در جامعه‌ای كه به راحتی می‌توانید پزشكی پیدا كنید كه به شما یك مجوز بدهد، چه اتفاقی می‌افتد. تا دلت بخواهد موارد این چنینی دیده‌ام. من دخترانی دیدم كه...
        
  
گفتگوی خواندنی منصور ضابطیان با ابراهیم حاتمی‌کیا

  ساخت هر فیلمی توسط ابراهیم حاتمی‌كیا جماعت زیادی را به سینما می‌كشاند و صفحات فراوانی از مطبوعات را به خود اختصاص می‌دهد. «دعوت» نخستین فیلم اجتماعی غیرجنگی ابراهیم حاتمی‌كیاست و اتفاقاً همین عبور از جنگ و پرداختن به یك تابو اجتماعی نظیر سقط‌جنین واكنش‌های متفاوتی را برانگیخته است. فضای نقدها بیشتر علیه فیلم «دعوت» است، اما استقبال مخاطب تناقضی ویژه را در این رابطه ایجاد كرده است. این روزها حاتمی‌كیا سرخوش از استقبال مردم، به شدت از منتقدان – و به قول خودش بعضی منتقدان كور- عصبانی است و می‌گوید كه اتفاقاً فیلم «دعوت» این قدرت را به او داده كه بتواند چنین بی‌پروا به منتقدان فیلمش بتازد. با این حال حتماً مخاطبانی كه به تماشای فیلم می‌روند، منكر بعضی ضعف‌های فیلم نیستند و البته حاتمی‌كیا نیز این ایرادات را می‌پذیرد. در گفت‌وگویی كه می‌خوانید از «دعوت» صحبت كرده‌ایم و از دردسرهای حاتمی‌كیا بودن.*بیشترین پرسشی كه این روزها در ارتباط با فیلم «دعوت» از طرف علاقه‌مندان سینمای شما مطرح می‌شود، این است كه چرا حاتمی‌كیا این فیلم را ساخت؟ تأكید آنها در این جمله روی كلمه «حاتمی‌كیا»ست نه روی عبارت «این فیلم». آیا حاتمی‌كیا بودن دردسر دارد؟ من تا حدی به مخاطب حق می‌دهم كه چنین پرسشی را مطرح كند. كسی كه می‌رود فیلم مرا ببیند، با پیش‌زمینه‌ای از مؤلفه‌های مختلف به سینما می‌رود و انتظار دارد كه آن مؤلفه‌ها را پیدا كند. حالا من هر چی داد بزنم، هر چی توی تیزرها بگویم «متفاوت‌ترین فیلم حاتمی‌كیا» باز هم فایده‌ای ندارد. راستش من هر وقت كه فیلم جنگی هم ساخته‌ام، سعی كرده‌ام حرف متفاوتی بزنم و كار نویی بكنم. طبعاً در مورد این فیلم هم همین طور است. با این حال قبول دارم كه از آن مؤلفه‌های آشنا فاصله گرفته‌ام و این باعث تعجب مخاطب می‌شود. برای خود من هم این فاصله گرفتن و ورود به این حوزه دشوار بود.*«این حوزه» یعنی مسائل اجتماعی یا مشخصاً مسئله سقط‌جنین؟مشخصاً مسائل زنان.*و این آدم را یاد یك انتقاد قدیمی می‌اندازد كه عده‌ای معتقد بوده‌اند حاتمی‌كیا زنان و مسائلشان را به خوبی مردان نمی‌شناسد. با چنین پیش‌زمینه ذهنی، آیا رفتن به سراغ این موضوع برایتان راه رفتن روی لبه تیغ نبود؟ چه در حوزه ساخت برای من این ریسك وجودداشت و چه در حوزه نمایش برای مخاطب. من هم قبول دارم كه ممكن است در فیلم‌های قبلی‌ام مسائل زنان گاه در حاشیه بوده‌اند، اما «دعوت» یكباره همه چیز را دگرگون می‌كند.*و این نگرانتان نمی‌كرد؟خب من تحقیقات فراوانی كردم. مشاورینم را با دقت انتخاب كردم، نویسنده فیلمنامه خانم یثربی یك زن بودند و...*زنان پیچیده‌تر از آن بودند كه در ابتدا تصور می‌كردید؟ راستش من در هر فیلمی پی این سختی‌ها را به تنم می‌مالم. بدون تعارف در هر حوزه‌ای كه رفته‌ام، آن حوزه تازگی‌های خود را داشته. من بعد از «مهاجر»، «وصل نیكان» را ساختم كه یك فضای كاملاً جدید بود، یا از «وصل نیكان» به از «كرخه تا راین» یا «خاكستر سبز» یا «برج مینو»... معتقدم هر كدامشان در كنار مؤلفه‌های آشنای سینمایی من، نكات جدیدی داشت كه بعضی‌هایش بسیار پیچیده بود. این لذت «پیش‌بینی نشدن» برای من همیشه اهمیت داشته است. اگر روزی فیلم بسازم و خیالم راحت باشد كه واكنش مخاطب را می‌دانم، می‌دانم كه با این فیلم و با چه لحظاتی از آن چه برخوردی می‌كند، از كارم لذت نخواهم برد.*اما فكر می‌كنم این جزو اصول حرفه‌ای بودن باشد كه شما بتوانید واكنش‌ها را پیش‌بینی كنید...من نمی‌توانم... اضطراب كار همیشه با من است و من به این اضطراب اعتیاد دارم. برای همین است كه سراغ این پیچیدگی‌ها می‌روم. پیچیدگی‌هایی كه شاید در قدم اول شناخت چندان از آن ندارم. وقتی سكانسی را می‌گیرم كه فكر می‌كنم این سكانس برایم آشناست، احساس بطالت می‌كنم. من حتی سریال «حلقه سبز» را هم از همین جنس ساختم. یعنی 800 دقیقه سریال را در حوزه‌ای ساختم كه با آن آشنایی نداشتم. در چنین تلاشی حتی اگر شكست هم بخوری، به نظر من لذتش بیشتر از پیروزی در حوزه‌ای است كه سال‌ها با آن در تماس بوده‌ای. این نكته متأسفانه همیشه از نظر منتقدان دور می‌ماند.*چه نكته‌ای؟ همین رفتن به سراغ موضوعات پیچیده و جدید. من این عادت را در مخاطب و منتقدان ایجاد كرده‌ام كه هر بار دنبال یك چیز تازه‌ای باشند. چه منتقدانی كه دشمنان خونی من محسوب می‌شوند و چه آنهایی كه این سینما را دوست دارند. هر دو دسته می‌آیند كه چیزهای تازه‌‌ای ببینند.*اما مخاطب عادت كرده كه این تفاوت‌ها را روی بیسی ببیند كه آن بیس قصه‌های جنگ است...این كه می‌شود تكرار...*اسمش را هر چه دوست دارید بگذارید، این انتظار معمول مخاطب از شماست و...نه... مثل این می‌ماند كه بگوییم فیلم‌های یك كارگردان تكراری است، چون همه بازیگرهایش به زبان فارسی صحبت می‌كنند یا همه اتفاق‌ها در ایران می‌افتد...*من بحثی روی این مسئله ندارم و اتفاقاً معتقدم كه یك كارگردان الزامی ندارد كه تا آخر عمرش در یك حوزه فیلم بسازد، اما اجازه بدهید پرسشم را مطرح كنم... اگر كارگردان دیگری جز ابراهیم حاتمی‌كیا «دعوت» را ساخته بود، آیا باز هم واكنش‌ها این چنین بود؟ خیر، نبود... تصور من این است كه اگر این فیلم را كارگردان دیگری و به ویژه یك كارگردان زن می‌ساخت، از او خیلی هم تقدیر می‌كردند. از این كه كارگردانی جرأت می‌كند پنج قصه قطعه قطعه را كنار هم قرار دهد، به عنوان یك كار متفاوت و به عنوان شجاعت از آن یاد می‌كردند.*الان به چه عنوان از آن یاد می‌شود؟ هر چه كه بخواهی... می‌دانی، گاهی آدم دلش می‌گیرد كه چرا در دنیای كودكی‌هایش زندگی نمی‌كند. آن موقع كه همه چیز مثل رنگ‌های رنگین كمان درخشان و سرزنده بود. برای عده‌ای شده‌ام نماد یك جریان. این جریان یك طرفش می‌رسد به كسانی كه توی جنگ اسلحه دست گرفته‌اند و یك طرفش می‌رسد به كسانی كه سر چهارراه ماشین‌ها را متوقف می‌كرده‌اند و خلوت دیگران را به هم زده‌اند و خاطره بدی از یك نسل ارائه داده‌اند. این دو طیف دارد با من برخورد می‌كند. اینها و مسائل دیگر در نقدها هم تأثیر می‌گذارد. در نوع نگاهی كه به من و سینمایم می‌شود. البته منظورم نگاهی است كه منتقدان دارند، وگرنه حساب مردم جداست.*مردم درباره فیلم شما چه می‌گویند؟خدا را شكر... خدا را شكر... این تنها فیلمی است كه می‌توانم بگویم بارها آن را در سینما با مردم دیده‌ام...*چند بار؟شش هفت بار، آن هم در جاهای مختلف... تا پایان ایستاده‌ام و حتی سعی كرده‌ام بعد از فیلم دیده شوم تا مردم اگر حرفی دارند بزنند. حتی قبل از آماده شدن بارها آن را با مخاطبان آزمایشی تست زدم. نتیجه‌اش همین اتفاقی شد كه الان دارد رخ می‌دهد. فیلم من فیلم جنجالی و عجیب و غریبی نیست. مخاطب از روی صندلی سنگین بلند می‌شود. سنگین نه به معنای واخوردگی، انگار در فكر فرورفته. خب این اتفاق قاعدتاً در جامعه تب‌زده تحت فشار اقتصادی و سیاسی نباید بیفتد. مگر این كه فیلم مثل «آژانس شیشه‌ای» یك فیلم سیاسی تند باشد...*امروز توی یك وب‌لاگ دیدم كه كسی درباره «دعوت» چیزی نوشته بود و عنوانش این بود: فیلمی از كارگردان مرحوم آژانس شیشه‌ای...مرحوم... چه قشنگ!... من بدتر از اینها را هم شنیده‌ام. من یك وب‌لاگ را دیده بودم كه اسمش وب‌لاگ «حاج كاظم» بود و چون من در این فیلم ستاره‌ها را آورده‌ام، اسم وب‌لاگش را تغییر داده. اینها قشنگ است... نشانه اهمیتی است كه مخاطب برای سینمای من قائل شده. برای همین است كه از «دعوت» هم استقبال می‌شود و مردم آن را دوست دارند.*مطمئنید؟ این را من نمی‌گویم... آپاراتچی‌های سینماها می‌گویند. می‌گویند تماشاچی‌ها بسیار راضی از سینما بیرون می‌آیند. البته من منكر این هم نیستم كه فیلم مخالفانی هم دارد، اما اكثریت غالب مردم از فیلم راضی هستند.*این مسئله را پیش‌بینی می‌كردید؟كاملاً...*اما همین چند لحظه پیش گفتید كه معمولاً واكنش مخاطب را نمی‌توانید پیش‌بینی كنید.این هول و ولا و نگرانی همیشه هست، اما آدم بعد از سال‌ها كار كردن چیزهایی را حدس می‌زند یا دست‌كم دوست دارد اتفاق بیفتد. من می‌توانستم از «دعوت» یك فیلم رمانتیك یا كاملاً سیاه بسازم. اما این كار را نكردم. تمام تلاشم در واداشتن مخاطب به فكر بود. به خانم یثربی هم گفتم باید فیلمی بسازیم كه مخاطب به سختی از روی صندلی‌اش بلند شود. چیزی به اسم مهندسی فیلم وجود دارد كه براساس آن آدم می‌تواند حداقل واكنش‌ها را پیش‌بینی كند و كار را بر آن اساس پیش ببرد.*كسانی كه سینمای شما را می‌شناسند، از خودشان می‌پرسند آیا مسئله «سقط‌جنین» آن‌قدر در جامعه مسئله حادی هست كه فیلم‌سازی مثل حاتمی‌كیا نخستین فیلم اجتماعی غیرجنگی‌اش را بر آن اساس بسازد؟ بله هست.*آیا در ابتدا هم تصور می‌كردید مسئله این‌قدر حاد باشد؟اصلاً... اصلاً. من فكر می‌كردم سقط‌جنین یك ناهنجاری اجتماعی است و بعد متوجه شدم كه اصلاً این نیست و این مسئله تبدیل به یك هنجار شده و اتفاقاً قوانین دولتی هم به این مسئله كمك كرده. 52 مورد را پزشك قانونی برای سقط‌جنین مجاز اعلام كرده و حالا شما ببینید در جامعه‌ای كه به راحتی می‌توانید پزشكی پیدا كنید كه به شما یك مجوز بدهد، چه اتفاقی می‌افتد. تا دلت بخواهد موارد این چنینی دیده‌ام. من دخترانی دیدم كه سه تجربه سقط داشتند و آن‌قدر راحت در این باره حرف می‌زدند كه انگار دندانشان را پر كرده بودند. اینجا بود كه من تحریك شدم. دیدم كه چقدر این مسئله را راحت می‌پذیریم. حالا من دیگر از شنیع‌ترین شكل‌هایش چیزی نمی‌گویم؛ از جنین‌هایی كه در زباله‌ها پیدا می‌شوند، از جنین‌هایی كه باعث گرفتگی دستشویی‌های عمومی می‌شوند...*چرا اینها را نشان ندادید؟ هیچ وقت نمی‌گویم.. این از جنس سینمای من نیست. ولی بعضی وقت‌ها احساس می‌كنم باید گفت، حداقل در همین گفت‌وگوها. در عین درددل‌هایی كه داریم با هم می‌كنیم.*به نظر می‌رسد در این فیلم بی‌طرف نبوده‌اید.نه... من موافق سقط‌جنین نیستم. اما سعی كرده‌ام از مخالفانم با احترام یاد كنم. آنها را محترمانه به تصویر بكشم. نه به شكل آدم‌های بدی كه دارند یك جنایت بزرگ انجام می‌دهند... از نظر من بی‌‌طرفی مفهومی ندارد. مگر می‌شود بی‌طرف مطلق بود. هر چقدر هم سعی كنی بی‌طرف باشی، باز هم آخر سر یك طرفی داری... اما در این فیلم سعی كرده‌ام به همه حق بدهم. قصه‌ها را یك به یك كه بررسی كنی، می‌بینی كه هر كدام به دلیلی حق دارند. یك نفر گرفتاری كاری دارد، یك نفر گرفتاری مالی، برای یك نفر دیگر بحث آبرو پیش آمده و.. اینها را گذاشته‌ام كنار هم تا بیننده خودش تصمیم بگیرد.*جمله‌ای از شما درباره منتقدان خواندم. گفته بودید «به كوری چشم منتقدان كور» درست خوانده‌ام؟بله.*این هیچ وقت ادبیات شما نبوده، آقای حاتمی‌كیا... این چه جمله‌ای است كه به كار برده‌اید؟البته لفظ «بعضی» را هم به كار برده‌ام و گفته‌ام «بعضی منتقدان كور»، راستش را بخواهی این فیلم این قدرت را به من داد.*چقدر قدرت وحشتناك است.من همیشه به منتقدان احترام گذاشته‌ام. در همه این سال‌ها همه كارها را خوانده‌ام و اعتقادم این است كه حضور منتقدان لازمه سینماست. اما هیچ گاه به آنها نزدیك نشده‌ام. خواسته‌ام رهایی خودم را حفظ كنم. و حالا می‌بینم این كه تو اهل هیچ كلونی نباشی باعث می‌شود در آماج حمله‌ها قرار بگیری. اگر «دعوت» را یكی از كارگردانان اهل این كلونی‌ها ساخته بود، فكر می‌كنم با او چنین برخوردی نمی‌شد. الان احساس می‌كنم بعضی چشم‌ها بسته شده. آنها انگار این سالن‌های پر را نمی‌بینند، این پنج اپیزود قطعه قطعه را نمی‌بینند كه چقدر رفتن به سراغ آن ریسك می‌خواهد، اما می‌تواند تماشاچی را سر پا نگه دارد و... چه چیزی می‌تواند جز كور بودن باشد؟ می‌گویند فیلم تماشاچی را خسته می‌كند. كجا خسته كرده؟ خستگی غیبت فیزیكی دارد، یعنی تماشاچی از وسط فیلم بلند می‌شود و می‌رود، فحش می‌دهد... تا آخر فیلم در سكوت مطلق نمی‌نشیند، از روی صندلی به سختی بلند نمی‌شود... بعضی دوستان منتقد جلوی ‌آینه می‌نویسند، خودشان را می‌بینند. بیشتر دنبال خودنمایی هستند تا باز كردن پیچیدگی‌های فیلم. بعضی از آنها رسماً توهین می‌كنند. هتاكی می‌كنند.*مگر چه چیزی گفته‌اند كه تا این حد آزارتان داده است؟مثلاً یك نفر نوشته بود این فیلم بدی است چون بازیگران در آن به شدت بد بازی كرده‌اند. خب اگر این طور بود، واقعاً تماشاچی فیلم را تحمل می‌كرد؟ می‌گویند فیلم كشش ندارد و زود می‌افتد. خب، قیاس بر چه اساس است؟ قیاس باید براساس تحمل تماشاچی باشد كه من برای او فیلم را ساخته‌ام، آیا این اتفاق می‌افتد؟ مگر این كه طرف بگوید من یك نوع نگاه به سینما دارم كه این فیلم آن نوع نگاه را ارضا نمی‌كند. خدا خیرت بدهد، خب این را بگو. چرا نظرت را به حساب نظر همه آدم‌ها می‌گذاری. می‌گویند در این فیلم صداقت ندارم، به تماشاچی كلك زده‌ام، به زنان ایران توهین كرده‌ام و.. اوجش در مطالب بزرگ هتاك سینمای ایران آقای [...] آمده كه متخصص هتاكی است و از گذشته و محله و خانواده مرا توی مطلبش می‌آورد كه ثابت كند این فیلم، فیلم بدی است. یا مثلاً منتقدی كه به جای آن‌كه فیلم را تحلیل كند، بگوید توی تیتراژ از یك آقایی به اسم دكتر شمشیری تشكر شده كه این آقا چنین و چنان است. اگر بخواهیم مطلب او را تحلیل كنیم، به این نتیجه می‌رسیم كه من مثلاً عضو یك حلقه‌های عجیب و غریبی مثل كوكلس‌كلان‌ها یا فراماسون‌ها هستم كه از رئیس حلقه دستور می‌گیرم تا فیلم بسازم. آخر در كدام فیلم، منتقد رفته سراغ تشكرهای تیتراژ؟بابا... اگر قرار باشد این چراغ قوه‌ها را توی زندگی هم بیندازیم كه اوضاع خیلی خراب می‌شود. پس ستارالعیوب بودن چه می‌شود؟*بگذارید منتقدان را فراموش كنیم و حرف‌های مردم را بشنویم؛ مردمی كه هیچ تخصصی در عرصه سینما هم ندارند. من می‌خواهم پرسش‌هایی را مطرح كنم كه مردم عادی می‌پرسند. مثلاً می‌پرسند منطقی نیست كه از آزمایشگاه به كسی زنگ بزنند و نتیجه آزمایشش را بگویند. من این را تحقیق كرده‌ام. اصلاً این طور نیست كه شما می‌گویی.*مردم می‌گویند. همان... من همان اول می‌گویم كه این آزمایشگاه به مشكلی برخورده كه مردم نمی‌توانند برای آمدن به آنجا مراجعه كنند. خب این خیلی طبیعی است. من چندجا پرسیده‌ام. اتفاق فاحش عجیب و غریبی نیست.*غریب نیست، ولی این اتفاق نمی‌افتد. من سال‌ها در آزمایشگاه تشخیص طبی كار كرده‌ام، این اتفاق هرگز نمی‌افتد. خانم كریمی ‌مجد كه محقق ما بوده‌اند هم خودشان توی آزمایشگاه كار می‌كرده‌اند و گفته‌اند كه این اتفاق می‌شود بیفتد. ولی از نظر من چندان هم مهم نیست.*یك نكته را در نظر داشته باشید. من این پرسش‌ها را دارم از ابراهیم حاتمی كیا می‌پرسم كه میزان توجهش به جزئیات را به خوبی می‌دانم و می‌دانم كه خودش فیلمنامه‌نویس قهاری است. شاید اگر این گفت‌وگو را با كس دیگری انجام می‌دادم، اصلاً سراغ این جزئیات نمی‌رفتم. یك پرسش دیگر مردم این است كه می‌گویند چرا این خانم‌ها تا قبل از این كه از جواب آزمایششان با خبر شوند هیچ نشانه‌ای از باردار بودن را درخود احساس نمی‌كنند؟چون نقطه آغاز اتفاق آن تلفن است. این قرارداد ماست كه بعد از تلفن زدن به این نتیجه می‌رسند.*می‌پذیرم كه قرار نیست قبل از آن را نشان بدهیم. اما منطق فیلمنامه می‌گوید كه او باید حداقل حالت‌هایی را داشته باشد كه حالا از شنیدن این خبر چنین هیجان‌زده نشود.بیا یكی یكی با قصه جلو برویم. در قصه اول سیستم بدن شیدا به هم ریخته، طبق توافق با شوهر، او قرار نبوده حامله شود، بنابراین آزمایش می‌دهد تا ببیند این به هم ریختگی چیست. قصه سیده خانم هم به شكلی دیگر. او كه اصلاً از نظر سنی چنین انتظاری ندارد، فكر می‌كند فیزیولوژی بدنش به خاطر سن خاصی كه در آن قرار دارد به هم ریخته یا به خاطر سفر كربلاست. یا برای زنی مثل بهار... او كه اصلاً حامله نمی‌شود و طبیعی است كه ذهنش هم به آن سو نرود یا حتی افسانه خانم دكتری كه چندین بار تست داده و دقیقاً می‌داند ماجرا چیست... آدم‌های قصه قرار است با همین میزان اطلاعات وارد ماجرا شوند.*ایراد دیگری كه به فیلم گرفته می‌شود، یكدست نبودن بازی‌هاست. در اپیزودی مثل اپیزود سیده خانم یك بازی درخشانی می‌بینیم و در اپیزودهای مثل اپیزود دوم یكباره بازی‌ها غیرواقعی و اغراق شده می‌شوند...فیلمی كه پنج اپیزود مختلف دارد و پر از بازیگر است، به هر حال جشنواره‌ای راه می‌اندازد در مقایسه بازیگران با هم. برای همین است كه این بازی‌ها مدام با هم مقایسه می‌شوند.در هر شرایط دیگری و برای هر كارگردان دیگری هم این اتفاق می‌افتد. از قضا بعضی بازی‌ها در این فیلم متر و معیاری برتر به مخاطب داده كه حالا بقیه را بر آن اساس می‌سنجد و مقایسه می‌كند.*با این حال در بعضی بازی‌ها اشتباهات محرزی می‌بینیم.مثلاً كجا؟*در اپیزود دوم، در یك نمای دو نفره سحر جعفری‌جوزانی و محمدرضا فروتن ایستاده‌اند. ثریا قاسمی جمله‌ای واكنش‌برانگیز می‌گوید كه فروتن می‌خواهد جواب او را بدهد، اما سحر جعفری‌جوزانی بلافاصله دستش را بالا می‌آورد و با حركتی شبیه حركت زنان قدرتمند شهری به او می‌فهماند كه باید سكوت كند تا او حرف بزند. شما بهتر از من می‌دانید كه غیرممكن است یك دختر لر كه از یك روستا آمده، به خودش اجازه دهد چنین حركتی را نسبت به شوهرش انجام دهد. من و خانم یثربی در این اپیزود یك اشتباه كردیم و آن به كارگیری لهجه بود. چون این لهجه فقط در حوزه آواشناسی تعریف نمی‌شود. وقتی آدم لهجه‌ای را به كار می‌گیرد، همه چیز تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد؛ از جمله رفتارشناسی بازیگر كه همین چیزی است كه تو هم اشاره می‌كنی. بهتر بود كه ما از لهجه صرف‌نظر می‌كردیم. برای این اپیزود بازیگران واقعاً زحمت كشیدند. فروتن چند هفته با یك آقایی كه لهجه غلیظ لری داشت رفت و آمد می‌كرد تا لهجه لری دربیاید. اتفاقاً در آن اپیزود من می‌خواستم زن لر قدرتمندتر به نظر برسد؛ زنی كه به شوهرش اجازه دخالت در امور نمی‌دهد. اما نمی‌دانم چرا این نكته از دید دوستان منتقد پنهان می‌ماند كه من پنج قصه با پنج لحن مختلف تعریف كرده‌ام. حتماً باید اول فیلم می‌زدم برگرفته از فلان كتاب ریموند كارور تا همه تحویلم بگیرند؟ این پنج فیلم هر كدام سبكی دارند و هر كدام نوعی از دكوپاژ دارند. اپیزود اول ما كلاً دكوپاز یك فیلم آرتیستیك را دارد. قواعدش را هم رعایت كرده‌ایم. قصه آخر هم یك زبان ملودرام دارد. این زبان با زبان اپیزود خانم خیراندیش كه قرار است كاملاً رئالیستی باشد تفاوت می‌كند.*اتفاقاً اپیزود خانم خیراندیش از همه اپیزودها جذاب‌تر درآمده است. آیا دلیلش این نیست كه حاتمی‌كیا این زندگی‌های سنتی را بهتر از هر فضای دیگری می‌شناسد؟اشكالی دارد؟*مگر من گفتم اشكالی دارد؟شاید همین طور باشد كه می‌گویی، ولی بحث من این است كه چرا آن منتقد كور زحمتی را كه بابت این رنگ‌آمیزی‌ها كشیده شده ندیده است؟ (می‌خندد) تو هم هر چه بپرسی من می‌روم سراغ منتقدان! شده‌ام گربه مرتضی علی!* فیلم كه تمام شد با خودم فكر می‌كردم كدام یك از اپیزودها ظرفیت گسترش و تبدیل به یك فیلم كامل را داشتند. دوست دارم نظر خود شما را بدانم!به نظرم اپیزود آخر... بهار. تو چه فكر می‌كردی؟*به نظرم خورشید، اپیزود دوم، رازآلودتر بود.آره، آن اپیزود درام پرزوری داشت كه می‌توانست با مسائل فرعی گسترش پیدا كند. حتی به نظرم اپیزود اول هم این ظرفیت را داشت. اتفاقاً من خودم را می‌گذاشتم در موقعیت كارگردانی كه توی آن فیلم هست كه اگر بازیگرم وسط فیلم یكدفعه حامله می‌شد، من چی كار می‌كردم؟*این اتفاق برای مانی حقیقی افتاد!جدی؟*آره... قرار بود لیلا حاتمی در فیلمش بازی كند كه خورد به حاملگی لیلا و قضیه منتفی شد.قصه پرالتهابی می‌شود كه می‌تواند اخلاق اجتماعی ما را به خوبی عریان كند.*اپیزودها را بر چه اساسی چیدید؟دوبار فیلم را برای جمعی از تماشاگران نمایش دادیم و در نتیجه به این چیدمان رسیدیم. حتی پایان‌های مختلف هم داشتیم. در یكی از پایان‌ها كلیپی ساخته بودیم كه همه این زنان، نوزادانشان را در آغوش می‌كشیدند، اما در نهایت به این تركیب رسیدیم. جلد فیلم ما كه قرار بود همه قصه‌ها در آن جا بگیرد، قصه «افسانه» بود، یعنی خانم كتایون ریاحی. ولی در عمل این اتفاق نیفتاد، یعنی قصه راه نداد. در عین حال نمی‌خواستم ابهام‌نمایی‌های عجیب و غریب بكنم. می‌خواستم راحت و سرراست بگویم كه این چند تا زن یك مشكل دارند و مشكلشان این است. زمان نوشتن فیلمنامه هر وقت خواستیم این قصه‌ها را با هم تركیب كنیم، دیدیم نمی‌توانیم، جور درنمی‌آمد، قصه‌ها چفت نمی‌شد. تا لحظه آخر ما در آزمون و خطا بودیم.*شما در كارنامه‌تان فیلم‌های سخت زیاد دارید. آیا «دعوت» در مقایسه با آنها فیلم سخت‌تری بود؟تجربه تازه‌تری بود. مخصوصاً كار كردن در زمستان و برف. زمستان پارسال هم كه یادت هست، واقعاً زمستان بود. ولی در عین حال دوست داشتیم در برف كار كنیم. خیلی جانكاه بود. از طرفی كار كردن با این همه بازیگر كه هر كدام برای خود موقعیتی داشتند و هماهنگی بین آنها سخت بود. مخصوصاً این كه من قصه‌ها را تك‌تك گرفتم و هیچ‌جا را رج نزدم.*حتی صحنه‌های سونوگرافی را؟حتی سونوگرافی. ما آنجا را دوماه در اختیار گرفتیم تا هر وقت قصه هر اپیزود به سونوگرافی رسید با بازیگرهایش برویم آنجا، در حالی كه می‌شد این صحنه‌ها را رج زد.*سخت‌ترین اپیزود كدام بود؟شیدا... به جهت صحنه‌های بیرونی كه داشت و آن سكانس‌های اسكی، سكانس‌های داخل آب و... واقعاً من از صبوری خانم افشار تعجب كردم. راستش فكر می‌كردم این بچه‌ها توی پرقو بزرگ شده‌اند و به جنس فیلم‌سازی ما تن نمی‌دهند. ولی دیدم چقدر مؤمنانه پای این صحنه‌ها ایستاد و چقدر سخت كار كرد. آن روزها گاز شهری را قطع كرده بودند و آب آن استخر واقعاً سرد بود و او باید 12 ساعت توی آب می‌بود، یا اسب سواری و... در «دعوت» مثل فیلم‌سازی بودم كه انگار دارد فیلم اولش را می‌سازد. چون تجربه‌های قبلی به كار این فیلم نمی‌آمد و یك مسئله دیگر... این اولین فیلم من است كه در آن بازیگردان نداشتم و بی‌واسطه با بازیگر صحبت می‌كردم. این برایم سخت بود.*در فیلم‌هایتان هیچ وقت با بازیگر مستقیماً صحبت نمی‌كنید؟معمولاً نه... مگر این كه بازیگری مثل پرویز پرستویی كه بعد از این همه سال دیگر جزئی‌ترین ویژگی‌های شخصیتی‌اش را می‌شناسم.*اتفاقاً یك نفر در سالن سینما از بغل دستی‌اش می‌پرسید پس پرویز پرستویی‌اش كو؟راست می‌گفته... او جزئی از فیلم‌های من است انگار... سال‌ها پیش وقتی «آژانس شیشه‌ای» را ساختم، خیلی‌ها گفتند كه این فیلم روزنامه‌ای است. به این معنا كه مثل روزنامه عمر كمی دارد و زود تمام می‌شود. اما حالا شده خاطره یك ملت و پرویز پرستویی در «آژانس شیشه‌ای» به حافظه تاریخی آنها رفته. من مطمئنم درباره «دعوت» هم این اتفاق می‌افتد. یعنی مثل روز برایم روشن است كه از «دعوت» به عنوان نقطه آغاز مباركی یاد خواهد شد.*این را بر چه اساسی می‌گویید؟تجربه 25 سال فیلم‌سازی این را به من آموخته. من معتقدم بعدها اگر فیلم‌ساز یا محققی بخواهد وارد حوزه‌ای مثل سقط‌جنین شود، باید از مسیر «دعوت» بگذرد. من معتقدم این مسئله رخ خواهد داد، هر چند كه ممكن است منتقدان....*دست بردارید آقای حاتمی‌كیا! به اندازه كافی درباره منتقدان حرف زدید... متشكرم.(می‌خندد)...
   
 
 
 
  
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: سینمای ما