حسابدار پلاسکو به دامادی نرسید
عصر پنجشنبه گذشته مراسم ختم کامبیز باقری یکی دیگر از قربانیان پلاسکو در مسجد انصار در خیابان پنجم نیروی هوایی برگزار شد.

ماجرای کامبیز باقری یکی دیگر از قربانیان پلاسکو 

 روز دوشنبه در حالی که ٣٣ روز از حادثه فروریختن پلاسکو می‌گذرد مسوولان پزشکی قانونی با خانواده او تماس گرفتند و خبر دادند که تست پزشکی قانونی پسرشان مثبت است. کامبیز باقری سه‌ماه قبل از حادثه در یکی از تولیدی‌های طبقه چهاردهم پلاسکو به عنوان حسابدار مشغول به کار شده بود.

 

قرار بود برایش خواستگاری بروند

حالا که دو روز از اعلام این خبر می‌گذرد خانواده‌اش برای او مراسم ختم گرفته‌اند. دوستان کامبیز حجله‌های رنگی را کنار مسجد گذاشته‌اند و تاج ‌های گل یکی بعد از دیگری از در مسجد وارد می‌شود. جلوی در مسجد یک ماکسیما سورمه‌ای رنگ که با گل‌های سفیدرنگ و روبان مشکی تزئین شده، گذاشته‌اند. یکی از اقوام نزدیک کامبیز که مقابل ایستاده می‌گوید: قرار بود یک هفته بعد از این اتفاق مراسم خواستگاری برایش بگیرند. حالا همه خانواده در شوک هستند. بعد از ٣٣ روز دعا و نذر و نیاز خبر آوردند که کامبیز زیر آوار پلاسکو جان باخته است. «داخل مسجد مادر کامبیز با لباس سیاه روی صندلی نشسته. یک دستش را روی سینه‌اش گذاشته و دست دیگرش روی پایش است. مستقیم به عکس پسرش چشم دوخته است. کامبیز از بالای مجلس و در عکس‌هایی که روی میز وسط سالن گذاشته‌اند نشسته و همه‌چیز را تماشا می‌کند. مادرش رنگ به رو ندارد و مدام حواسش هست تا مراسم پذیرایی به بهترین شکلش برگزار شود. مراسم که تمام می‌شود مادرش از ٣٣ روز چشم‌انتظاری‌اش می‌گوید: گاهی یک تلفن به ما می‌زدند و می‌گفتند که پسرتان زنده است خوشحال می‌شدیم و دعا می‌کردیم تا هر چه زودتر در خانه باز شود و کامبیزمان را ببینیم. یک بار زنگ می‌زدند و می‌گفتند که شاید شناسایی‌اش کنند و خبر فوتش را به ما بدهند. هر لحظه یک چشم مان اشک بود و یک چشم‌مان خون. شب‌ها نمی‌خوابیدیم تا مبادا خبری از او بیاید و ما ندانیم. عکسش را میان مفقودها و فوت‌شده‌ها می‌دیدیم و باز هم امید داشتیم تا همه اینها خواب و خیال باشد و او برگردد. » مادر کامبیز دست‌هایش را به آسمان می‌برد و با صدای بلند می‌گوید: «سخت گذشت، خیلی سخت»

از بلندگوی مراسم اعلام می‌کنند که رییس سازمان ترافیک شهرداری هم در مراسم حضور دارد.

 

در مغازه از شدت دود نفس نفس می‌زد

ربیعی همکار کامبیز که سه ماه در بوتیک با هم همکار بودند می‌گوید: صبح روز حادثه من وکامبیز با هم در مغازه بودیم. من چک‌ها را برداشتم و خواستم که از ساختمان بیرون بیایم. آخرین بار کامبیز را جلوی در آسانسور طبقه ١٤ دیدم. به او گفتم من دارم می‌روم مواظب خودش باشد. این آخرین دیدار ما بود. تا اینکه ساعت ٨ به چهارراه استانبول که رسیدم خبر دادند ساختمان آتش گرفته. تماس گرفتم و به او گفتم هر چه زودتر از ساختمان بیرون بیاید گفت آسانسورها خراب شده و راه پله‌ها هم بسته است اگر زودتر آتش را خاموش کنند و راه‌ها باز شود بیرون می‌آید. بعد از یک ساعت در آخرین تماسی که با هم داشتیم از شدت دود نفس‌نفس می‌زد و گفت زیر درهای مغازه را با پارچه پوشانده تا دود وارد ساختمان نشود. من همان موقع خودم را جلوی پلاسکو رساندم و به آتش‌نشان‌ها گفتم که رفیقم در طبقه ١٤ جامانده. آتش نشان‌ها رفتند تا او را نجات دهند اما چند دقیقه بعد از آخرین تماس ما ساختمان فروریخت و تلفن او خاموش شد.

 

تنها پسر خانواده بود

آقای باقری پدر کامبیز در پارکینگ خانه مشغول خداحافظی کردن از مهمان‌هاست. کت و شلوار خاکستری‌رنگ پوشیده در کنار برادرهایش ایستاده. یکی از اقوام نزدیک کامبیز می‌گوید: «خانواده‌اش فقط همان شبی که فردا صبحش کامبیز به پلاسکو رفت او را دیده بودند. او بعد از آتش‌سوزی با خانواده‌اش تماس گرفت و گفت که در پاساژ گرفتار شده. همان موقع خانواده‌اش به پلاسکو رفتند و از آتش‌نشان‌ها خواستند تا او را نجات دهند اما انگار دیر رسیدند و کسی نتوانست او را از آنجا بیرون بیاورد. چشم‌انتظاری خانواده از همان روز شروع شد. کامبیز تنها پسر این خانواده بود و همه او را با خوبی‌هایش به یاد می‌آورند. در شغلش آدم موفقی بود و همین که احساس می‌کرد کسی به کمک او نیاز دارد تلفنی مشکلش را حل می‌کرد. » او درباره پیدا شدن جنازه کامبیز می‌گوید: « شناسایی جنازه کامبیز خیلی طول کشید. ما می‌دانستیم جنازه در پزشکی قانونی است اما نمی‌دانستیم مال کامبیز است یا نه. چند روز پیش برای شناسایی جسدش به پزشکی قانونی رفتیم. جنازه کامل بود اما به علت سوختگی قابل شناسایی نبود. خلاصه دو شب پیش خبر قطعی فوتش را به ما دادند. »

 

 

منبع: اعتماد