آیا سینمای ایران همیشه "ناامید" و "سیاه‌نما" ست؟ با فیلمهای سینمای ایران را که نور امید را منتشر می کنند، آشنا شوید.

اگر اهل خواندن نقد فیلم باشید به احتمال زیاد این جمله را که سینمای روشنفکری ایران جز نا امیدی و بن بست مفهوم خاص دیگری رابه جامعه القاء نمی کند بسیار شنیده اید. جمله ای که به تدریج دارد تبدیل به نظریه ای رایج می شود.متن زیر تلاشی است برای به چالش کشیدن این نظریه. در این متن در کافه سینما، نویسنده‌ی ما، به بیست فیلم از تاریخ سینمای  ایران که حس امید را به بیننده انتقال می دهند اشاره شده است و سعی شده در چند خط به مضمون و فرم این آثار پرداخته شود و مضمون امید بخش آنها مورد بررسی قرار بگیرد. آثاری که امیدواریم تعدادشان روز به روز در سینمای ایران بیش‌تر شود. هر چه باشد؛ ما هم به امید زنده‌ایم!

1- مادر(علی حاتمی)

علی حاتمی در این بهترین فیلم کارنامه ی پربار خود باز هم به سراغ تم مورد علاقه اش رفت.تم قرار گرفتن قهرمان صادق، دوست داشتنی و عاشق پیشه ای که متعلق به روزگار خوب گذشته است در دنیای پر از تناقض و به بن بست رسیده امروز. اما این بار بر خلاف دیگر آثار او این قهرمان از میان شخصیت های تاریخی انتخاب نشد.(امیرکبیر در سلطان صاحبقران ، شخصیت حاجی در حاجی واشنگتن به عنوان اولین سفیر ایران در آمریکا و البته تختی در پروژه نا تمام جهان پهلوان تختی همگی قهرما نانی بودند که از دل تاریخ به آثار حاتمی راه پیدا کردند.)قهرمان این فیلم حاتمی مادر ساده و دوست داشتنی بود که سعی می کرد در واپسین روزهای عمر خود فرزندان خود را که در دنیای پیچیده روزگار ما گم شده اند را متوجه ارزش هایی کند که متعلق به روز گاری هستند که خود به آن ها تعلق دارد.در واقع این بار قرار بود حاتمی مانیفیست همیشگی خود را(توجه به ارزش های اصیل ایرانی) برزبان مادری دلسوز جاری کند.شاید نمایی از فیلم که قابل ذکر باشد و جان مایه اثر را در خود جای دهد نمایی باشد که مادر بعد از اینکه مدت ها در آسایشگاه بوده به خانه برمی گردد و از در خانه وارد حیات می شود.او در این نما با فضای سنتی خانه روبرو شده و به یاد دوران طلایی گذشته می افتد و ابراز احساسات می کند.در این جا قاعدتاً حاتمی باید از نمای بسته ی صورت برای بیان احساس مادر استفاده کند اما او به درستی در نمای باز می ماند چون قرار است در ادامه ی این نما غلامرضا(اکبر عبدی) به نمایندگی از نسل امروز، چادر مشکی مادر را که در اوج احساسات قرار دارد بر روی صورت گرفته و ببوید تا شاید این نسل گوشه ای از آن احساسات را هرچند برای لحظه ای حس کند. (دو شباهت عجیب مابین جان فورد و مرحوم حاتمی وجود دارد.اولی اینکه هردو به خوبی می دانستند که چگونه از نمای باز استفاده کنند و دومی اینکه هردو حسرت روزگار طلایی گذشته را داشتند. یکی حسرت روز گار ی که در قرن 19 در جامعه ی آمریکا سپری شد را می خورد و دیگری حسرت ایران قبل از ورود مدرنیته.)

2- مهمان مامان(داریوش مهر جویی)

در وقت تنگ دستی در عیش کوش و مستی کین کیمیای هستی قارون کند گدا را

این فیلم مهرجویی به صورت غیر قابل باوری بیانگر این بیت از شعر حافظ است.مهرجویی این بار هم در ست به مانند اجاره نشین ها از ترکیب شخصیت مادری که به فکر مصلحت جمع است به اضافه ی جمعی که همگی سر در گریبان خود دارند و به فکر مشکلات شخصی خود هستند استفاده کرده است.(در اجاره نشین ها تنها شخصیتی که معتقد بود مشکل ساختمان به دست تمام اهالی حل می شود وجز با هم اندیشی نمی توان کاری از پیش برد شخصیت مادر فیلم بود.در اینجا هم تنها شخصیتی که به فکر حفظ آبرو در مقابل مهمانان است مادر است.)اما تفاوت اساسی که بین دو فیلم وجود دارد در تصمیمی است که در مهمان مامان، جمع برای همراهی مادر می گیرند.(تصمیمی که در اجاره نشین ها گرفته نمی شود و منجر به آن اتفاقات می شود.)در واقع با همین تصمیم است که بیت اشاره شده در بالا محلی از اعراب پیدا می کند و ناراحتی مادر تبدیل به سرخوشی و شادی جمعی می گردد.(این سرخوشی دقیقاً همان راه حلی است که مهرجویی در شرایط سخت امروز پیشنهاد می دهد.)شاید بهترین نمایی از فیلم که بتوان آن را مثال زد همان نمای مدیوم کلوزی است که درآن پسر از مادر می پرسد که اگر مرغ در سر سفره نباشد چه می شود و مادر جواب می دهدکه تو هنوز بچه هستی و نمی دانی. این نما در اصل نقطه ی عطف فیلم محسوب می شود و شروع تصمیم جمعی برای کمک به مادر در راه حفظ آبروی خانواده است.( به جز این نمای مدیوم کلوز نما های مشابه جندانی را نمی توان در فیلم پیدا کرد و این به این دلیل است که مهرجویی به خوبی می داند که در یک کمدی موقعیت باید بیشتر از نما های باز استفاده کرد.)

3- بودن یا نبودن(کیانوش عیاری)

بودن یا نبودن فیلمی است در مورد اهداء اعضای فردی که دچار مرگ مغزی شده به بیماران نیاز مند.کیانوش عیاری در میانه ی دهه ی 70 در حالی این فیلم را ساخت که این موضوع برخلاف امروز، یک تابوی جمعی محسوب می شد.فیلم از اولین فیلم هایی بود که در فضای پس از دوم خرداد ساخته می شد اما برخلاف اکثر آثارآن دوران فاقد دیدگاه های سیاسی بود.(این فیلم در کنار آژانس شیشه ای،مصائب شیرین وقرمز اولین فیلم هایی بودند که بعد از دوم خرداد 76 اکران شدند.)داستان فیلم از این قرار بود که جوانی در شب عروسیش بر اثر درگیری دچار مرگ مغزی می شود و خانواده ی او تصمیم می گیرند برخلاف نظر پزشکان که از بازگشت پسر قطع امید کرده اند تا هر زمان که ممکن است او را به وسیله ی دستگاه زنده نگه دارند.در همین حال دختری ارمنی که مشکل قلبی دارد و شخصیت اصلی داستان است از خانواده پسر می خواهد که با اهدای قلب پسر به او موافقت کنند.این درخواست در ابتدا با مخالفت شدید روبرو می شود ولی در نهایت با اهدای قلب پسر به دختر بیمار فیلم پایان می پذیرد. اگر بخواهیم به سکانسی از فیلم اشاره کنیم قطعاً باید سکانس بالارفتن دختر از پله ها را مد نظر قرار دهیم.در ابتدای این سکانس دختر از خانه خارج می شود تا برای جلب رضایت نزدخانواده پسربرود.قبل از اینکه اواز خانه خارج شود مادرش شیر آب را باز کرد و با دست به سمت او آب می پاشد.وقتی دختر دلیل این کار مادر را جویا می شود می گوید که آب خوش یمن است و باعث می شود که اتفاق خوبی برای دختر بیفتد.در ادامه این سکانس وقتی دختر به نزدیکی منزل پسر می رسد متوجه می شود که خانه ی پسر در ارتفاع قرار دارد وبرای رسیدن به آن باید از پله های زیادی بالا برود.دختر از پله ها بالا می رود اما در میانه ی راه قلبش درد گرفته و برروی زمین می افتد. در همین حال پدر و مادر جوانی که مرگ مغزی شده در حال آب پاشی محیط جلوی خانه ی خود هستند که متوجه حال بیمار دختر می شوند و برای کمک به سمت دختر می آیند.در حالی که آن ها از پله ها پائین می آیند آبی که بر اثر شستن محوطه جلوی خانه از پله ها سرازیر شد ه به دختر می رسد و قسمتی از بدن او را خیس می کند.در پایان این سکانس خانواده پسر وقتی که حال بیمار دختر را می بینند اعلام رضایت می کنند. ایده ی اصلی که عیاری در این سکانس استفاده می کند قرینه کردن دو اتفاق مشابه است که در دو زمان متفا وت رخ می دهند ولی از نظر بار معانی به هم مرتبط هستند.(این ایده ساختار کلی مجموعه روز گار قریب را نیز تشکیل می دهد.)در اینجا این دو اتفاق مشابه خیس شدن دختر در ابتدا و انتهای سکانس است.دفعه ی اول مادرش اورا خیس می کند و به او می گوید که آب خوش یمن است و دفعه ی دوم زمانی که او بر روی پله ها افتاده آب جاری بر روی پله ها در حالی که عیاری نمای بسته ی دست دختر که در حال خیس شدن است را به نشان می دهد اورا خیس می کند تا ما متوجه شویم که حق با مادر دختر است که می گوید آب خوش یمن است و قرار است اتفاق خوبی برای دختر بیفتد.

4- شب یلدا(کیومرث پور احمد)

این بهترین عاشقانه تاریخ سینمای ایران که کمتر مورد توجه قرار گرفته،فیلمی است در مورد مردی که به دلیل مشکلات زندگی و دخترش او را ترک کرده و به خارج از کشور می روند. این اتفاق موجب می شود که مرد از نظر روحی دچار بحران شود و تصمیم بگیرد که برای مدتی از خانه خارج نشود.این بحران روحی زمانی که مرد متوجه می شود که زن به او خیانت کرده بیشتر هم می شود. شرایط بحرانی ادامه پیدا می کند تا اینکه مرد به تدریج با موضوع کنار آمده و خود را برای بازگشت به زندگی عادی و شروعی دوباره آماده می کند.در پایان او به دخترهمسایه دل می بندد و زندگی رابه نوعی دوباره ا زسر می گیرد.به طور قطع بهترین سکانسی که مفهوم امیدوار کننده ی فیلم را انتقال می دهد سکانس پایان بندی فیلم است.در ابتدای این سکانس نمایی وجود دارد که پوراحمد آن را از بالا گرفته است .در این نما در حالی که برف خیابان را سفید پوش کرده و حس آرامش و پاکی را در صحنه جاری می کند مرد و دختر همسایه هردو وارد قاب می شوند و شروع به صحبت کردن می کنند.مرد به دختر می گوید که مادرش فوت کرده و باید به شهرستان برود . سپس کلید آپارتمان خود را به او می دهد و از او می خواهد که به گلدان هایش آب دهد.(نمای از بالا معمولاً برای نشان دادن دست تقدیر در سرنوشت شخصیتها استفاده می شود.پوراحمد با استفاده از این نما و همچنین تأکید بر سفیدی عنصر برف و حضوردختر، سعی در این دارد که به ما بگوید سرنوشت خوبی در انتظار قهرمان داستانش است.)علاوه بر این نمای خاص که در سکانس پایانی قرار دارد پوراحمد از عناصر دیگری نیز در فیلم خود استفاده کرده است تا بگوید که دست تقدیر سرنوشت خوبی برای قهرمانش در نظر گرفته است.(در فیلم دیالوگی از دهان یکی از این شخصیت ها خارج می شود با این مضمون که " خنجرها و تیغ ها بعد از مدتی که وارد بدن می شوند و آن را زخم می کنند،تیزی خود را از دست داده و بدن به آن ها عادت می کند. بعد از این عادت کردن است که آینده ی روشنی در پیش است.")

 

5- نیاز(علیرضاداوود نژاد)

این فیلم علیرضا داوودنژاد نمونه ای خوب از ژانر کودک قهرمان محسوب می شود .(این نام اولین بارتوسط روبرت صافاریان بر روی این گونه گذاشته شد. این اسم از نام گونه ای کاملاً متضاد در سینمای آمریکا که به کودک هیولا مشهور است گرفته شد.)داستان فیلم در مورد دو نوجوان از دو خانواده ی مهاجر(یکی آذری و دیگری لر)است که هردو با مشکلات مالی دسته و پنجه نرم می کنند و قرار است برای مدتی به صورت آزمایشی در چاپخانه ای کار کنند تا از میان آنها هر کدام که بهتر بود انتخاب شود.قرار گرفتن این آدم ها در این موقعیت طبیعتاً با عث می شود که درگیری هایی در بین آنهااتفاق بیفتد. اما این درگیری ها در پایان موجب نزدیک شدن دو نوجوان می شوند و زمینه را برای تصمیم فداکارانه ای که نوجوان لر می گیرد را فراهم می کند.(اوتصمیم می گیرد به نفع نوجوان آذری کنار برود.)فیلم از نظر فرمی تمام عناصر رایج در گونه ی کودک قهرمان را به خوبی اجرا می کند.استفاده از لوکیشن هایی که در حاشیه شهر قرار دارند ، نماهای باز زیاد ، میزانسن های تخت و..... همگی به خدمت داوود نژاد در آمده اند تا مفهوم فداکاری را به بیننده انتقال دهد.نکته ی جالب دیگر در فیلم بازی خوب تنها بازیگر فیلم(محمد رضا داوودنژاد)در کنار بازی خوب نا بازیگران فیلم است.

6و7- سازدهنی و دونده(امیر نادری)

این دو فیلم نادری تحلیلی به شدت عمیق بر روی دلایل جامعه شناسانه انقلاب 1357 ایران محسوب می شوندو در کنار قیصر به تحولات اجتماعی که در جامعه آن زمان ایران رخ می دهند و زمینه ساز این انقلاب می شوند اشاره دارند.تحلیلی که این سه فیلم از آن تحولات ارائه می دهند به شدت غیر ایدئولوژیک است و بر تحولات شخصیتی افراد و نقش آن در شکل گیری این انقلاب تأکید دارند.( به شخصه بر روی این واژه غیر ایدئولوژیک تأکید دارم.) درهردو فیلم نادری قهرمانانی با نام مشترک" امیرو"به تصویر می کشد که به شدت در زندگی شخصی خود مشکل دارند ولی در عین حال سعی دارند تحولی در زندگی خود ایجاد کرده ودوران جدیدی را در زندگی خود رقم بزنند. اگر بخواهیم از هردو فیلم سکانس هایی را مثال بزنیم باید به سکانس پرتاب کردن سازدهنی در آب دریا توسط" امیرو" در سازدهنی و سکانس آب و آتش در دونده اشاره کنیم.در سکانس اولی وقتی" امیرو" سازدهنی را از دست پسر بچه ی پولداری که با آن به امیرو فخر می فروشد می گیرد تا آن را به درون آب دریا بیندازد، نادری در نمای باز، میزانسنی پشت به دوربین برای او انتخاب می کند.در این نما امیرو بعد از پرتاب سازدهنی به آب به نشا نه ی رها شدن از شرایط بد مکثی می کند که با مکث خوب نادری در نمای باز همراه می شود.در سکانس آب وآتش نیزاستفاده خوب نادری از حرکت آهسته به فیلم کمک زیادی می کند و موجب می شود که شمایل قهرمانانه ای در شخصیت" امیرو" ایجاد شود.(استفاده از حرکت آهسته در مورد شخصیت هایی که شمایلی قهرمانانه دارند به وجهه اسطورهای آنها کمک می کند.اگر به فیلم مستندی که در مورد استقبال تاریخی مردم از تختی به هنگام بازگشت از مسابقات المپیک ساخته شده است به خوبی دقت کنیم متوجه استفاده سازنده ی فیلم از حرکت آهسته در نماهایی می شویم که تختی به ما نشان داده می شود.نماهایی که حس اسطوره بودن تختی را تقویت می کند.)

8-کندو(فریدون گله)

این فیلم بسیار دیده شده ی فریدون گله (که البته کمتر در مورد آن نوشته شده است)فیلمی است در مورد قهرمانی که می خواهد فردیت خود را به هر نحوی که شده اثبات کند.گله در این فیلم ابتدا فضای اثر را ترسیم می کند و بعد از آن با استفاده از ارزش های موجود در این فضا به قهرمان خود تشخص ویژه ای می بخشد.فیلم یه گونه ای از سینما تعلق دارد که به آن سینمای خیابانی گویند.در این گونه بر خلاف سایر گونه ها مفهومی به نام خانه و خانواده وجود ندارد و خیابان جایگاه ومأمن اصلی شخصیت ها مربوط می شود . طبیعتاً فضای خاصی در این گونه آثار به وجود می آید که خشونت موجود در آن باعث می شود که شخصیت ها از نظر عاطفی با کمبود هایی مواجه باشند که در دیگر گونه ها نمی بینیم.(نقطه عزیمت داستان فیلم نیز از همین کمبود عاطفی است.داستان فیلم درست از جایی شروع می شود که شخصیت اصلی به خاطر اینکه خود را به شخصیت "آق حسینی" که همیشه نسبت به او احساس حقارت می کرده است اثبات کند، تصمیم می گیرد که هر طور شده بعد از باختن در بازی، حکم تقریباً غیر ممکن او را اجرا کند.)اما مهمترین ویزگی که باعث می شود این فیلم با تمام فیلم هایی که مفهوم فردیت رادر سینمای ایران دستمایه خود قرار داده اند متفاوت باشد ایستادن فیلم ساز به پای قهرمان فیلم است.شاید هیچ فیلم سازی (حتی کیمیائی) به اندازه گله در این فیلم به پای قهرمان خود نایستاده باشد و او را مورد لطف خود قرار نداده باشد.(گله آن قدر قهرمان خود را دوست دارد که کاری می کند که او یک شبه راه صد ساله را طی کند و تبدیل به اسطوره گردد.)امااگر لازم باشد به نکته ی فرمی از فیلم اشاره شود، باید به استفاده ی گله از ایده های مینیمالیستی در ساختار اثر اشاره کرد.او بر اساس این ایده ها در ابتداشخصیت ها و فضا را شکل داده و بعد از میانه فیلم داستان اصلی را شروع می کند.این کار گله باعث شده که شخصیت پردازی و فضا سازی که فیلم به آن احتیاج داشته به خوبی انجام شوند.

9- مسافران(بهرام بیضائی)

مسافران فیلمی است که بیضائی در ابتدای فیلم نامه منتشر شده از این فیلم، آن رافیلم امیدها و آرزو های نو معرفی می کند.داستان فیلم در مورد دختر کوچک خانواده ای است که قرار است مراسم عروسیش برگزار شود.در این خانواده رسم است که تمام دختران در مراسم عروسی خود از یک آینه و شمعدان خاص استفاده کنند.بر اساس همین سنت است که خواهر بزرگتر دختر که پیش از او ازدواج کرده و در یکی از شهرهای شمالی زندگی می کند باید این آینه و شمعدان معروف را برای مراسم عروسی با خود به همراه بیا ورد.اما ناگهان اتفاق ناگواری رخ می دهد و خواهر بزرگتر و خانواده اش در راه تصادف کرده و جان خود را از دست می دهند.این اتفاق باعث می شود که عروسی تبدیل به عزا شود.ولی این پایان ماجرا نیست در حالی که همگان در مجلس ختم جمع شده اند ناگهان مردگان زنده شده و به همراه آینه و شمعدان وارد مجلس شده و مجلس عزا را تبدیل به مجلس عروسی می کنند.این فیلم بیضائی مانند بسیاری از آثار او ساختاری تریلر گونه دارد.بیضائی با استفاده از دو غافل گیری عمده به ایجاد این ساختار کمک می کند.(غافل گیری اول همین ایده زنده شدن مرده ها است که در سکانس پایانی می بینیم و ایده ی دوم دیالوگی است که خواهر بزرگتر رو به دوربین در حالی که قصد سوارشدن به ماشین برای آمدن به تهران را دارد می گوید.او در این دیالوگ می گوید که ما برای عروسی خواهر کوچکترم به تهران می رویم ، ولی ما به آنجا زنده نخواهیم رسید.)شاید بهترین سکانس از فیلم که قابل بررسی باشد سکانس پایانی باشد که بیضائی در آن با استفاده از نورکه مربوط به آینه ای است که مردگان زنده شده همراه با خود می آورند به تبدیل شدن فضای مجلس ختم به مجلس عروسی کمک می کند.(در تمام آثار بیضائی که ساختاری تریلر گونه دارند، نور در ایجاد این ساختار نقش مهمی دارد.)

10- من ترانه 15 سال دارم(رسول صدر عاملی)

فیلم قسمت دوم از سه گانه ی معروف صدر عاملی در مورد دختران جوان محسوب می شود و البته بهترین قسمت از این سه گانه.داستان فیلم در مورد دختری است موفق به اسم ترانه که به خواستگاری پسری جواب مثبت می دهد.اما پس از مدتی متوجه می شود که اشتباه کرده و پسر از نظر شخصیتی درحدی نیست که او می خواهد و در حالی که صیغه ی محرمیتی بین آن ها جاری شده تصمیم می گیرند که از هم جدا شوند.اما بعد از جدا شدن دختر متوجه می شود که حامله است.او به نزد مادر پسر که مدد کار اجتماعی است رفته واز او می خواهد که کمکش کند.در ابتدا مادر پسرترانه را به داشتن رابطه با مردی دیگر متهم می کند ولی بعد از اینکه متوجه می شود که ترانه از پسر او حامله شده به ترانه پیشنهاد سقط کردن بچه را می دهد.ترانه با پیشنهاد مخالفت کرده و تصمیم می گیرد که تمام مشکلات را به جان خریده و هر طور شده بچه را حفظ کند.در ادامه او پس از تولد بچه به قصد گرفتن شناسنامه به دادگاه شکایت کرده و دادگاه به نفع او رای صادر می کند ولی در سکانس پایانی فیلم ازمسئول اداره ثبت احوال می خواهد که شناسنامه را با فامیلی خود او صادر کند.فیلم به شکل موفقی تم ایستادگی فرد در برابر شرایط بد جامعه را اجرا می کند. قهرمان پس از اشتباهی که در ابتدای فیلم انجام می دهد سریعاً از این اشتباه درس گرفته ودر برابر مشکلات ناشی از این اشتباه ایستادگی می کند و در انتها فردیت خود را اثبات می کند.شاید بهترین سکانس فیلم همان جایی باشد که ترانه سر کلاس ادبیات برای اولین بار وجود بچه را در شکم خود حس می کند.دراین سکانس در حالی که دبیر ادبیات در حال صحبت کردن از مفاهیمی همچون عشق و غزل است ترانه این مفاهیم را در درون خود حس می کند.این اتفاق ویژه با کارگردانی کم نظیر صدر عاملی همراه می شود.(در این سکانس برای انتقال حس خوبی که ترانه دارد دوربین با حرکتی نرم وآرام یک دور کامل به دور ترانه می چرخد.این دقیقاً همان ایده ای است که حاتمی کیا در سکانس از آژانس شیشه ای که حاج کاظم پاکت ارسالی از طرف همسرش را باز می کند و پلاک او از لای چفیه اش به زمین می افتد برای بیان حس حاج کاظم در لحظه افتادن پلاک بر روی زمین از آن استفاده می کند.)

11- رنگ خدا(مجید مجیدی)

این فیلم به شدت تأثیر گذار مجیدی ، فیلمی است در مورد نقش ویژه ای که خدا در زندگی انسان ها بازی می کند.پسر روشن دل فیلم که مجیدی معصومیت ،پاکی و هوشمندی ویژه ای را برای او درگرفته است، علی رغم مشکل بینائیش رابطه ی عجیبی با محیط اطرافش دارد(از طبیعت اطراف گرفته تا مادربزرگ و خواهر های کوچکترش و معلم مدرسه همگی رابطه خاصی با او دارند.)اما مشکل او پدری است که تنگنا های زندگی باعث شده که زیبائی های پسرک را نبیند. وقتی این نادیده گرفته شدن پسر توسط پدر بیشتر می شودکه مشکلات زندگی فشار بیشتری می آورند(ازدواج پدر با زن مورد علاقه اش به هم می خورد.)از اینجاست که خدا نقش ویژه ای که در خط ابتدایی به آن اشاره شد را ایفا می کند و در حالی که به نظر می رسد که پدر قصد دارد پسر را از خانه دور کند و او را برای همیشه به جای دیگری ببرد خدا مانع می شود و تمام پرده ها را از جلوی چشم پدر برداشته تا او هم زیبائی که بر اثر تنگنا های زندگی تا به حال نمی دیده، ببیند.(مجیدی برای اینکه این پرده ها را از جلوی چشم پدر بردارد از ایده ی جالبی استفاده می کند. اودر سکانس پایانی با انداختن پسر در آب کاری می کند که یک آن پدر به پیوند عاطفی که مابین خود و پسر وجود دارد پی ببرد و مشکلات زندگی را فراموش کرده و به فکر نجات پسر بیفتد. در واقع در این سکانس پدر مانند بنده ای می ماند که با از دست دادن نعمتی که خدا به او داده تازه متوجه زیبائی های این نعمت می شود و این ایده تنها راهی است که بشود این حجاب ها را از میان برداشت و زیبائی های پسر را دید.) و در نهایت به طور حتم بهترین ایده فرمی فیلم حرکت سیال گونه ی دوربین از بالا به سمت بدن نیمه جان پسرو پدر برای نشان دادن رنگ خدا بر روی دستان پسر است.

12-آفساید(جعفر پناهی)

آفساید با اینکه بهترین فیلم کارنامه ی جعفر پناهی محسوب نمی شود ولی از ساختار ساده و روانی برخورداراست.فیلم داستان تعدادی از دختران جوان است که می خواهند برای دیدن بازی ایران و بحرین در مقدماتی جام جهانی 2006به استادیوم آزادی بروند ولی به دلیل ممنوعیت ورورد زنان به ورزشگاه آنها مجبورند با ظاهری مردانه وارد ورزشگاه شوند.اما علی رغم این طرفند به کار برده از سوی آنها،درهنگام ورورد به ورزشگاه توسط نیروی انتظامی شناسایی و بازداشت می شوند.یکی از دختران از دست نیروی انتظامی می گریزد و موفق می شود وارد استادیوم شود . بقیه ی دخترها هم بوسیله ی ماشین نیروی انتظامی به بازداشتگاه منتقل می شوند که در راه به دلیل ازدهام جمعیتی که بعد از پیروزی تیم ملی به خیابان ریخته اند ماشین مجبوربه توقف می شود.در این هنگام دختران و ماموران نیروی انتظامی با دیدن خوشحالی مردم تصمیم می گیرند که به آنها بپیوندند.سکانس پایانی فیلم نقطه ی عطفی در سینمای جشنواره ای ایران محسوب می شود.تا قبل از این فیلم، این سینما جامعه ی ایران را جامعه ی که هنوز مدرنیته در آن وارد نشده و با نوعی از بدویت دست و پنجه نرم می کند نشان می داد ولی این سکانس ایران را جامعه ای معرفی می کند که قصد دارد مشکلات خود را از راه پدیده هایی مدرنی همچون فوتبال حل کند.در واقع این فیلم شروع نگاه سینمای جشنواره ای به طبقه ی متوسط شهر نشین محسوب می شود.نگاهی که منجر به خلق آثاری همچون درباره ی الی شد. و اما بهترین نکته ی فرمی که در فیلم دیده می شود تمرکز فیلم نامه بر روی جزئیات موقعیتی است که دختران و سربازان نیروی انتظامی در آن قرار گرفته اند.این جزئیات به خصوص در سکانس میانی فیلم که سربازان، دختران را در محلی در نزدیکی استادیوم جمع کرده اند به خوبی به تصویر کشیده می شوند.(جزئیاتی نظیر ایستادن دختر در محل کوچک و حصار کشیده بازداشتگاه موقت به نحوی که شبیه به قرار گرفتن باز یکنان تیم ملی درترکیب تیم است ویا اعتراضی که سرباز وظیفه ی نیروی انتظامی به دختران می کند و وجود انها در این محل را عامل نرفتن خود به مرخصی می داند.)

13-آتش بس(تهمینه میلانی)

فیلم داستان زوج جوان و ثروتمندی است که قصد جداشدن از هم را دارند اما اشتبا هاً به جای رفتن به دفتر ازدواج و طلاق به مطب دکتر روانشناسی می روند که یک طبقه بالاتر است.با ورود آنها به مطب، دکتر روانشناس از آنها می خواهد که مشکلاتشان را برای او بازگو کنند تا شاید بتواند به آنها کمک کند.آنها موافقت کرده و مشکلاتشان را به دکتر می گویند. دکتر هم دلیل دعواهای زیاد آنها را شیطنت های کودک درون آنها معرفی می کندو راه های را برای حل این مشکل معرفی می کند.این فیلم که در کارنامه ی میلانی اثری متفاوت محسوب می شود علایق او را به روانشناسی و تئو ری شفای کودک درون نشان می دهد.فیلم تصویر قابل قبولی از بخش مرفه جامعه ی ایران نشان می دهدو عدم تسلط آنها را بر روی روحیات خود به نقدمی کشد.(البته به نظر می رسد که این نقد میلانی شامل این طبقه نمی شود و از نظر او شیطنت های کودک درون گریبان همه ی جامعه را گرفته است.به این موضوع وقتی بیشترپی می بریم که جمله ی بحث برانگیز او را در برنامه ی 7 به یاد می آوریم.)اما نقطه ی قوت میلانی در این فیلم فیلم نامه ی کم نقص اوست.فیلم نامه این بار برخلاف نیمه پنهان به خوبی از ساختار فلاش بک استفاده کرده است و فلاش بک ها به هیچ وجه طولانی نبوده و رفت و برگشت ها سریع می باشند.(در نیمه پنهان آن قدر فلاش بک ها طولانی بود که فراموش می کردیم که این اتفاقات همه در فلاش بک می گذرندو در واقع این شوهر زن است که مشغول خواندن دفترچه ی خاطرات زن در زمان حال است و میلانی دارد از فلاش بک برای نشان دادن اتفاقاتی که مرد در دفترچه ی خاطرات همسرش می خواند استفاده می کند.)اما نقاط قوت فیلم فقط به فیلم نامه منسجم فیلم بر نمی گردد بلکه کارگردانی فیلم نیزدر تقویت حس کمدی جاری در صحنه نقش بسزایی دارد.میلانی برای تقویت این حس در هر سکانس از ایده های جذابی استفاده می کند.به عنوان مثال در یکی از سکانس ها وقتی که زن و مرد با هم دعوای شدیدی می کنند و زن می خواهد خانه را ترک کند ، درهنگام عبور از در خانه زمین می خورد.در اینجا میلانی زمین خورد زن را در خارج از قاب برگزار می کند و فقط واکنش مرد را به زمین خوردن زن نشان می دهد و با اندک تعلیقی که ایجاد می کند زمینه را برای شوخی آماده می کند.(در این سکانس وقتی زن زمین می خورد مرد برای یک لحظه دعوای مابین خود و زن را فراموش کرده و نگران حال او می شود ولی وقتی که از خوب بودن حال او مطمئن می شود دوباره دعوا را از سر می گیرد.)

14- فرش باد(کمال تبریزی)

این فیلم مهجور کمال تبریزی از محدود فیلم های سفارشی و در عین حال موفق سینمای ایران می باشد. این فیلم سعی کرده تا نگاه جدیدی به بی نظمی موجود در زندگی ایرانی کند و سرخوشی ناشی از این خصیصه ی زندگی ایرانی را ستایش کند.تبریزی در این فیلم نشان می دهد که در بی نظمی و عدم برنامه ریزی که زندگی ایرانی را در برگرفته نوعی سرخوشی وجود دارد که در زندگی دقیق و منظمی که مر بوط به فرهنگ ژاپنی است دیده نمی شود.(شاید همین سرخوشی است که باعث می شود همه ی کارها به هر نحوی که شده در دقیقه ی 90 انجام شوند و زندگی ایرانی به پیش برود.)شخصیت های ژاپنی فیلم انسان های سرد و افسرده و البته به شدت منظم هستند . در مقابل شخصیت های ایرانی فیلم به شدت بی نظم بوده و در زندگی مشکلات خاص خود را دارند و لی سرخوشی و لحن کمیک آنها به شدت ویژه است. این تقابل دو فرهنگ متفاوت نقش اصلی را در ایجاد لحن کمیک اثر ایفا می کند.اما ستایش تبریزی از فرهنگ ایرانی به همین جا ختم نمی شود و او به طرز هوشمندانه ای شخصیت های ژاپنی را تحت تأثیر فرهنگ ایرانی قرار می دهد.(دختر بچه ی ژاپنی فیلم که بعد از مرگ مادرش شوکه شده و صحبت نمی کند وقتی در این فضا سرخوشانه قرار می گیرد به حرف آمده و مشکلش بر طرف می شود.)بسیاری از شوخی های فیلم در فضای سرخوشانه ای که ناشی از بافته شدن فرش در همان دقیقه 90 معروف است شکل می گیرند و تبریزی به نوعی این سرخوشی را با تمام تارو پود فرش عجین می کند. تعدد سکانس های خوب فیلم کار را برای انتخاب بهترین سکانس مشکل می کند. اما با این همه سکانس پایانی که در آن فرش آماده شده و زنان مشغول بریدن ریشه های فرش و جدا کردن آن از دار هستند حس ویژه ای دارد.در این سکانس همه ی شخصیت هائی که تا پیش از این جز سرخوشی و خل بازی چیزی از آنها ندیده بودیم با متانت خاصی در پس زمینه تصویر به احترام فرشی که بافته شده ایستاده اند و بر آخرین مرحله ی بافته شدن فرش نظارت می کنند. در این سکانس بعد از جدا شدن فرش از دار ،تبریزی با یک دیزالو جالب از این سکانس به نمایی بسته از فرش در حین اجرای مراسم باستانی در زاپن می رود و با تأکید بر دو گره از فرش که توسط دختر بچه ژاپنی و پسر بچه ی ایرانی بافته شده نزدیک شدن دو ملت را به هم نشان می دهد.

15- بی پولی(حمید نعمت اله)

این فیلم حمید نعمت اله در مورد شخصیتی است که در پی بحرانی که در زندگیش اتفاق می افتد خود را پیدا می کند.(تمی که یادآور شاهکار رابرت راسن، بیلیارد باز است.) داستان فیلم در مورد مردی است که کار خود را از دست می دهدو گرفتار بی پولی می شود ولی هر طور که شده می خواهد حفظ ظاهر کند تا اینکه بحران تمام زندگی او را فرا می گیرد و فرزندش مریض می شود.در اینجا مرد دست از حفظ ظاهر برداشته وتمام زندگی خود را برای درمان فرزند بیمارش می فروشد.نعمت اله در این فیلم به طبقه ای از جامعه ی ایران می پردازد که در 10 سال اخیر بر تعداد آدم های این طبقه روز به روز افزوده می شود و در واقع محصول تمام سیاست هایی است که در این60سال اخیر که در جامعه ایران اجرا شده اند.(از انقلاب سفید حکومت پهلوی گرفته تا تمام سیاست هایی که امروز انجام می گیرند.)طبقه ای که ظاهر زندگیشان با باطنشان در تضاد است و به معنی واقعی کلمه زندگی آنها بیانگر این ضرب المثل معروف "آفتابه لگن هفت دست ولی شام و ناهار هیچی" می باشد. شاید بهترین سکانس که تم اصلی فیلم(بازیابی خویشتن ) را به خوبی نشان می دهد سکانس پایانی فیلم باشد. در این سکانس شخصیت اصلی پس از اینکه تمام زندگی اش را برای در مان فرزندش فروخته پیش پرداخت کار جدیدش را از کارفرمایش در یافت می کند.در اینجا وقتی که مرد چک پول ها را از کارفرما می گیرد نعمت اله برای نشان دادن حس خوبی که او دارد ابتدا یک نمای بسته از صورت او که به چک پول ها خیره شده است را به ما نشان می دهد (مرد باور نمی کند بعد از یک دوره بی پولی حالاپولی دست او را گرفته است.)بعد از این نما فیلم ساز نمای نقطه نظر مرد را نشان می دهد که در حال خیره شدن به پول هاست و در نمای بعد (که آخرین نمای فیلم نیز محسوب می شود) دو باره نمای بسته ی صورت مرد را نشان می دهد که سر خود را بالا می گیرد ، د رحالی که برقی در چشمان او دیده می شود که بیش از این دیده نمی شد.

16- عیار 14(پرویز شهبازی )

این فیلم پرویز شهبازی که با فیلم قبلی اش (نفس عمیق)ایده های مدرن تاریخ سینما را به بهترین شکل ممکن اجرا کرده بود در مورد مرد طلا فروشی است که برگشتن مرد سارقی که چند سال پیش اورا در هنگام فروش طلا های سرقتی به پلیس معرفی کرده بود او را نگران می کند.او به تصور اینکه مرد سارق قصد انتقام از او را دارد به پلیس مراجعه می کند ولی مراجعه ی او بی حاصل است.بعد از این مراجعه او تصمیم به تهیه ی سلاح برای دفاع از خود می گیرد اما این تلاش او نیز بی نتیجه است. در پایان مرد تصمیم به خروج از شهر را می گیرد که بر اثر تصادف جان خود را از دست می دهد.این در حالی است که شهبازی به ما نشان می دهد که دلیل اصلی بازگشت مرد سارق به شهرجست و جو برای پیدا کردن دختر گمشده اش است نه انتقام از مرد طلا فروش. این فیلم شهبازی برخلاف فیلم قبلی اش پر از ادای دین به ایده های کلاسیک سینماست.این نکته وقتی بیشتر اثبات می شود که ردپای فیلم وسترن های معروفی همچون ماجرای نیمروز (فرد زینه مان)و مک کیب و خانم میلر(رابرت آلتمن )را درفیلم به خوبی می توان دید.(ماجرای فیلم شهبازی همچون فیلم زینه مان در یک نیم روز می گذرد و همچون فیلم آلتمن در محلی سردسیر و در شهری تازه تأسیس می گذرد.)شاید سکانسی از فیلم که به خوبی بیانگر تم اصلی فیلم (تم پیچده بودن حقیقت و خودداری از قضاوت زود هنگام)باشد همان سکانسی است که در آن پیرزنی برای فروش دندان طلای خود به طلا فروشی مرد آمده است.او این دندان طلا را در بین تعدادی زیادی پارچه و نایلون پیچیده است و مرد طلا فروش برای باز کردن آن ها زحمت زیادی می کشد.این پیچیده شدن طلا در بین پارچه و نایلون استعاره ایست بر پیچیده بودن حقیقت.

17- ماهی ها عاشق می شوند(علی رفیعی)

دیدن این فیلم استاد کهنه کار تئاتر ایران تجربه ی عجیبی است.فیلم داستان مرد میانسالی است با بازی رضا کیانیان که بعداز مدت ها برای دیدن دختری(رویا نونهالی) که در جوانی او را دوست داسته به زادگاهش بر می گردد.او در ابتدای ورود خود با سوء تفاهماتی روبرو می شود اما در انتها به وصال عشق قدیمی خود می رسد.دو شخصیت اصلی فیلم (مرد میانسال و زن مورد علاقه ی او)نمونه ی کاملی از انسان های درون گرایی هستند که در میانسالی از تمام التهاب های زندگی فاصله گرفته اند و به این فهم از زندگی رسیده اند که جز عشق غایت دیگری برای زندگی نیست.(برای همین است که آدم درونگرایی همچون مرد میانسال فقط وقتی از آن شخصیت آرام و صبورش فاصله می گیرد و نگران می شود که می بیند امکان دارد همان اتفاقی که برای او و دختر مورد علاقه اش در جوانی افتاده ممکن است برای دختر جوان و پسر مورد علاقه او نیز بیفتد.) اما این آدم های درون گرای عاشق پیشه یک مشکل اساسی دارند آنها نمی توانند عشق شان را به زبان بیاورند. مدام جلوی هم راه می روند،حواسشان به یکدیگر است وبا حرکت و رفتارشان عشق را فریاد می زنند ولی آن را نمی توانند به زبان بیاورند.(علاوه بر مرد که رفتارش حس ویژه ای را به بیننده انتقال می دهد زن نیز با بعضی حرکاتش حس عاشقانه ای که دارد را نشان می دهد.این حس به خوبی در دست پختش دیده می شود.)شاید مشکل به زبان آوردن از گذشته غم انگیز این دو نفر و شاید هم نسل آنها نشأت بگرید.(در فیلم به این نکته اشاره می شود که مرد به دلیل افکار سیاسیش در زمان حکومت قبلی به زندان می افتد وبرای همین است که به عشقش نمی رسد.)این عدم ابراز عشق تا پایان فیلم ادامه می یابد تا اینکه یک حرکت غیر ارادی (چیزی شبیه به حواس پرتی)زمینه را برای ابراز علاقه فراهم می کند.(در سکانس پایانی وقتی که پیرمرد به شیشه ی ماشین زن می زند و از او می پرسد که آیا راه را گم کرده است. زن که به سمت خانه ی مرد می رود بی اختیار به پیرمرد می گوید که نه" دارم به خانه ام می روم". بعد از اینکه پیرمرد می رود زن خود از اینکه خانه ی مرد میانسال را خانه ی خود معرفی کرده جا می خورد.)اما شخصیت پردازی جذاب و در عین حال پیچیده تنها نکته ی مثبت فیلم نیست.کارگردانی و فضاسازی نیز به خوبی به خدمت فیلم درآمده و به این شخصیت پردازی کمک می کند.ریتم کند و آرام فیلم که ناشی از کارگردانی فیلم است به همراه رنگ های آرام بخشی که در فضا وجود دارند به خوبی حس آرامشی که در دو شخصیت اصلی(به خصوص مرد میانسال)وجوددارد را تقویت می کند. اما نکته آخری که گفتنش خالی از لطف نیست بازی رضا کیانیان است. در حالی که کیانیان را بیش از این فیلم در نقش آدم های برون گرا دیده بودیم(آژانس شیشه ای و روبان قرمز) این استاد سینمای ایران این دفعه در نقشی درون گرا به خوبی ظاهر می شود.

18- انعکاس(رضا کریمی)

این فیلم مهجور رضا کریمی فیلم سازی که بیش از این او را با فیلم هزاران زن مثل من می شناختیم(فیلمی با موضوع حقوق زنان که از موضوعات مورد علاقه ی سینمای روشنفکری محسوب می شود)داستان زوجی است که تا آستانه ی خیانت کردن به یکدیگر پیش می روند اما در نهایت به یکدیگر وفا دار می مانند.فیلم در ابتدا با استفاده از تدوین موازی دو داستان را که هرکدام بیانگر خیانت یکی از زوجین به دیگری است را با هم به پیش می برد.(در حالی که مرد برای بستن قرارداد با مشتری اش به شهرستان رفته است،مشتری برای آنکه مرد را برای بستن قرارداد مجاب کند زن زیبایی را به استقبال او می فرستد و بعد به طور تلفنی این زن زیبا را به عنوان بخشی از قرارداد به مرد پیشنهاد می دهد. از طرف دیگر هم زمان با این اتفاق زن در بیرون ازخانه به صورت اتفاقی نامزد قدیمی خود را می بیند و وسوسه می شود که او را به خانه دعوت کند.)با استفاده از این ایده تدوین موازی فیلم تا نیمه طوری پییش می رود که در بیننده این باور ایجاد می شود که هردو در حال خیانت به یکدیگرند اما وقتی که زن و مرد در میانه فیلم با هم روبرو می شوند و همدیگر را به خاطر خیانت به دیگری سرزنش می کنند هرکدام برای اثبات بی گناهی اش شروع به تعریف اتفاقاتی که افتاده می کند.وقتی که این دو اتفاقاتی که بیش از این ما به صورت موازی دیده بودیم را دو باره به صورت جداگانه تعریف می کنند متوجه می شویم که آنچه ما دیده بودیم همه ی ماجرا نبوده و هردو تا آستانه ی خیانت پیش رفته اند اما به آن تن نداده اند.(این فرم خاص فیلم نامه که من به آن باز خوانی کامل داستانی که قبلاً به صورت ناقص روایت شده است می گویم یادآور فیلم کلاه ژان پیر ملویل است .در آنجا نیز موقعیتی مشابه با فیلم انعکاس برای دو گنگستر که دوستان قدیمی هستند اتفاق می افتد.)اما فقط فیلم نامه عنصر قدرتمند فیلم نیست وفیلم از کارگردانی خوبی هم برخورداراست.بهترین سکانسی که برای اتبات این ادعا می توان مثال زد سکانس ایست بازرسی است.در این سکانس وقتی که مرد به همراه زن زیبایی که مشتری به استقبال او فرستاده سوار ماشین می شوند. وقتی در مسیر این دو به ایست بازرسی پلیس می رسند برای اینکه از طرف پلیس مورد باز خوا