری داشتند. یك نفر نخستین فرماندار قم پس از انقلاب اسلامی شد. در حضور امام ذكر آقایان مجاهدین شد. من میزبان بودم و حرفی نمیزدم. امام به آن آقا فرمودند كه من همه كتاب هاشان را خواندهام و حرفهایشان را میدانم. اینها تا دست به اسلحه نبردند كاری با آنها نداشته باشید. یادم هست یكی دیگر از این دوستان كه اسم نمیبرم تشكیلاتی در قم داشتند، گفت كه اینها خطرناكتر از كمونیستها هستند. امام فرمودند من همهچیزشان را میدانم حتی كتابهایشان را اسم بردند كه در نجف خوانده بودند. بعد از این برخورد با اشخاصی هم برخورد كردند. رفت و آمدشان را در دفتر امام كنترل میكردند.
موضع آیتالله هاشمی درقبال مجاهدین
دقیقا نمیدانم. میدانم شبیه آنچه با همه انقلابیها در زندان با اینها پیش آمد، برای او پیش آمد و با آنها مخالفت میكردند. انقلابیون در زندان غالبا با مواضع آنها آشنا شدند و معلوم شد كه آنها به دنبال حكومت هستند و كاری به اسلام ندارند و اصلا معتقدند آخوندها نه میتوانند انقلاب كنند و نه میتوانند حكومت را اداره كنند. فكر میكردند حكومت را به كمك آخوندها باید گرفت ولی بعد خودشان باید حكومت را داشته باشند. این تفكر آنها برای اكثر آقایان روشن شد. این برخورد را آقای هاشمی با سازمان مجاهدین داشتند. بعد منافقین نام گرفتند و واقعا دوگانه عمل میكردند. میگفتند باید از آخوندها استفاده كرد و حكومت را گرفت. این تفكر برای انقلابیون دینی روشن شد و طبعا جناب آقای هاشمی هم یكی از شخصیتهایی بودند كه در زندان این مساله را فهمیدند و موضعشان عوض شد. حسابشان با دولت موقت جدا بود تا منافقین.
هاشمی با دولت موقت تا این اواخر همراهی داشتند. شاید حتی در آوردن آقای بازرگان در شورای انقلاب و مراحل دیگر بعدی و ریاست دولت موقت آقای هاشمی و بهشتی خیلی نقش داشتند. پیش امام گفتند كه اینها شناخته شده هستند و كتابی كه بازرگان درباره طهارت نوشته بود و من خودم آن را خوانده بودم، معرفی كردند. من همان مواقع كه این كتاب را خوانده بودم فكر میكردم كه آقای بازرگان آخوندی هم فكر میكند اما بعد دیدم كه آخوندی فكر نمیكند. البته با آخوندها خیلی رفیق بودند. داستان آن گروه در جلسه سه نفرهای كه تاریخ ذكر میكند در آنجا معروف شد. اختلافات بین بنیصدر و مرحوم رجایی كه پیش آمد حضرت امام هیات سه نفرهای برای رفع اختلاف تشكیل داد. مرحوم اشراقی از طرف بنیصدر و مرحوم آیتالله كنی كه آن موقع وزیر كشور بود از طرف خودشان و من از طرف سه قوه مامور شدم. آقای هاشمی رییس قوه مقننه كه من نایبرییسشان بودم و آقای بهشتی كه رییس شورای قضایی بودند كه آنموقع دستور قضایی شورایی بود و آقای بهشتی رییس دیوان عالی بود. یادم هست كه اتاق كار من بالا بود و هفتهای یك جلسه در دفتر آقای هاشمی جلسه هیات رییسه انجام میشد. همان روزهایی كه این برنامه تنظیم شده بود به اتاق هیات رییسه كه میرفتم مرحوم بهشتی از بالا به پایین و از پیش آقای هاشمی میآمد به من گفتند كارت را شروع كرده ای؟ گفتم نه شروع كردم و نه میكنم. علتش را پرسیدند كه گفتم حكم دستم نیست. آقای بنیصدر را كه میشناسید كه چطور بهانهگیری میكندو فتنهانگیزی میكند. من تا حكم دستم نباشد، نمیروم. ایشان برگشت پیش آقای هاشمی و حكمی نوشت كه من كار را شروع كردم. من دبیر جلسه سه نفره بودم. به آقای كنی از روز اول گفتم مطالبی كه گفته میشود باید ضبط شود. مرحوم زوارهای را كه معاون سیاسیاش بود، مسوول این كار قرار داد. وقتی این جلسه هیات سه نفره تمام شد، آقای اشراقی گفتند این نوار را به من بدهید. من گفتم نمیشود این نوار از اینجا بیرون برود. ما دو نفر درگیر شدیم.
چرایی تجلیل از آیتالله هاشمی
من با آقای هاشمی در كارهای مثبتش همراه بودم و كمك هم میكردم. ایشان هم یكی از انقلابیونی بودند كه در دوران امام و با امام مسوولیتهای سنگینی به عهده گرفتند. به خصوص در دوران جنگ به عنوان جانشین فرمانده كل مسوولیت داشتند. مكرر میشد كه به خاطر این مسوولیت به جبهه میرفتند. ناچار من مجلس را اداره میكردم، چون معاون اول بودم و گزارشات و جریانهایی كه برای اداره مجلس پیش میآمد، مطرح میكردم. او را شخصیت فعال انقلابی خدومی نسبت به انقلاب و رهبری میدانستم و میدانم اما سلیقههای ایشان را در برخی جاها نمیپسندیدم و به خودشان هم صریحا میگفتم. سعی میكردم در افكار عمومی هم نیاید. میگفتم در بین افكار عمومی باید احترام اشخاص حفظ شود. الان هم همین اعتقاد را دارم. الان هم به شما نمیگویم چه چیزهایی به ایشان گفتم. شما هم اصرار كنید و كلاه سر من بگذارید، سعی میكنم این كلاه سر من نرود. نگویم كه چه به گفتند و چه جوابی دادم. من نكات مثبت را میگویم و نكات منفی را نمیگویم.
آقای هاشمی تا لحظه آخر به آقا علاقهمند بود
او یكی از شخصیتهای انقلابی و خدوم بودند اما همه مردم میدانند كه چرا ایشان بعد از نماز جمعه نیامد. همه مردم میدانند كه وزارت اطلاعات با زحمت همان نماز جمعه را اداره كرد. بیشتر از این نمیتوانم بگویم. با خود ایشان خیلی صحبت كردم. هاشمی به من میگفت ادبیاتت را قبول ندارم اما مطلبت را قبول دارم. مثلا یعنی به این تندی قبول ندارم اما اصل مطلب درست است. ایشان به آقا علاقهمند بود و تا لحظات آخر هم علاقهمند بود اما آنطور كه ما دلمان میخواست همراه باشد در جاهایی سلیقههایشان با هم تفاوت داشت كه آثارش را ما میدیدیم. من از كسانی بودم كه مكرر به او تذكر میدادم.
كار آقای هاشمی در مجمع سنگین بود
آقای هاشمی در همه این طول عمر مسوولیتهایی داشت كه اداره میكرد. همین مسوولیت اخیرش كه رییس مجمع تشخیص مصلحت بودند یكی از مسوولیتهای این مجمع طبق آییننامه داخلی خودشان موارد اختلاف بین شورای نگهبان و مجلس بود كه بعد از دو باز رفت و آمد بین شورای نگهبان و مجلس به مجمع میآید. ما از طرف شورای نگهبان مكرر با آقای جنتی و یكی دو نفر از حقوقدانها شركت میكردیم و بحث میكردیم. ایشان گاهی میگفت اجازه دهید در جلسه بحث كنند كه چرا خلاف شرع است. من مخالفت میكردم و جلویشان را میگرفتم. میگفتم حق شما نیست. شما حق ندارید بحث كنید كه چرا خلاف شرع است. خلاف شرع بودن یا نبودن مال شورای نگهبان است. شما حق دارید بحث كنید كه این خلاف شرع را باید ضرورتا مرتكب شد یا موقتا. ایشان میگفت شما موافقید؟ میگفتم نه، اجازه نمیدهم. من به عنوان یك عضو شورای نگهبان و در دفاع از نظریه شورای نگهبان در مجمع اعضای حاضر بودم. البته این اواخر به دلیل شرایط جسمی نتوانستم شركت كنم. توفیق نداشتم شركت كنم. كار آقای هاشمی در مجمع سنگین بود. خیلی جاها گفتوگوهای اعضا و ایشان به اینجا منتهی میشد كه این خلاف شرع را نباید مرتكب شوند و حكم شورای نگهبان را میپذیرفت یا گاهی معتقد بود اعتبار میثاق ملی نباید شكسته شود و حق با شورای نگهبان است. جاهایی هم مجموعه اكثریت آنها نظر میدادند این خلاف قانون اساسی موقتا اینجا باید انجام گیرد، چون مصلحت كشور است.
خلاف نظام هیچوقت حركت نمیكرد
به هر حال یك وزنه انقلابی و آدمی فعال برای نظام و انقلاب با سلیقههای خاص خود اما خدوم به نظام از بین رفت. خلاف نظام هیچوقت حركت نمیكرد.
طبیعی است كه آدم ناراحت میشود وقتی یك شخصیت مفید و موثری از دست برود، آدم ناراحت میشود اما درجه مفید و موثر بودن افراد مختلف است. ایشان در درجهای مفید و موثر بودند. بیشتر از این نمیتوانم صحبت كنم. به خصوص در مساله همراهی یا عدم همراهی با رهبری بحث جدایی است كه باید در جای خود بررسی شود. آقای احمدینژاد زمانی قهر كرده بود و خانهاش نشسته بود. من به خانهاش رفتم و گفتم آقای احمدینژاد میدانید معنای این كارت چیست؟ این است كه رودرروی رهبری ایستادهای. یعنی چه خانه نشستهای؟ این اواخر كه ناراحت شده بودم كمی هم تند شده بودم. او گفت شما خاطرت جمع باشد و من این را اصلاح میكنم. گفتم كارت عملا به این معنا است كه داری با رهبری مخالفت میكنی. در افكار عمومی این برداشت میشود. این قبیل چیزها وجود داشته كه با آقای احمدینژاد برخورد میكردیم.
یك زمانی با آقای حسن خمینی در یك ملاقات صددرصد خصوصی اینجا دعوتش كردم. متاسفانه خود ایشان یا دوستانش از خصوصی بودن آن را در آوردند. چیزهایی به او گفتم و بخشی از وصیت پدرشان را برایش نقل كردم كه سخت منقلب شد. البته بعد گفته بود كه گریه كرده است اما این طور نبود و گریه نكرد. اما منقلب و ناراحت شد. گفت چرا این حرفها را زودتر برای من نگفتید؟ گفتم من كه نمیتوانستم در جلساتی كه شما دارید بیایم؛ با آن وضعیتی كه جلساتتان دارد. من اخلاقا این طورم كه آنچه درك كنم با كسانی كه بتوانم ارتباط برقرار كنم، بیپرده میگویم. به آقای هاشمی خیلی علاقه داشتم چون آدم خیلی فعالی بود. به همین دلیل صریحتر با او صحبت میكردم. از گفتن برخی نمونهها معذور هستم.
نظام فردی را از دست داد كه میتوانست خدمت بیشتر و بهتری به نظام كند ولی خدوم به نظام بود. خداوند آنچه مصلحت دانست همان خیر بوده است.
منبع: روزنامه اعتماد