با این گزارش عاشق شوید
پروفسور جلیل ثامرمنیر -مدرس دانشگاه انگلستان دارای تالیفات زیادی در طب- درحال شستشو و ماساژ پای زوار-اربعین 94
ماساژ پای زائرین کربلا
عشقبازی با پای پیاده تا حرم
این چندسالی كه برنامه منسجم پیادهروی اربعین را در ذهنم مرور میكنم میبینم خاطرم هست در چند نقطه تهران قرار بود كه كاروانهایی كنار یكدیگر زائران را تا مرز همراهی كنند. یكی از این نقاط مصلای تهران بود؛ امسال چند كاروان تصمیم گرفتهاند زائرانی را كه توانستهاند ویزای عراق دریافت كنند كاملاً خیرانه تا مرز مهران ببرند و هزینهای نگیرند. امسال برخلاف سال قبل كه برای تصویر آنچه در این رهسپاری اتفاق میافتد راهی مصلی میشدم، این بار آمدم میدان امام حسین (ع) تهران.
همانجایی كه بر زبان آوردن اسمش به اندازه كافی دل را شوریده میكند چه برسد به اینكه قرار باشد این میدان نقطهای باشد برای شروعی اربعینی. این روزها كه هوا آنقدر سرد است كه كمتر كسی حاضر میشود كارهای اداری و شخصیاش را انجام دهد و ترجیح میدهد از كنار بخاری و داخل منزل تكان نخورد باز هم عاشقان اربعین رفتار و مناسكشان آنها را از بقیه مردم شهر مجزا میكند. آن روزكه حدود یك هفته تا اربعین حسینی مانده بود ضلع شمالی میدان امام حسین (ع) محلی شده بود برای جمع شدن كسانی كه به قول خودشان دلشان رفته تا كربلا اما آمدهاند تا جسمشان را هم راهی كنند. وارد محوطه مربوط به زائران كربلا كه میشوم در بین جمعیت زائران مردم مختلف از هر سن و قشر را میبینم تازه میفهمم بعد از این همه سال گزارش تهیه كردن و مصاحبه گرفتن، من از این جمعیت هیچ شناختی ندارم چرا؟ بماند. جواب این سؤال به همان اندازه وصف حال اربعینیها سخت است!
گر نگهدار من آنست كه میدانم
زهرا محبی، 29 ساله
گوشهای از گروه جمع شده مرد جوانی با همسرش ایستاده و منتظر حركت است. نوزاد شیرخواره در بغل مادر جوان است. شوكه میشوم؛ من در این سرمای تهران با ضرب و زور پالتو آمدهام مصاحبه بگیرم میدانم سرمای عراق و كربلا، این فصل سال استخوانسوز است و بردن نوزاد شیرخواره ریسك بزرگی است. با چشمان گرد شده از مادر نوزاد میپرسم: «میخواهید همراه خودتان ببریدش؟» نگاهی میكند به چهره نوزاد در آغوشش و با لبخند میگوید: «قرار است علیاكبری بزرگ شود پس باید كربلایی شود». باز یاد سرمای عراق میافتم: «نگران نیستید سرما بخورد یا مریض شود؟ رفتن بزرگترها مشكلی نیست اما همراه بردن نوزاد آن هم برای پیادهروی طولانی اربعین سخت است!» نه خیر! آرامش این مادر با سؤالهای من بههم نمیریزد. دلش محكم است به همین خاطر در جوابم میگوید: «همان كسی كه علیاكبر را به ما داده خودش هم میتواند بهترین محافظ او باشد. ما كارهای نیستیم خیلی عرضه داشته باشیم خودمان را به كربلا برسانیم. بچه را به صاحب حرم سپردهام». راست میگفت آنقدر با آرامش نوزادش را در بغل گرفته بود كه هركس میدید فكر میكرد قرار است با یك پرواز سفارشی برود، در یك هتل خوب اقامت كند و با بهترین شرایط زیارت بازگردد اما غافل از اینكه این نوزاد قرار است با پای پیاده مادرش عازم كربلا شود. «وقتی قرار باشد بروی و یك ملاقات مهم داشته باشی هر جور باشد خودت را راهی میكنی، اسباب سفرت را كم یا زیاد مهیا میكنی كه فقط سرموعد مقرر برسی چون اگر دیر برسی ممكن است میزبان ناراحت شود.» پیرزن این را میگوید و وقتی میبیند توانسته توجهم را به خودش جلب كند ادامه میدهد: «خود تو اگر قرار باشد هر سال یك روز مشخص جایی دعوت باشی دقت كردی چه حالی داری؟ از چند روز قبل مدام به این فكر میكنی چه بپوشی؟ چه چیز هدیه ببری؟ چطور رفتار كنی؟ ما مهمانهای چند ساله امام حسین(ع) هستیم. هر سال محرم كه تمام میشود دل دل میكنیم كه كی اربعین میشود؛ كی چمدان ببندیم، چطور ویزا بگیریم، با چه كسی راهی شویم، از نجف برویم یا از سر مرز... همه اینها بهترین شهود هستند برای اینكه متوجه شویم به مهمانی بزرگی دعوت شدهایم و میزبان انتظارمان را میكشد.»
همانطور كه حرف میزد نگاهش میكردم: «آخه شما دیگه چرا مادرجان؟ سخته راه دوره و بدن شما». نمیگذارد حرف تمام شود انگار كه دلخور شده اخم میكند و میگوید: «برای من سخت نیست. برای تو سخت است كه میمانی و همراه ما نمیآیی. اگر خدا خداست میداند بندهاش را چطور صحیح و سالم ببرد و برگرداند. این اولین دفعهام كه نیست دخترجان».
در چشم برهم زدنی اتوبوسها به میدان نزدیك شدند. ولوله جمعیت را گرفته بود همه یا در حال خداحافظی بودند یا شوق سوار شدن اجازه نمیداد كه بمانند و همكلامم شوند.
مهم این است كه چرتكه آخرت به دنیا بچربد
مهدی علافها، 55 ساله، بازاری
در این جمع خیلیها هستند كه اگر حتی یك روز در تهران بمانند سرمایه چندمیلیونی نصیبشان میشود، خیلیها هستند كه حتی یك روز مغازه بازكردنشان میتواند كلی در دخل و خرجشان تأثیر داشته باشد اما در محرم و صفر نه تنها قید مادیات و حساب دو دوتا، چهارتای دنیایی را میزنند بلكه به این فكر میكنند كه چطور حساب كنند كه چرتكه آخرتشان به دنیایشان بچربد. من خودم تاجرزادهام. یادم میآید از همان بچگی به ما یاد دادند كه باید زندگیمان را هر روز و هر لحظه وقف بازار و دارایی كنیم، به وقتش دست به خیر داشته باشیم. اما پدر و پدربزرگم همیشه در گوشمان میگفتند: «دنیا داشتی و حسین نداشتی بدان هیچ نداری». به لطف خودش ما این روزها هم دنیا را داریم هم آخرتمان را از امام حسین(ع) وام گرفتهایم.
این پنجمین بار است كه پیاده از مسیر ایلام به كربلا میروم. امسال از همه سالهای سفر برایم سختتر است البته امسال بیشتر از هر سال دیگری هم به این سفر نیاز دارم. چهار دفعه قبل همسفرم پسرم بود. جوانی 25 ساله كه در تمام لحظههای مسیر همراهیام میكرد و بهفكرم بود. بیشتر از یك ماه قبل بر اثر سكته قلبی فوت شد. امسال من تنها عازم اربعین میشوم با این تفاوت كه تقریباً روز چهلمش من هم در كربلا هستم و این بار علاوه بر داغ حسین، داغ عزیز و جوان از دست دادهام را هم دارم. یادمان باشد از امسال اربعین تا سال بعد هزار و یك اتفاق ممكن است برایمان بیفتد. پس اگر ساك میبندیم و بساط سفر آماده میكنیم، اگر تا پای اتوبوس میآییم، اگر مرز را با پای پیاده رد میكنیم و به كربلا میرسیم همهاش خواست صاحبخانه است و بس و ما فقط از او خواستهایم كه دعوتمان كند، او هم پذیرفته است.
هنوز باورم نمیشود
سهراب توكلی، 17 ساله
دفعه اولم است. من جزو همان اربعین اولیها هستم. سال قبل هم میخواستم بروم اما مادرم آنقدر بیتابی كرد كه نگذاشت اما امسال با خودش میروم تا دیگر بهانهای نداشته باشد. من چند سال است كه میبینم و میشنوم كه دوستان و فامیل میروند اربعین كربلا و میآیند و كلی خاطره تعریف میكنند، از معنویات این سفر میگویند و من فقط حسرت میخورم. امسال دیگر با خودم گفتم مرد باش هم خودت برو هم مادرت را ناراحت نكن. راستش تا امروز آنقدر تعریف این سفر و معنویاتش را از دوستانم شنیده بودم كه امسال دلم راضی نشد به اینكه اربعین تهران باشم.
راستش را بخواهید آنقدر پول نقد نداشتم كه بتوانم سفر كربلا بروم اما شنیدنیها از زبان بچهها باعث شده بود بدجور دلم هوایی شود. به مادرم گفتم ما كه آنقدر پول نداریم روزهای دیگر سال برویم كربلا و هتل بگیریم بیا حالا كه اربعین همه با پای پیاده میروند و خود امام حسین آنقدر وفور نعمت قرار داده كه كسی متحمل هزینه نمیشود، من و شما هم برویم كه قبول كرد و راهی شدیم.
راستش چند روز است كه خواب ندارم. از روزی كه مادر موافقت كرده، ساك بستهام تا همین چند روز قبل كه از همه خداحافظی میكردم و حلالیت میطلبیدم به همه چیز فكر كردهام جز مشكلات این سفر. از دیشب تا امروز صبح حتی پلك روی پلك نگذاشتهام. مدام با خودم میگویم یعنی واقعاً من مسافر پای پیاده امسال كربلا هستم؟ یعنی من میتوانم ذرهای از رنج پیاده رفتن و زجر كشیدن و زخمی شدن پاهای كودكان كاروان را احساس كنم؟ توكل برخودش...
ما مسخ شده درگاه حسینیم
فاطمه جلالیان، 65 ساله
وقتی آدمی مسخ میشود را دیدهای؟ وقتی مسخ میشوی چشمانت باز است، میبینی، میشنونی اما هیچ كاری نمیتوانی بكنی و هیچ حرفی نمیتوانی بزنی. آدم مسخ شده درست مثل هیپنوتیزم شدهای است كه هر كاری را میكند كه میخواهند.
به حال و هوای ایرانیها از اول محرم تا اربعین دقت كردهای؟ من دقت كردهام انگار مردم مسخ میشوند. آنطور كار میكنند، حرف میزنند، عزاداری میكنند، ساك میبندند، راهی میشوند كه انگار دست خودشان نیست و دیگری به آنها جهت میدهد. این دیگری، این سوم شخص كیست؟ قطعاً نظر لطف امام حسین (ع) است. درست بعد از تمام شدن تاسوعا و عاشورا شمارش معكوس این سفر در ذهنم شروع میشود. هر روز كه نزدیكتر میشود انگار حس شیرینی مثل دلشوره اما لذتبخش به جانم میافتد. خدا خدا میكنم كه تا روز سفر زنده و سرحال باشم و سر قرار هر سالهام حاضر شوم. دوست ندارم وقتی دلم پیش از من رفته از آن جا بمانم یا خلف وعده كنم.
همه چیز این سفر خوب است. نمیخواهم از این سفر یك جلوه رؤیایی یا آرمانی بسازم. سفر سخت است چه رسد به اینكه بخواهی با پای پیاده بروی. مطمئناً ضعف داریم، كمخوابی این مدت پیدا میكنیم و حمل وسایل بسیار سخت است اما نكته مهمی كه خود من به آن پی بردم این است كه با وجود همه این سختیها، از روزی كه میروم تا روزی كه برگردم همه چیز بدنم از قند و چربی و فشار گرفته تا سلامتی پا و كمرم خوب است و من فكر میكنم این فقط و فقط به خاطر معجزه عشق به امام حسین (ع) است.
خانوادگی زائر هستیم
سید احمد هاشمی ، 43 ساله
مهم نیست دفعه چندمت باشد بروی، مهم این است كه بدانی كجا میروی. در بین ما كمتر كسی است كه هر سال نزدیك اربعین شوق وصال نداشته باشد. من خودم این بار سوم است كه توفیق نصیبم شده و با پای پیاده میروم كربلا. سال اول وقتی رفتم مجرد بودم. برخلاف تصوری كه داشتم اصلاً سخت نبود یعنی اگرچه فاصله از كرمانشاه تا كربلا را پیاده رفتم اما هیچ سختیای احساس نكردم. فكر میكنم خود امام حسین(ع) به زائرانش نظر لطف دارد و كمكشان میكند. گاهی اوقات با خودم میگویم من هم اگر مهمان عزیزی قرار باشد به منزلم بیاید و توان راه رفتن نداشته باشد ممكن است خودم دنبالش بروم و به منزلم بیاورمش. مگر میشود امام معصوم ببیند زائری از راه دور برای دیدنش شوق دارد و به كمكش نیاید؟ معمولاً كسانی كه بار اول میروند زیارت اربعین آنقدر شوق دارند كه حواسشان به راه و سختیها نیست. سال اول ما هم جمع دوستانه بود و رفقا در هر مسیری پیشنهادی داشتند كه كلی از آن سفر برایم خاطره باقی مانده است. همان سال در طول مسیر به آقا گفتم دوست ندارم سال بعد این مسیر را تنها بیایم خودت كمك كن. به لطف خودش سال بعد ازدواج كردم و مدام به این فكر میكردم كه چطور به همسرم بگویم كه از دستم دلخور نشود. نگران بودم مبادا با همه تلاشها و تحقیقهایی كه كردهام شریك زندگیام با این پیاده رفتن مخالف باشد اتفاقاً بعدها متوجه شدم همسرم و خانوادهاش هم از جمله كسانی هستند كه اگر شرایط جور شود اربعین زائر میشوند. امسال هم كه سه نفر شدیم خودمان بساط زیارتمان را جور كردیم اما همسرم به خاطر شرایط جسمیاش همراهیام نمیكند. دو روز است اشكش بند نمیآید شب و روز به من میگوید چطور دلم آمده رفیق نیمه راه شدهام و امسال تنها میروم اما میدانم هر اتفاقی حكمتی دارد.
كربلایی شدن ژنتیكی است!
مهری فریدونی، 25 ساله، دانشجوی كارشناسی ارشد
دیدم وقتی نوزاد شیرخواره آن خانواده را دیدید تعجب كردید. شما چون نرفتید باید هم تعجب كنید اگرچه برای ما ایرانیها بردن فرزند شیرخواره سخت است اما وقتی از مرز رد میشوی میبینی مردم زیادی از اعراب جنوب كشور خودمان و اعراب شهرهای دیگر عراق نوزادهای چند روزه را هم با خودشان میآورند. من و همسرم امسال سومین سال است كه با هم زائر میشویم. لطف سال اول در این بود كه تازه به همدیگر رسیده بودیم و عشقمان با عشق امام حسین (ع) پیوند خورد. لطف اربعین سال دوم در این بود كه زندگی مشتركمان را رسماً در كربلا آغاز كردیم و همه لطف سفر امسال در این است كه نوزادمان هم همراه ماست. فامیل وقتی شنیدند كه میخواهم دخترم را هم با خودم ببرم به شدت در مقابلم جبهه گرفتند اما واقعاً نمیدانم چه شد كه به دلم افتاد اگر واقعاً كربلایی هستم باید امسال با داشتن كودك شیرخواره ثابتش كنم. سلامتی دخترم را بیمه حضرت زینب(س) كردم و تصمیم گرفتم هرجور شده راهی شوم.
یك شعر معروف هست كه مضمونش این است كه ما عشق به امام حسین را از شیر مادر و لقمه حلال پدر گرفتیم؛ من به این شعر ایمان دارم. وقتی از بچگی نذر امام حسین را به نیت سلامت و بیمه یكساله به كاممان میریختند، وقتی مادرمان در روضه شیرمان داده و همان جا نیت كرده كه محبت اهلبیت علیهمالسلام با شیره جانمان آمیخته شود هیچ تعجبی ندارد كه نه تنها خودمان و همسرمان پیاده زائر اربعین شویم بلكه نوزادمان را هم همراه خودمان ببریم.
من ایمان دارم سرنوشت ما را كربلایی نوشتهاند وگرنه در این سیستم و درگاه جایی نداشتیم. راست است كه میگویند بعضی خصلتها ژنتیكی است. من میگویم كربلایی شدن و كربلایی ماندن هم باید از خون منتقل شود. مادرم عاشق امام حسین(ع) بوده و است، از اول محرم تا آخر محرم بساط نذری و روضهاش جمع نمیشود، تا یادم هست همه اهل خانه از مادربزرگ و پدربزرگ گرفته تا خواهر و برادر همه دو ماه محرم و صفر عزادار بودهایم. پدرم هم از آن دست هیئتیهایی است كه حاضر است زندگیاش برود اما جیره سفر كربلای هر سالش را از دست ندهد. با این اوصاف كربلایی شدن من، خواهر، برادر و همسرم غیرطبیعی نیست.
منبع: روزنامه جوان / مشرق