اهدای خون برای كاهش غم
زهرا چوپانكاره نوشت: «تا به حال این همه اُ منفی یكجا ندیده بودم.» یكی از مراجعان به سازمان انتقال خون شعبه وصال این را میگوید و میگذرد، یكی از صدها نفری كه شماره نوبتشان را روی برگههای نازك كاغذی در دست دارند و منتظرند. ساعت ٢ بعدازظهر روز دوشنبه، شماره نوبتدهی از عدد یك هزار و ٣٠٠ گذشته است و تا شماره ٥٦٠ توانستهاند نوبت انتظارشان را از حیاط انتقال خون به داخل ساختمان ببرند.
صبح روز گذشته سخنگوی سازمان انتقال خون از دارندگان گروههای خونی منفی به ویژه «اُمنفی» دعوت كرد تا برای كمك به مردم زلزله زده جهت اهدای خون به مراكز انتقال خون سراسر كشور مراجعه كنند و ساعتی پس از آن تجمع انواع گروههای خونی به خصوص گروههای خونی منفی برای اهدا آغاز شد. همزمان با اعزام نیروهای امداد و نجات به مرزهای غربی كشور، بخشی از ساكنان تهران راهی مركز پایتخت شدند تا خونشان را به منطقه زلزلهزده ارسال كنند.
راننده گفت: «شما چهارمین نفری هستی كه دارم به سازمان انتقال خون میبرم. » از روی همین یك جمله میشود ابعاد آدمهای ایستاده در صف را مجسم كرد. این هجوم جمعیت به سوی ساختمان وصال تبدیل شده است به یكی از صحنههای آشنای پایتخت در زمان بحرانهای بزرگ كشور. جمعیت داخل محوطه سازمان روی ردیف صندلیها، پلهها و كناره باغچه نشستهاند، همه كاغذ به دست و همه گاهی از جا بلند میشوند و به سمت در ورودی ساختمان میروند تا ببینند برای اهدای خون چقدر دیگر باید انتظار بكشند.
برخی از این آدمها برای بار چندم است كه آمدهاند، در صف نشستهاند و انتظار میكشند تا خون بدهند، كسانی كه از دهه ٦٠ تا همین حالا خاطره زلزلههای بزرگ با خاطرهشان از اهدای خون گره خورده است. كاظم، ٤٨ ساله از زلزله رودبار تا همین حالا مدام در این صفهای اهدای خون حضور داشته: « من سالی دو سه بار به خاطر سلامتیام خون اهدا میكنم اما در زمان بحران هم برای كمك خون میدهم.
زمان زلزله رودبار سرباز بودم، همان موقع كه خبرش رسید رفتم و خون دادم، بعد در زلزله بم برای اهدا رفتم. در روزهای دیگر سال حس میكنم وقتی خونم عوض میشود انرژی تازهای میگیرم اما وقتی بحرانی مانند این زلزله پیش میآید خون میدهم چون گروه خونیام اُ منفی است و میدانم كه به این گروه خونی بیشتر نیاز هست.» از زمان جوانی و سربازی تا همین حالا زلزله كرمانشاه سومین زلزلهای است كه او را برای كمك به سازمان انتقال خون كشانده.
اهدای خون برای كاهش غم
داخل ساختمان مركز انتقال خون وصال جای كسانی است كه از مرحله اول صف انتظار عبور كردهاند و حالا در دومین مرحله منتظر نشستهاند تا برای مصاحبه اولیه و دریافت مشخصاتشان برای رسیدن به مرحله آخر صدایشان بزنند. از این مرحله كه بگذرند میتوانند پشت در سالن خونگیری بنشینند تا برسند به مرحله آخر و بعد با آستینهای بالازده و پنبههای چسبیده روی جای سوزن از روی تختها بلند شوند، این جای سوزن پاداش ساعتها انتظار در صف است.
كاركنان سازمان انتقال خون، برای چندمین بار است كه این صفهای دور و دراز را میبینند. حمید طاهری، ٢٠ سال است كه در این سازمان كار میكند، سوپروایزر بخش است و تا به حال سه بار از هجوم جمعیت برای اهدای خون شگفتزده شده: زلزله بم، ریزش ساختمان پلاسكو و زلزله كرمانشاه: «در زمان بحران احساسات مردم خیلی بالاست، یكی از وظایفمان این است كه نگذاریم این میزان احساسات در كار خللی ایجاد كند یا باعث درگیری شود.
مردم و اهداكنندگان خون ولینعمت ما هستند. باید هم پذیرای این احساسات باشیم و هم روند درست كار را پیش ببریم.» احساسات همان عاملی است كه ناگهان ساختمان وصال را تبدیل میكند به قلب پایتخت، انگار شهروندانی كه خبرهای فاجعه را میشنوند ناخودآگاه به این سمت میآیند تا با اهدای خون كمی از بار غم را از روی دوش خودشان بردارند. یكی از نمونههای روشن این اتفاق پس از ریزش ساختمان پلاسكو رخ داد. جایی كه ابعاد فاجعه به صورت تقریبی مشخص بود و به گفته طاهری آنقدری هم احتیاج به اهدای خون در میان نبود: «ما تمام طول سال احتیاج به خون داریم اما چون مردم در جریان ریز مسائل بهداشت و درمان نیستند بیشتر در هنگام اتفاقات بزرگ برای اهدای خون میآیند. مثلا در مورد ساختمان پلاسكو ما به آن صورت احتیاجی به خون نداشتیم، جمعیتی كه داخل ساختمان مانده بود یا میزان مجروحان حدودا مشخص بود اما مردم برای اهدا میآمدند.
یك بخشی از این موج به دلیل شبكههای اجتماعی است كه سبب موج میشود. مثلا در مورد همین زلزله كرمانشاه هنوز ابعاد فاجعه كامل مشخص نشده، قرار است مجروحان بیشتری برسند، اما این موج سبب میشود كه امروز ما شاهد هجوم جمعیت باشیم و فردا دیگر این همه آدم نمیآید. جریان اهدای خون باید یك جریان مستمر باشد، چون این خونها را تا یك زمان مشخصی میتوانیم نگه داریم. اما به هر حال باید این احساسات را در نظر بگیریم چون در چنین مواقعی آدمها فكر میكنند كمترین كاری كه میتوانند بكنند این است كه خون اهدا كنند.» او میگوید كه باید اطلاعات دقیقی در اختیار مردم قرار بگیرد تا با همه راههای كمكرسانی و نحوه این كمكها آشنا شوند اما چون این اهداكنندگان سرمایه سازمان انتقال خون هستند، با آنها به گونهای برخورد نمیكنند كه دلسرد شوند، حضور این اهداكنندگان در مواقعی مانند زلزله كرمانشاه (با وجود منابع كافی خونی) الزامی است: «به هر حال در مواقعی مانند این زلزله ما بدترین شرایط را در نظر میگیریم تا مطمئن شویم كه خون كم نمیآوریم.
همین فراخوان امروز گروه خونی «اُ منفی» برای همین است، احتمال افزایش مجروحان در نظر گرفته شده و برای بحرانیترین حالت آماده میشویم.» در میان این هجوم جمعیت یكی از اصول كار این است كه مانند همیشه از سلامت خونهای اهدایی اطمینان پیدا كنند: «از اصول كار ما این است خون كافی و سالم بگیریم. هیچ مرحلهای از كار حذف نمیشود، در پشت صحنه انتقال خون همیشه همان كنترلهایی كه باید، انجام میشوند تا مطمئن شویم كه خون سالم را انتقال میدهیم.»
برای طاهری هنوز واضحترین خاطره از هجوم جمعیت برای اهدای خون مربوط میشود به زلزله بم: «زلزله بم بحران بسیار شدیدی بود، بسیج بسیار گستردهای انجام شد و این هجوم جمعیت برای اهدای خون روزها طول كشید. اما هر حادثهای ابعاد خودش را دارد. من دیشب تا صبح شیفت بودم اما به خاطر زلزله كرمانشاه همچنان در محل كار ماندم تا كمكی باشم. وقتی مردم با این همه احساسات میآیند ما هم كه كارمان همین است اگر در سازمان انتقال خون حضور داشته باشیم خیالمان راحتتر است.»
مهربانی را در طول سال تقسیم كنید
شهلا نجفی، كارشناس پرستاری ١٨ سال است كه در سازمان انتقال خون كار میكند: «نخستین بحرانی كه به خاطر دارم زلزله بم بود. هجوم مردم خیلی زیاد بود، تقریبا تا یك هفته یا ده روز به همین شدت درگیر بودیم. از لحظه اول زلزله كه آمادهباش دادند تا ٢٤ ساعت اول كامل سرپا بودیم، آن موقع من جزو تیم خونگیری بودم. مردم نمیدانستند باید چه كار كنند، فقط میآمدند سمت پایگاههای اهدای خون. همان موقع هم خیلی اعلام شد كه فرآیند اهدای خون را به روزهای دیگر موكول كنید چون ظرفیت سازمان برای این همه مراجعه كافی نیست اما باز هم اثری نداشت، مردم مدام میآمدند چون فكر میكردند این كمترین كاری است كه میتوانند انجام دهند. فكر میكردند اگر نمیتوانند بروند به سمت محل زلزله پس باید یك جوری این را جبران كنند. شاید من هم اگر در سازمان انتقال خون كار نمیكردم همین واكنش را داشتم چون واقعا هدف همه كمك است.» این هجوم مهربانی البته كار آنها را سختتر از هر زمان دیگری میكند: «ما در شروع فصل سرما هستیم، زمانی كه اهدای خون نسبت به سایر روزهای سال كمتر میشود. ما نیاز به اهداكنندگان مستمر داریم، كسانی كه فقط به خاطر زلزله این كار را نكنند. نگهداری خون زمان خاص و محدود دارد و برای همین باید مراجعه مداوم داشته باشیم. امروز هم اولویت برای گروههای خونی منفی است.»
اما این روند اهدای خون روی دیگری هم دارد. برای او كه نزدیك به دو دهه است در این سازمان مشغول به كار است صفهای اهدا همیشه هم مترادف فاجعه نیست: «یكسری كمپینهایی هستند كه مردم راهاندازی میكنند، خودشان قرار میگذارند و بعضی روزها یكهو حدود هزار نفر مراجعه میكنند كه با هم برای اهدای خون قرار گذاشتهاند. یعنی همیشه هم این نیست كه فقط به خاطر بلایا و بحران باشد. »
قبلا تعداد كشتهها فقط یك عدد بود
هرچه از نیمه روز بیشتر میگذرد تعداد كسانی كه خودشان را به ساختمان وصال میرسانند هم اوج میگیرد. زن ٥٠ سالهای از در نیمهباز ساختمان خارج میشود و میگوید كه به دلیل آندوسكوپیای كه به تازگی انجام داده ازش خون نگرفتهاند. یكسری با آگاهی از زمان درازی كه باید در صف بنشینند شروع كردهاند به معاشرت، خبرهای زلزله را برای هم میخوانند، در مورد ساعت و مركز لرزش اطلاعاتشان را ردوبدل میكنند و دوستیهای موقتشان تا زمان نوبت اهدای خون گرم این صحبتها میگذرد. یك سوی دیگر آنهایی كه سنوسال كمتری دارند و تا به حال گذرشان به سازمان انتقال خون نیفتاده بوده را میتوان به راحتی تشخیص داد، با سوالهای مكرر به سراغ بقیه مراجعان میروند و میخواهند بدانند كه چطور میتوانند خون بدهند. سه نفرشان دختران دانشجوی سال اول باستانشناسی دانشگاه تهران هستند.
در فاصله بین دو كلاس خودشان را رساندهاند به خیابان وصال كمی سردرگم كه باید كارت شناسایی هم داشته باشند یا نه. زهرا شماره ٩٧٢ را در دست گرفته و نمیداند چقدر باید منتظر باشد. اهل مشهد است، فروردین همین امسال خودش وحشت زمینلرزه را تجربه كرده: «زلزله اصلی ١٠ صبح آمد، ساعت ١ شب یك لرزش شدید شد. تا صبح مدام پسلرزه بود. توی مشهد جو، جوری شده بود كه همه از هم حلالیت میطلبیدند، فكر میكردند شب همهچیز خراب میشود.» زلزله بم برای این دختران ١٨ ساله قصهای است كه از بقیه شنیدهاند. خیلی كوچكتر از آن بودهاند كه خاطرهای از یكی از بزرگترین بحرانهای كشور داشته باشند. حالا میگویند كه به سبب وسعت زلزله و تعداد زیاد شهرهایی كه درگیر شدهاند دلشان خواسته كه كمك كنند.
دخترانی كه از همین ماه پیش پا به دانشگاه گذاشتهاند، میگویند كه این زلزله برایشان دغدغهای جدی است چون حالا دارند در دانشگاهی درس میخوانند كه از همه ایران در آن دانشجو هست. دوست زهرا میگوید: «قبلا میگفتند این تعداد آدم در زلزله كشته شدهاند، مثلا در زلزله آذربایجان. آن موقع این كشتهها برای من فقط یك عدد بودند. اما از وقتی كه آمدهام به دانشگاه خیلی فرق كرده. حالا آدمهای بیشتری را میشناسیم كه از شهرهای مختلف ایران آمدهاند. یكی از همكلاسیهایمان اهل كرمانشاه است، دخترخاله و شوهر دخترخالهاش زیر آوار فوت كردهاند الان دیگر زلزله و دردش برایمان ملموستر است.»
گردآوری: گروه خبر سيمرغ
seemorgh.com/news
منبع: اعتماد