«نه! از این حرف خوشم نمی آید که به من می گویید درکت می کنم! کسی نمی تواند درکم کند. کسی نمی فهمد چه روزهایی را پشت سر می گذارم.
 
قدس: پس به من نگویید درکت می کنم!» این خلاصه حرفی است که حمید استیلی به یکی از صمیمی ترین دوستانش می زند. وقتی نمی توان مربی پرسپولیس را پیدا کرد، وقتی می توان فقط حدس زد که به گوشه ای رفته و کلامی هم حرف نمی زند، وقتی می بینیم توان پاسخ دادن به پرسشها را حتی در سالن کنفرانس خبری هم نداشت و زمانی که می شنویم پس از ترک ورزشگاه نه با بازیکنانش حرف زده، نه با باشگاه در ارتباط بوده و نه با دوستان دور و نزدیکش رابطه داشته، بیشتر از هر زمان متوجه تنهایی اش می شویم. حمید استیلی شاید دارد سخت ترین روزهای زندگی اش را تجربه می کند. 

قدس : وقتی به یکی از نزدیک ترین دوستانش می گوید که این روزها حتی از روزهایی که برادرش را از دست داد سخت تر است، به راحتی می توانیم عمق فاجعه ای که بر او می گذرد را حس کنیم. حمید تنها مانده ! استیلی دیگر توان حرف زدن از آینده روشنی که معلوم نیست چه زمانی فرا خواهد رسید را ندارد. پس این جمله از او طبیعی است: «برای من سخت است که نتوانم از خانه ام بیرون بروم. روی نگاه کردن به هوادار را ندارم. 

مردم حق دارند به خدا! یک روز همین مردم، چه استقلالی و چه پرسپولیسی وقتی من را می دیدند سلام می کردند، احترام می گذاشتند، اما حالا چی؟! وقتی من را می بینند نهایت احترام شان این است که روی شان را کج بکنند و بروند. متلک می اندازند... حق هم دارند. 
من هم جای آنها بودم اعتراض می کردم. من هم جای آنها بودم فریاد می زدم. ولی به خدا من چیزی کم نگذاشتم. من هیچ وقت فکر نمی کردم چنین روزهایی را در پرسپولیس ببینم! کارم به جایی رسیده که نمی توانم بروم توی شهر. این فاجعه نیست؟ !» و از حمید استیلی همین چند جمله به جای می ماند. 

استیلی مانده و تیمی که انگار نه در روزهایی که شایسته پیروزی است می برد و نه در روزهایی که این شایستگی را هم ندارد با خوش اقبالی از بازی بیرون می آید. اما همه دغدغه های حمید، همین داستان زندگی در بحران و روبه رو نشدن با هواداران نیست. او تازه می فهمد مردی که خود را دوست و همراهش معرفی می کرده هم تمایلی برای ادامه همکاری با او ندارد. داستان دارد دوباره تکرار می شود. بازیگردان همان کارگردان قدیمی است و نقشهای فرعی را هم همان سیاهی لشکر سابق بازی می کنند.

فقط و فقط نقش اول مرد تغییر کرده. روزی روزگاری کمی دورتر، علی دایی محبوبیت و مقبولیت خود را نزد حبیب کاشانی از دست داد و کار به جایی رسید که کاشانی برای بیرون راندن دایی از مجموعه اش خود را در سایه قرار داد و لیدرها را برای راندن او به صحنه فرستاد. کسی حق تشویق فردی دایی را نداشت. کسی حق فریاد زدن علیه مدیریت را نداشت. لیدرها در وبلاگهای شخصی خود علیه دایی موضع گرفتند و سرانجام او را در باشگاه مورد ضرب و شتم قرار دادند. 
حالا انگار قرار است همان داستان به شکلی دیگر تکرار شود. حبیب کاشانی باز هم به سایه رفته و هیچ نمی گوید و استیلی مانده و لیدرهای مدرنی که در وبلاگ خود به دنبال جانشین استیلی می گردند! این بار یکی از نزدیک ترین لیدرهای منتسب به کاشانی، در وبلاگ خود این نظرسنجی را به راه انداخته که میان دنیزلی، مایلی کهن و درخشان یک نفر را به عنوان جانشین استیلی انتخاب کنید. آیا یک لیدر می تواند برای باشگاه چنین خط و مشی تعیین کند؟ حالا می توان حال و روز استیلی را بهتر از قبل فهمید. شاید خیلی زود دوباره فریادهایی معنادار در ورزشگاه به گوش برسد.

شاید این بار هواداران با تحریک خود لیدرها از جا برخیزند و بخواهند برای استیلی بی وقفه شعار حیا کن، رها کن سر دهند. این بازی جدید مدیریتی پرسپولیس است. به همین سادگی، وقتی هوادار برای حمله به استیلی مانعی به نام لیدر را روبه روی خود نبیند، دیگر به سراغ کاشانی نخواهد رفت. پرسپولیس به قربانگاه دوستان شفاهی حبیب کاشانی تبدیل شده است. او به سادگی از روی مربیان تیمش می گذرد، بی آنکه نگران آبروی اسطوره های پرسپولیس باشد. استیلی این بار از سوی یکی از نزدیک ترین دوستانش رودست خورد.
 

گردآوری:گروه ورزش سیمرغ
www.seemorgh.com/sport
منبع:qodsna.ir
 
مطالب داغ ورزشی:
مالدینی، دیوید بکام و کاستاکورتا در داربی تهران / عکس  
عکس/ مهدی هاشمی‌نسب، چند لحظه پیش از آنکه غش کند!
دیگر در داربی چنین صحنه‌ای نمی‌بینید / عکس
علیرضا منصوریان: بکام به گاردین گفته بود رشد منچستر را مدیون میناوند هستند!
دوازدهمین سالگرد حضور کاسیاس درون دروازه رئال مادرید + عکس