«مشاور! بیا بیرون. هر کجا هستی بیا بیرون». هیچ چیز برایم خنده‌دارتر از این نبود که در دوران دبیرستان به اتاق مشاور بروم و با فریاد این جمله را به زبان بیاورم و می‌خواهم از دنیرو...
 
 
     چه چیزی ضامن خلق یک بازی تاثیر‌گذار است؟ فرو رفتن تمام و کمال در قالب شخصیت فیلم؟ البته! ادای بی‌‌عیب و نقص دیالوگ‌هایی که به دست‌تان داده شده است؟ شکی نیست!‌ البته چنین پاسخی هم قابل قبول است: «تقریبا هر کاری که رابرت دونیرو و آل پاچینو انجام می‌دهند». این دو شمایل فرهنگ مردم پسند که تاکنون چندین نقش فوق‌العاده ماندگار برای‌مان به یادگار گذاشته‌اند و مایکل جردن و اسکاتی پیپن عالم سینما محسوب می‌شوند و دست بر قضا سابقه تحصیل در یک مدرسه بازیگری را در کارنامه دارند در فیلم «قتل عادلانه» پس از سال‌ها مجددا روبه‌روی هم قرار گرفته‌اند. بحث درباره برتری این دو بر یکدیگر به ذائقه هنری افراد بستگی دارد با این حال طرفداران پاچینو ادعا می‌کنند وی شخصیتی بر پرده سینما از خود بروز می‌دهد که نمی‌توانید لحظه‌ای از آن چشم بردارید و در مقابل عشاق دونیرو به همه فن‌حریف بودن وی اشاره می‌کنند که در فیلم‌های مانند «ملاقات با والدین» و «کازینو» نمود دارد. البته شیفته هر کدام از این دو نفر باشید مطمئنا به خطا نرفته‌اید. به مناسبت سومین حضور مشترک پاچینو و دونیرو در یک فیلم سینمایی نقش‌های ماندگار و بزرگ‌ آن دو با هم مرور می‌کنیم.

● آل پاچینو

وقتی بدانیم پاچینو بازیگری را زیر نظر استاد بزرگ بازیگری لی استراسبرگ فرا گرفته است دیگر از هشت‌بار نامزد شدن برای جایزه اسکار تعجب نمی‌کنیم؛ البته وی در اوج ناباوری تنها یک‌بار این جایزه را به خانه برده است. پاچینو که پرده سینما را مانند کوسه فیلم «آواره‌ها» به دندان می‌کشد یکی از تاثیرگذارترین بازیگران در ۴۰ سال اخیر محسوب می‌شود که شاید به یاد ماندنی‌ترین مونولوگ تاریخ سینما را هم به زبان آورده باشد. یکی از ویژگی‌های پاچینو که اهمیت وی در عالم بازیگری را مضاعف می‌کند اشتیاق وی به ایفای نقش‌های فرعی و ایمان به کار گروهی است. میلان کوندرا یک‌بار گفته بود: «نقش‌های کوچک وجود ندارد و این بازیگر هستند که کوچکی خود را به فیلم منتقل می‌کنند». ظاهرا ‌این ایتالیایی آتشین مزاج خود را در برابر دوربین و البته پشت دوربین قربانی‌ حرفه‌اش کرده است تا صحت این عقیده اثبات شود.

● مایکل کورلئونه؛ پدر خوانده یک و دو

بی‌تردید وقتی قرار باشد از «بهترین فیلم‌های اصیل و دنباله‌ای» نام ببرم اولین گزینه‌‌هایی که به ذهنم می‌رسند قسمت اول و دوم سه‌‌گانه «پدر خوانده» هستند که اعتبار خود را از بازی بی‌عیب و نقص پاچینو در نقش مایکل کورلئونه و سرکرده گروه گنگستری می‌گیرند. سیر تکامل مایکل کورلئونه در این دو فیلم بی‌نظیر و بی‌همتاست که با زدودن لایه معصومیت مایکل آغاز می‌شود و به بی‌رحمی و فوران نیروی جوانی منتهی می‌شود. بسیاری از منتقدان مایکل کورلئونه را بهترین نمونه «شخصیت» در تمام تاریخ سینما می‌دانند که البته به سختی می‌توان در رد این ادعا قد علم کرد. در این فیلم‌ها شاهد اجرا‌های درخشان دیگری از جانب مارلون براندو، رابرت دونیرو و دیگران هستیم اما پاچینو قلب تپنده سه‌گانه «پدر خوانده» است.

● سرهنگ دوم فرانک اسلید؛ بوی خوش زن

هووآآ! اگر کسی به دنبال یک بازی شخصیت محور درخشان باشد باید به سراغ نقش پاچینو در این فیلم در قالب یک نظامی افسرده و نابینا برود. این فیلم که اولین اسکار پاچینو را برایش به ارمغان آورد از بخش لطیف شخصیت وی به عنوان یک بازیگر پرده برمی‌دارد. صحنه تانگوی وی در این فیلم الهام‌بخش مردان بسیاری بوده و درست زمانی که خیال می‌کنید شخصیتش سر عقل آمده است با چنین جمله‌ای به شما یادآوری می‌کند که: «تازه دارم گرم می‌شم» (جمله‌ای که در مونولوگ اوج فیلم در مدرسه گفته می‌شود و مطمئنا عامل اصلی اسکار پاچینو بوده است). به علاوه پاچینو در این فیلم از کریس اودانل بازی می‌گیرد که خودش کار بزرگی است!

● فرانک سرپیکو؛ سرپیکو

فیلم‌های جنایی معدودی می‌توانند در برابر «سرپیکو» حرفی برای گفتن داشته باشند. پاچینو در این فیلم به راحتی آب خوردن پلیسی که گرفتار فساد ریشه‌‌دار شده است را به تصویر می‌کشد. نقش وی در «سرپیکو» کتاب درسی است برای اینکه حواس‌تان باشد آرزوی چه چیزی را در سر دارید؛ به علاوه وی در این فیلم به خوبی بی‌تفاوتی نظام قانونی به مسائل جامعه را نشان می‌دهد که در نهایت همین نظام به وی پشت می‌کند. بعد از تماشای «سرپیکو» با خودتان می‌گویید نویسندگان «رفتگان» باید از روی این فیلم مشق می‌نوشتند.

● سانی ورتزیک؛ بعدازظهر نحس
گاهی اوقات مجبورید برای اینکه خرج عمل دوست‌تان را در بیاورید به یک بانک دستبرد بزنید. کار خوبی است؟ شاید نه؛ اما وقتی پاچینو نقش دزد را بازی می‌کند دیگر نمی‌توانید با موقعیتی که وی در آن گرفتار شده است همذات پنداری نکنید. پاچینو در عین اینکه از عقاید یک کهنه سرباز جنگ ویتنام درباره حقوق دگرباشان دفاع می‌کند خصوصیات آدم معمولی آن بازه زمانی را هم بازتاب می‌دهد.

● تونی مونتانا؛ صورت زخمی

پاچینو در این فیلم حکایت تمام عیار پست و بلند یک گنگستر را به نمایش می‌گذارد. «صورت زخمی» فیلمی است که احتمالا در آرشیو دی‌وی‌‌دی‌های هر سینما دوستی پیدا می‌شود و مطمئنم تمام ستاره‌‌های هیپ هاپی که در برنامه «Cribs» شبکه MTV نشان داده می‌شوند نسخه‌ای از این فیلم را دارند. این فیلم همچنین قطعا منبع الهام برخی بازی‌های ویدئویی مانند «Grand Theft Auto» بوده است. پاچینو در فیلمی که همواره به دلیل خشونت گرافیکی‌اش تقبیح شده است از افت و خیز‌های احساسی شخصیت خود غافل نمی‌شود و مثلا همان زمانی سر به سر میشل فایفر می‌گذارد به پرواز پلیکان‌ها در تلویزیون هم نگاه می‌کند؛ یا جایی که به مانی ریبرا تفهیم می‌کند نباید به خواهر تونی مونتانا دست‌درازی کند. مونتانا در این فیلم یک مهاجر کوبایی است که گرفتار یک تراژدی یونانی امروزی می‌شود و پاچینو به قدری این شخصیت را باورپذیر بازی می‌کند که در پایان فیلم وقتی در مقابل آن مجسمه‌‌ای که عبارت «دنیا متعلق به من است» روی آن نقش بسته است جان می‌دهد از صمیم قلب باور می‌کنید تا قبل از مرگ مونتانا جهان واقعا متعلق به او بوده است (عبارتی که با حروف نئونی روی مجسمه طلایی‌های رنگ سکانس پایانی نقش بسته چنین جمله‌ای است: «دنیا متعلق به تو است». تغییر حاصله به اشتباه یا اغماض نویسنده برمی‌گردد. م)
● انتخاب افتخاری: جان میلتون؛ «وکیل مدافع شیطان»

▪ رابرت دونیرو

هر کس که بچه طلایی مارتین اسکورسیزی باشد چاره‌ای جز ماندگار شدن ندارد. ظاهرا رابرت دونیرو به عنوان یک بازیگر متد می‌تواند هر نقشی را که جلویش بگذارید برای‌تان بازی کند. می‌خواهید نقش یک ورزشکار و تاریک و روشن زندگی او را به تصویر بکشد؟ در «آهسته طبل بزن» این کار را کرده است. می‌خواهید در یک حکایت پر سوز و گداز درباره یک فرد بیمار بازی می‌کند؟ در «بیدار شدگان» از عهده‌اش بر آمده است. نقش گنگستر؟ دونیرو در خواب هم می‌تواند انجامش دهد! اگر جرات کردید و شک به دلتان راه دادید فقط کافی است به «تسخیر ناپذیران»، «کازینو» و قسمت دوم‌ «پدرخوانده» نگاهی بیندازید. دوران اوج دونیرو با تاثیرگذارترین نقش‌هایی همراه است که تاکنون به چشم‌مان دیده‌ایم. شرط‌بندی کردن علیه بازیگری که تا به حال شش‌بار نامزد جایزه اسکار بوده اصلا کار عاقلانه‌ای نیست.

▪ جیک لاموتا؛ گاو خشمگین

دونیرو در این فیلم شخصیت جیک را به یک مبارز خودویرانگر تبدیل می‌کند و همین نکته است که همیشه باعث حیرتم می‌شود؛ درست مانند اینکه شخصیتی را تصور کنید که با درون خودش مبارزه می‌کند و در نهایت تمام ارتباط‌ و وابستگی‌های اطراف خود را هم از بین می‌برد. تغییر و تحول فیزیکی دونیرو از ابتدا تا انتهای فیلم (اضافه کردن ۶۰ پوند به وزن حقیقی خود) را هم حساب کنید تا به اوج توانایی‌اش پی ببرید. و البته در این فیلم با یکی از بهترین‌ نمونه‌های بازی منطبق بر متد اکتینگ مواجه هستید. دونیرو همچنین نقطه اتکایی برای اسکورسیزی بود تا بتواند برای تمام کردن «گاو خشمگین» اعتیادش به کوکائین را کنار بگذارد. بیایید از کوتوله پرحرف فیلم هم یادی بکنیم: جو پشی.

▪ مایکل ورونسکی؛‌ شکارچی گوزن

تراژیک تنها واژه‌ای است که می‌توان با کمک آن بلاهایی که بر سر شخصیت دونیرو در این فیلم نازل می‌‌شود توصیف کرد؛ شخصیتی که از یک طرف عشق خود را از دست می‌دهد و از طرف دیگر با مردی رفاقت دارد که همسر همان عشق از دست رفته است. در واقع شخصیت دونیرو در بستر یک حکایت کلاسیک روزگار می‌گذراند. صحنه رولت روسی که در آن دونیرو سعی می‌کند زندگی فراموش شده دوستش را نجات دهد یکی از تاثیرگذارترین صحنه‌هایی است که تا به حال بر پرده سینما نقش بسته است و شخصا هر بار به تماشایش می‌نشینم قلبم به تپش می‌افتد. این فیلم همچنین از حضور بازیگران جوان و توانایی همچون مریل استریپ و کریستوفر واکن سود می‌برد که دونیرو از ابتدا تا انتها شانه به شانه همگی آنها باقی می‌ماند.

▪ مکس کیدی؛‌ تنگه وحشت

«مشاور! بیا بیرون. هر کجا هستی بیا بیرون». هیچ چیز برایم خنده‌دارتر از این نبود که در دوران دبیرستان به اتاق مشاور بروم و با فریاد این جمله را به زبان بیاورم و می‌خواهم از دنیرو به خاطر این جمله تشکر کنم. وی برای نقش یک مجرم فراری بی‌رحم که هدفی جز ترساندن باعث و بانی به زندان افتادنش یعنی یک وکیل تسخیری ندارد نامزد اسکار شد و با این نقش یکی از هراس انگیز‌ترین شخصیت‌های تمام دوران‌ها را خلق کرد. کافی است ساعت سه صبح در سایت MySpace به دنبال اسم مکس کیدی بگردید تا بفهمید نباید هرگز سر به سر رابرت دونیرو بگذارید. شیوه‌ بازیگری وی در این فیلم در سال‌های بعد به استاندارد فیلم‌های تعلیق‌محور از جنس «هفت» تبدیل شد که قاتل‌شان علاوه بر ترس‌های جسمانی به لحاظ روان‌شناختی هم تماشاگر را می‌ترسانند.

▪ جیمی کانوی؛ رفقای خوب

به نظر من دو نوع گنگستر کلاسیک وجود دارد. در یک طرف با روان پریش‌های از قبیل جو پشی مواجهیم که مانند دیوانه‌ای ادواری هستند و همان اول داستان دست خود را برای شما رو می‌کنند. اما در طرف دیگر گنگستر‌های دیگری وجود دارند که آرام صحبت می‌کنند و مانند جیمی کانوی در این فیلم وقتش که برسد به خوبی خودنمایی می‌کنند. کانوی از همان شخصیت‌هایی است که واقعا شما را ترغیب می‌کند از شخصیت‌های منفی جانبداری کنید. همانقدر که کانوی در این ابتدای این فیلم یک گنگستر تازه کار است در عوض دونیرو با کمک فیلمنامه نیکلاس پیله‌جی اوج توانایی‌های خود را به نمایش می‌گذارد. نقش دونیرو به اندازه کورلئونه جوان در پدرخوانده تاثیر‌گذار است اما دونیرو استفاده بهتری از سر تکان دادن می‌کند.

▪ تراویس بیکل؛ راننده تاکسی

بی‌تردید دونیرو بهترین بازی عمرش را در نقش تراویس بیکل ایفا کرده است. بیکل یک کهنه سرباز جنگ ویتنام است که تلاش می‌کند در جانب پوچ و بی‌معنی هستی معنایی پیدا کند. دونیرو در لباس یک ضدقهرمان تمام عیار از همان ابتدا شخصیت مردی که به‌‌طور خطرناکی به لبه‌های زندگی نزدیک شده است را رونمایی می‌کند و می‌تواند یکی از ۱۰ بازی برتر تمام دوران سینما محسوب شود. بیکل در این فیلم یکی از عالی‌ترین نمونه‌های شخصیت تنها و افسرده است که می‌خواهد انتقام تنهایی و افسردگی خود را از جامعه غیرمسوول و بی‌تفاوت بگیرد. صحنه‌ای که بیکل روی کاناپه می‌نشیند و با دست سه‌بار به سرش شلیک می‌کند فریبندگی غیر قابل انکاری دارد. تراویس بیکل همچنین یکی از شخصیت‌های ارجاعی برای هواداران هیث لجر است. دونیرو جایزه اسکار این فیلم را به پیتر فینچ بازیگر فیلم «شبکه» واگذار کرد.
انتخاب افتخاری: لئونارد لو؛ «بیدار شدگان»

 
 اخبار مرتبط:
«رابرت د‌نیرو» و «آل پاچینو» با لباس زنانه جلوی دوربین می‌روند!!
بازیگران افسانه‌ای در مخمصه واقعی
 
 
 
گردآورى: گروه فرهنگ و هنر سيمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: wwwaftab.ir