اشک ها و لبخندها با مرد کروات
سه برداشت ذهنی متضاد از برانکو ایوانکوویچ که به تازگی 63 ساله شد...

 

گزارشی از برداشت های ذهنی برانکو

1. در جام جهانی 1998 فرانسه، من نوجوان کم سن و سالی بودم و حسابی طرفدار فوتبال آلمان. از آن نوع تیفوسی اش. از همان هایی که در فرنگ می گویند «هولیگان»! دو سال قبل از آن وقتی در فینال جام ملت های اروپا (یورو96) آلمان با گل طلایی «اولیور بیرهوف» مقابل جمهوری چک به برتری رسید و «کلینزمن» جام را بالای سر برد، همان شب جرقه عشق ابدی و ازلی من به این تیم زده شد. سال 1998 در مرحله یک چهارم نهایی، آلمان به تیم کرواسی خورده بود. من تا شب مسابقه حتی اسم کراوسی را نیز نشنیده بودم و نمی دانستم اصلا کجای نقشه جغرافیایی قرار دارد. طبیعی هم بود؛ تنها چند سال از استقلال این کشور می گذشت و منِ نوجوان که هیچ، شاید خیلی از بزرگترها هم این کشور تازه تاسیس حوزه بالکان را نمی شناختند. آن شب آلمان با حساب 3 بر صفر از کراوسی باخت و حذف شد. سه بر صفر، قهرمان جهان از یک تیم بی نام و نشان باخت و بد هم باخت! شاید آن شب بود که برای اولین بار در زندگی معنی «شکست» را با بند بند وجودم احساس کردم. حتی شاید مفاهیمی چون «نفرت» و «انتقام» را هم من همان شب یاد گرفتم. نفرت از تیمی که آلمانِ محبوب من را به خانه فرستاده بود. خوب یادم هست چند روز بعد در یکی از معدود روزنامه های ورزشی آن روزها تصاویری از نیمکت مربیان تیم کرواسی چاپ شده بود. پیرمردی که میگفتند اسمش «بلاژویچ» است و یک مرد عینکی که می گفتند مغز متفکر نیمکت کراوسی است و اسمش «برانکو ایوانکوویچ». شاید اغراق نکرده باشم اگر بگویم آن روزها به خون این دو مرد تشنه بودم! اما فوتبال غیرقابل پیش بینی تر از این حرف هاست. فوتبال گاهی از تنفر، عشق می سازد...

2. بعد از نسل طلایی 98 فوتبال کشورمان و حضور نسبتا موفقیت آمیز «تیم ملی ایران» در جام جهانی فرانسه، دیگر فکر می کردیم از این پس فوتبال ایران یک پای ثابت همه جام جهانی ها است. حضور همان «میروسلاو بلاژویچ» کروات معروف در راس نیمکت تیم ملی کشورمان نیز این ظن را تقویت می کرد که حضورمان در جام جهانی 2002 قطعی است. اما اتفاقات عجیب و غریب مسابقات مقدماتی جام جهانی 2002 و آن «کشک بادمجان» معروف شب قبل از بازی بحرین و بعد هم آن بازی دراماتیک با ایرلند در مرحله پلی آف، همگی دست به دست هم دادند تا ایران نتواند در جام 2002 حضور داشته باشد. همین امر سبب «قهر ملی» جامعه با فوتبال شد. ناگهان استادیوم ها خالی شدند و دیگر نتایج «تیم ملی» دغدغه اصلی افکار عمومی نبود. شاید از همین رو بود که فدراسیون فوتبال وقت نخواست که این بار ولخرجی کرده و بعد از «بلاژویچ» یک مربی مطرح دیگری را برای نیمکت تیم ملی انتخاب کند. انتخاب آنها همان دستیار عینکی و آرام بلاژویچ بود؛ دست تقدیر بر این بود که برانکو ایوانکوویچ برای اولین بار سرمربیگری را در فوتبال ایران تجربه کند. آن هم تیم ملی فوتبال ایران! اما عملکرد برانکو در تیم ملی برخلاف پیش بینی های اولیه بود. قهرمانی در مسابقات آسیایی «بوسان»، قهرمانی مسابقات غرب آسیا، مقام سومی در جام ملت های 2004 (که شاید حق ایران قهرمانی هم بود)، قرارگرفتن در رتبه زیر بیستم رنکینگ فیفا برای اولین بار در تاریخ فوتبال کشورمان، صعود بی دردسر به جام جهانی 2006 و در نهایت انجام چند بازی دوستانه به یاد ماندنی از جمله بازی معروف ایران و آلمان در استادیوم آزادی از دوران برانکو، خاطرات خوب و علمکرد قابل دفاعی به جای گذاشت. به لطف همین نتایج بود که درست یا غلط، رسانه های آن زمان آنقدر آستانه انتظارات را از تیم ملی بالا برده بودند که نتایج نه چندان دلچسب در جام جهانی 2006 پایانی بود بر همکاری پنج ساله برانکو و تیم ملی. با آن جمله معروف عادل فردوسی پور بعد از بازی با پرتغال؛ «خداحافظ جام جهانی و شاید خداحافط آقای برانکو!»...

3. برانکو «رفت و برگشت!»؛ مرد کرواتی که در تابستان داغ سال 85 از فوتبال ایران رفته بود در زمستان سرد سال 93 به ایران برگشت. این بار آمده بود تا پرسپولیس را بسازد. پرسپولیسی که اتفاقا مثل همان تیم ملی سال 2002، هوادارانش را از خود دلسرد و مایوس کرده بود. پرسپولیسی که سالها با «ژوزه» گرانقیمت و «استیلی» بی تجربه و «گلمحمدی» پرشور و دایی «پرادعا» و درخشانِ «سنت گرا» یک روز خوش ندیده بود. برانکو که آمد، گویی گمشده چندین ساله پرسپولیس پیدا شد. خیلی ها «پرسپولیسِ برانکو» را دوست داشتنی ترین پرسپولیس بعد از دهه هفتاد می دانند. کاری به بحث های فنی و آنالیز دقیق عددی ندارم. اما همین که سال گذشته و بعد از ناکامی در بازی آخر و از دست رفتن قهرمانی، یک استادیوم ایستادند و برانکو و تیمش را تشویق کردند، یعنی هوادار به چیزی که می خواست رسید. وقتی همین امسال بعد از شکست در دربی، بخش قرمز رنگ ورزشگاه به جای شعار «حیا کن، رها کن» بازهم ایستاد و تیم بازنده را تشویق کرد، یعنی هوادار به چیزی که می خواست رسید. بی تردید آرزوی هریک از هواداران پرسپولیس «جام قهرمانی» و «پیروزی در دربی» است، اما آنها بیش از آنکه قهرمانی و پیروزی در دربی را بخواهند تشنه «یک پرسپولیسِ قابل احترام» بودند.

برانکو این پرسپولیسِ محترم را برای آنها به ارمغان آورد. پرسپولیسی که دیگر برای بقا در لیگ برتر نمی جنگد! پرسپولیسی که به باخت های متوالی عادت نکرده، پرسپولیسی که در آن از بازیکن سالاری خبری نیست و مهمتر از هرچیز پرسپولیسی که سکوها را با خود آشتی داد. مرد محبوب پرسپولیسی ها امروز دیگر وارد 63 سالگی شده است. مرد 63 ساله ای که روزی، «لگدپرانی» بازیکن تیمش بعد از تعویض آن هم در آوردگاه جام جهانی و دعوای 2 بازیکن خودی در داخل زمین و حین مسابقه آن هم در جام ملت ها را تحمل می کرد، این روزها حتی تنش لفظی بازیکنانش در جریان تمرین قبل از مسابقه را هم بر نمی تابد و آن ها را به خانه می فرستد تا نشان دهد پخته تر و مقتدرتر از دورانی هست که روی نیمکت تیم ملی می نشست. آقای برانکو! پرسپولیسی که ساختی را دوست دارم. از خون آن بازی آلمان و تیم کشورت هم گذشتم! تولدت مبارک!

ارسلان سلیمانیان

 

منبع: ورزش سه