پیروزی یک جناح در انتخابات به جناح دیگر
امید پور عزیز نوشت: ابراهیم رئیسی بعدازانتخابات و پس از چند روز سكوت مطلق،سرانجام لب به سخن گشود و با لحنی گزنده و تند و در همان حال و هوای دوران تبلیغات انتخاباتی به رقیبش تاخت و بدون شواهد روشن و مشخص، دولت را با اتهامات مبهمی مورد حمله قرار داد.شایدچند روزسكوت مطلق او بر اساس عرف دیپلماتیك و پرهیز از تبریك به رقیب چندان حرفه ایی نبود، ولی سخنان تازهاش، تاسف بیشتری را به همراه داشت. نشانههای امیدبخشی ازاین گونه حرف ها دریافت نمی شود.
به این بهانه در این یادداشت به یك بحث اصولی و مبتلابه درفضای سیاسی فعلی ایران و برخی كشورهای دیگر جهان میپردازم. امر سیاست و حرفه سیاستمداری، یك تخصص كاملا جدی و انكارناپذیر است كه همچون حرفه های تخصصی خاص مانند مدیریت كلان بنگاههای تجاری، تخصصهای پیچیده پزشكی و یا مدیریت راهبردی نیروهای نظامی، پیچیدگیها و ظرافتهای منحصر بهفرد خود را دارد. این تخصص نیز با تحصیل و مطالعه مداوم واز آن مهمتر، تجربه عملی ورشد سلسله مراتبی در مدارج سیاسی، حاصل میشود. البته تردیدی نیست كه استعداد ذاتی، اراده فرد ونحوه اجتهاد شخص در بزنگاه های سیاسی نیز در رشد و نمو یك سیاستمدار، مهم و تعیین كننده است.
درواقع در فضای سیاسی داخل ایران بعد از انقلاب، دوطیف عمده سیاسی حضورداشتهاند كه هركدام از این دو طیف، با مولفهها و سیاستمداران خاص خود شناخته میشوند. جناح اصولگرا یا محافظه كار بیشتر متشكل از برخی چهره های مذهبی و روحانیت سنتی، همچنین بازاریان قدیمی و پرنفوذ و در كنار این ها سیاستمداران رشد یافته در درون این گفتمان است. در طرف دیگر نیز جریان اصلاح طلب حضور دارد كه آنها نیز مركب از برخی نیروهای خط امامی، برخی از روحانیون نزدیك به بیت امام (س)و بسیاری از چهرههای سیاسی كه بهمرور به سمت گفتمان و برداشتهای دموكراتیكتر حكومتداری متمایل شدهاند، هستند.
اما مساله اساسی این است كه در یك دهه اخیر وبه دلیل برخی شكستها و ناكامیها و عقب ماندگیهای سیاسی جریان اصولگرا بعد از دو دوره ریاست جمهوری اصلاح طلبان، سعی كرد چهرههای جدیدی را درعرصه سیاسی به میدان بیاورد كه اتفاقا این افراد چندان كارنامه سیاسی روشن و مشخصی نداشتند. احمدینژاد بهعنوان یك چهره نوظهور و در عین حال مبهم با سوار شدن بر موج برخی جوسازی ها و نارضایتی ها، حداكثر بهره را از شرایط وهم آلود سال ٨٤ برد و هشت سال بر مسند اجرایی كشور تكیه زد.ولی متاسفانه كار به آن ختم نشد و در این دوره نیز همان خالقان و پرورشدهندگان احمدی نژاد، دو ناسیاستمدار را به جامعه معرفی كردند.
باقر قالیباف و ابراهیم رئیسی ، هیچكدام در تعاریف و دسته بندی های كلاسیك سیاسی، در زمره سیاستمداران قرار نمیگیرند. البته این یك بحث تخریبی یا جناحی نیست، چرا كه جناح اصولگرا چهرههای سیاسی همچون علی لاریجانی، علی اكبر ولایتی، باهنر و حتی سعید جلیلی و...را در جبهه خود دارد و اصولا خالی از سیاستمداران نیست. ولی چهره هایی نظامی مانند محسن رضایی، قالیباف و زاكانی و همینطور چهرههای مذهبی همچون ابراهیم رئیسی، علم الهدی و احمد خاتمی در سابقه كاری و باطن ضمیرشان، یك سیاستمدار محسوب نمی شوند. تجربه نشان داده است كه هرگاه ناسیاستمداران منصب های سیاسی را اشغال می كنند و یا سودای آن را در سر دارند، ریسك بالا و هزینه های زیادی به جوامع تحمیل می شود.
البته این مساله مختص ایران نیست ودر هر كشور دیگر دنیا نیز می تواند اتفاق بیفتد. همچنانكه در آمریكا دونالد ترامپ، چون یك سیاستمدار نیست، در عمل كشورش را با تصمیمها و موضعگیریهای نسجیدهاش با ریسك و تنش بالایی همراه ساخته است. این اتفاق شاید بهصورت حادتری نیز اكنون در ونزوئلاروی میدهد. اما شاید بهعنوان نمونههای مثبت جهانی حضور سیاستمداران واقعی فارغ از جناح بندیها، بتوان به ثبات فعلی حاكم بر كشور پاكستان با آمدن نواز شریف بهعنوان یك سیاستمدار كاركشته و همچنین وضعیت با ثباتتر عراق اشاره كرد.
البته یكی از دلایل كامیابی اخیر اصلاحطلبان در ایران نیز اتكای بیشتر به امر سیاستورزی مسالمتآمیز و بهكارگیری سیاستمداران كاركشته و آزموده در پیشبرد اهدافشان است.دركشورهای دموكراتیك دنیا كه تشكیلات حزبی ریشه دار و ساختارمند حضور دارند، كمتر چنین عوارضی پیش میآید و سیاستمداران بهمرور، سلسله مراتب سیاسی را طی كرده و به بلوغ و تبلور سیاسیشان در مدارج بالا دست مییابند.این افراد ناسیاستمدار كه به ناگاه در مقاطعی به كانون توجهها بدل میشوند، عوارض و تبعات گزافی به كشورها و مردمشان تحمیل میكنند.
اینها بنا بر تجربه اغلب سودای تغییرات اساسی و انقلابی در سر دارند، غافل از اینكه هر تغییری نیاز به گذر زمان وابزار لازم دارد . بسیاری از مولفههای شرایط نامساعد كنونی ،ناشی از اهمال و كوتاهی مسئولان فعلی نیست وباید دربسیاری از موارد واقع بین بوده و با مردم صادق بود. تحریك احساسات و باورهای مردم و بالا بردن توقع عمومی بدون توجه به منابع در اختیار،درواقع خیانت به كشور و باعث سرخوردگی وعقب ماندگی آتی مردم میشود.این قبیل ناسیاستمداران بیشتر در نحوه مدیریتشان از شیوههای علمی و عقلانی فاصله گرفته وناخودآگاه توسط عدهای سودجو و مجیزگو احاطه میشوند.
در واقع عوارض به عرصه آمدن چنین افرادی از هر قوم و دستهای، چه نظامی، چه مذهبی و یا حتی با توجیههای خودی و غیرخودی، در هر صورت محكوم به شكست و عقبگرد است.دنیای سیاست، مردان خودش را طلب میكند كه درقالب همان اصول فكری و جناحی خود با عقلانیت، درایت و در یك ثبات نسبی بتوانند رقابت سالمی در عرصه دموكراتیك داشته وبا توجه به برنامه و شعارهایشان از اقبال عمومی نیز برخوردار شوند، وگرنه با عوامفریبی و تهییج كاذب توده ها،درعمل چهرههایی با هزینه های آتی كلان و همراه با ریسك بالا پا به عرصه گذاشته و در نهایت جوامع محكوم به پرداخت صورتحساب های سنگین چنین ناسیاست مدارانی می شوند.
گردآوری: گروه خبر سیمرغ
seemorgh.com/news
منبع: روزنامه قانون