رضویان بازیگر نقش جوانی خجالتی و مذهبی است با نشانه‌های مرسوم این تیپ نخ‌نما شده در سینمای ایران؛ پیراهن آستین‌بلند یقه‌بسته...
 
 
كاری نمی‌توان كرد؛ دوست داشته باشیم یا نه سینمای ایران از آغاز دهه80 تاكنون، ناخواسته اسیر فرزند ناخلفی است به نام فیلم بدنه (فیلمفارسی سابق) كه ظاهراً خیال هم ندارد به سادگی دست از سرِ سینمای ما بردارد
اما فیلم‌های بدنه یا بفروش نیز در میان خود درجه‌بندی كیفی مشخصی دارند كه اغلب میزانِ فروش یا به تعبیری دیگر استقبال عمومی، تعیین‌كننده این میزان است.
وقتی كارگردانی با سابقه ساخت فیلم‌های اكشن و ملودرام، سراغ كمدی‌های سبك و ارزان‌قیمت می‌رود، نباید انتظار نتیجه‌ای بهتر و بیشتر، از فیلم «دلداده» داشت؛ اثری كه معلوم نیست با در نظر داشتن كدام قواعد و فاكتورهای فیلمسازی و به چه انگیزه‌ای تولید و روانه پرده سینما می‌شود. دلداده با نامِ پیشینِ «عسل ایرانی» (كه به یقین نام بهتری از عنوان فعلی فیلم بود)، بدترین فیلمی است كه می‌توان در ژانر طنز اجتماعی ساخت.
دلداده بی‌اغراق از تمام آثار مشابه این نوع فیلم‌ها ضعیف‌تر است و عملاً هیچ مصالح و دستمایه‌ای برای سرگرمی و خنداندن تماشاگر ندارد، و در چنین شرایطی، وقتی فیلم‌ها از موضوع گرفته تا نحوه بازی بازیگران و انتخاب آنها، دیالوگ‌ها، مسائل فنی و تكنیكی و حتی كارگردانی – به‌عنوان مهم‌ترین بخش فیلم – همه و همه به ورطه تكرار و كپی‌كاری‌های دست‌چندم می‌افتند، گمان می‌كنید نقدهای منتقدین چه حال و هوایی خواهند داشت؟ از این‌ رو‌ است كه این روزها حتی نقد فیلم‌ها نیز یكی پس از دیگری با شباهت‌های فراوان و تكرار مكررات ملال‌آور نوشته می‌شوند، چراكه مثلاً كارگردانی آثاری چون دلداده، زمینه‌ای برای پرداختن از زاویه‌ای تازه به فیلم، مهیا نكرده است.

شخصاً در مقام مخاطب – و نه منتقد – نمی‌توانم هیچ‌یك از فیلم‌های قبلی صلح‌میرزایی را به خاطر بیاورم. وقتی به فهرست فیلم‌های كارنامه این كارگردان رجوع می‌كنم، می‌بینم غیراز «شاخه‌گلی برای عروس»، فیلم دیگری از او ندیده‌ام و این فیلم را هم به زحمت تا انتها دنبال كردم. فیلم‌هایی مثل «بی‌تو تنهایم»، «دختری در قفس» و «هدف اصلی»، امروز چقدر در خاطر تماشاگرانِ سینمای ایران باقی مانده‌اند؟ حالا صلح‌میرزایی پس از این ناكامی‌ها، تصمیم گرفته فیلمی كمدی- ‌اجتماعی بسازد. مشكلی در این تصمیم‌گیری وجود ندارد اما بیاید نحوه پیشرفت این تصمیم را دنبال كنیم تا مشخص شود چگونه از دلِ‌ این تصمیم، فیلمی مثل دلداده سر برمی‌آورد.
در گام نخست برای عملی شدن این تصمیم، نیاز به طرح و فیلمنامه است. كارگردان كه از تصمیمش به‌شدت ذوق‌زده شده، بی‌آنكه اندكی خلاقیت از خود بروز دهد، شتابزده طرحی دوخطی را روی كاغذ می‌آورد و برای گسترش آن، طرح را به فیلمنامه‌نویسی می‌سپارد كه كمتر از چند ماه پیش، فیلم پرفروش«ده‌رقمی» (همایون اسعدیان) با فیلمنامه‌ او اكران شده بود. با این تفاوت كه اگر فیلمی مثل ده‌رقمی را می‌شد برای نمایش تلویزیونی مناسب تشخیص داد و روی آنتن فرستاد، دلداده به هیچ‌وجه مناسب تلویزیون نیست.
«علیرضا محمودی» طرح ابتدایی صلح‌میرزایی را مبنی بر اینكه «دختری از فرنگ برمی‌گردد و عده‌ای جوان برای ازدواج با او سر و دست می‌شكنند»، به چنان سناریویی بدل می‌كند كه كارگردان با خواندن آن، گُل از گُلش می‌شكفد و نه تنها برای ساخت آن مشتاق‌تر می‌شود كه بی‌درنگ، جواد رضویان را نیز به‌عنوان بازیگری امتحان‌ پس ‌داده، در رأس هرم بازیگران فیلم می‌نشاند.
چنان‌كه اشاره شد، اشكال عمده دلداده، پس از ضعف بزرگش در فیلمنامه، افتادن در دام تكرار و تقلیدهای سطحی و نازل است. صلح‌میرزایی پس از تجربه نیمه‌موفق شاخه‌گلی...، باز هم جواد رضویان و مجید صالحی، این زوج خوشمزه، را در كنار یكدیگر به بازی گرفته و گرچه این‌بار و اینجا، مجید صالحی لحظاتی هرچند كوتاه موفق می‌شود با بازی‌های كلامی و بیانی‌اش، تماشاگر را كمی قلقلك دهد اما موفقیت شاخه‌گلی... هرگز تكرار نمی‌شود.
در دلداده، صالحی به مثابه رامبد جوان در سوغات فرنگ، نقش یك جوان عشق آمریكا را ایفا می‌كند كه برای رسیدن به خواسته‌اش دست به هر كاری می‌زند و از بسیاری از اعتقاداتش می‌گذرد. رضویان بازیگر نقش جوانی خجالتی و مذهبی است با نشانه‌های مرسوم این تیپ نخ‌نما شده در سینمای ایران؛ پیراهن آستین‌بلند یقه‌بسته سفید و تسبیحی گره‌خورده دور مچ دست و انگشتان و ریش و سبیلی كوتاه با مدلی آشنا و بیانگر طرز فكر این نسل و شخصیت.حالا مقایسه كنید رضویان را در دلداده با نقشی كه در چارچنگولی (سعید سهیلی) ایفاگر آن است.
میان ظاهر این دو شخصیت و حتی بازی‌ها و دیالوگ‌هایشان چقدر تفاوت می‌توان پیدا كرد؟ انگار یك شخصیت در دو فیلم سینمایی متفاوت با دو كارگردان مجزا به خدمت گرفته شده است. دست بر قضا، در این ایام فیلم دیگری با نام دل‌شكسته (علی رویین‌تن) بر پرده سینماهاست كه شهاب حسینی با چنین سر و شكل و هیبتی در آن ظاهر شده و جای بسی خوشحالی است كه آن نقش را نیز به رضویان نسپرده‌اند تا همزمان به جای 2 فیلم، در 3 فیلم به ایفای یك نقش  بپردازد.
سایر بازیگران فیلم نیز فراتر از وظیفه تعیین شده در قراردادشان – گفتن دیالوگ و جنباندن سر و دست و پا براساس میزانسن – عمل نمی‌كنند. اكبر عبدی یكی از بدترین بازی‌های كارنامه‌اش را ارائه كرده، بازی‌های امیر نوری، یوسف صیادی، سحر زكریا و مینا جعفرزاده چندان دلچسب و گیرا نیستند. الهام حمیدی و مهران رجبی، دو بازیگری‌اند كه اغلب آنها را در كارهای ارزشمندی دیده‌ایم افسوس كه این بازیگران عزیز، با حضور در فیلم‌هایی چون دلداده، در واقع به خاموشی چراغ سینمای ایران كمك می‌كنند.

واقعاً اگر رجبی آن نقش كوتاه عاقد را – گیرم كه هنرمندانه – بازی نمی‌كرد، چه تغییری در این فیلم رخ می‌داد، یا اگر به جای الهام حمیدی، حدیث فولادوند، كه تجربه بازی در چنین نقش‌هایی را در فیلم‌هایی مثل همكلاس، غزل، كلاهی برای باران، شاخه‌گلی برای عروس و كما دارد، در نقش «عسل ایرانی» ظاهر می‌شد، چقدر از رونق و ارزش دلداده كاسته می‌شد؟! آیا این الهام حمیدی، همان حمیدی «خیلی دور، خیلی نزدیك» است و مهران رجبی، همان رجبی «روزگار قریب»؟!

در آخرین ساخته صلح‌میرزایی، مطلقاً كارگردانی ویژه‌ای به چشم نمی‌خورد. داستان فیلم به سادگی قابل پیش بینی است و هیچ گره و معما و تعلیقی، باعث جلب توجه مخاطب نمی‌شود تا علاقه‌مندانه فیلم را دنبال كند و منتظر نتیجه نهایی باشد.ف یلمبرداری فرج حمیدی ویژگی چشمگیری ندارد و موسیقی مهدی غفوریان به‌شدت سطحی و ضعیف است، گرچه به جز فصل‌هایی كه شخصیت‌ها در حیاط، كلیپ‌وار با موسیقی به پایكوبی و آواز می‌پردازند، در طول فیلم به ندرت از موسیقی استفاده بجایی شده است.
شخصیت‌پردازی‌های فیلم سردستی و ساده‌انگارانه انجام شده و روند پیشرفت قصه در خلال همین شخصیت‌پردازی‌های نادرست با مشكل روبه‌رو می‌شود. برای مثال نگاه كنید به شخصیت جواد كه كمترین تلاشی برای بروز عشق و علاقه‌اش به عسل نمی‌كند ولی سرانجام او است كه با عسل ازدواج می‌كند! اشاره كوچكی هم كه توسط تهیه‌كننده موسیقی، به خالی‌بودن آهنگ‌های جواد از عشق و دلدادگی می‌شود، دردی از شناخت بیشتر این شخصیت دوا نمی‌كند.

با حساب همه این بررسی‌ها، باید اعتراف كرد دلداده در خوشبینانه‌ترین حالت، یك فیلمفارسی تمام‌عیار است كه حتی از بسیاری از فیلمفارسی‌های بی‌ارزش سینمای پیش و پس از انقلاب، چند پله پایین‌تر قرار دارد. ناگفته پیداست هدف از تولید چنین فیلم‌هایی، فقط و فقط فروش و صرفه اقتصادی است اما آیا كارگردان محترم دلداده، ذره‌ای می‌اندیشد با اتلاف هزینه‌ای كه پای چنین فیلم‌هایی می‌رود، چه لطمه جبران‌ناپذیری به پیكره ضعیف سینمای ما وارد می‌شود؟ با این فیلم‌ها قرار است به فروش چندرقمی برسیم و ركورد كدام فیلم و كارگردان را بشكنیم؟

می‌پذیرم كه سینمای ما هم مثل تمام كشورهای صاحب سینما، به فیلم‌های خانوادگی و طنز و فكاهی و سرگرم‌كننده نیازمند است ولی آیا واقعاً نمی‌توان كیفیت تولید را در ساخت چنین آثاری مدنظر قرار داد و كمی به شعور و سلیقه مخاطب احترام گذاشت؟ تولید فیلم‌هایی مثل دلداده، فقط بازی با وقت و سرمایه هنری مملكت است و قطعاً نبودشان كمترین تأثیری در ادامه حیات سینمای ما نخواهد داشت.
      
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: hamshahrionline.ir