احتمالا من اولین بازیگری هستم كه چنین نقشی را بازی می‌كنم. نه! قبل از من آرنولد شوارتزینگر...
    
 احساساتی شبیه یك آدم‌آهنی فضایی
 
«روزی كه زمین از حركت ایستاد» فیلم علمی- تخیلی جدید كیانو ر یوز نسخه دوباره‌سازی‌شده یك اثر كلاسیك سینمایی است كه سال‌1951 توسط رابرت وایز ساخته شد و دیوید بووی در آن بازی می‌كرد.
ریوز كه تماشاگران سینما او را با فیلم‌های موفقی مثل «سرعت» و سه‌گانه «ماتریكس» می‌شناسند در فیلم تازه‌اش تلفیقی از نگاه كودكانه و خونسردی روحی روانی «ذن»‌گونه‌اش را به تماشاگران سینما ارائه می‌كند. وی در فیلم در نقش یك موجود بیگانه فضایی ظاهر می‌شود كه همراه سفینه‌اش سر از كره زمین درمی‌آورد. او پس از ورود، شكل و شمایل یك موجود زمینی را به خود می‌گیرد. این ملاقات‌كننده ناشناس، قصد دارد به مردم كره زمین درباره یك فاجعه عظیم جوی هشدار دهد. آیا او می‌تواند مردم كره‌زمین را از بحران آخرزمانی كه درگیر آن شده‌اند، نجات دهد؟

وقتی پیشنهاد بازی در فیلم را دریافت كردید، فكر می‌كردید با كاری روبه‌رو هستید كه پر از جلوه‌های ویژه باشكوه است؟ این فیلم را چگونه توصیف می‌كنید؟
 خیر، وقتی فیلمنامه را خواندم اولین چیزی كه احساس كردم این بود كه با یك كار درام طرف هستم كه شكوه خاصی دارد. وقتی از شكوه و جلال حرف می‌زنم، منظورم حس‌وحال درونی قصه است و نه ظاهر آن. خب، این اولین‌بار بود كه جلوی دوربین، نقش یك موجود بیگانه فضایی را بازی می‌كردم. احتمالا من اولین بازیگری هستم كه چنین نقشی را بازی می‌كنم. نه! قبل از من آرنولد شوارتزینگر این كار را در «ترمیناتور» كرده بود! كاراكتر من موجودی است كه از یك فضای دور، راهی زمین شده است. به صورت طبیعی، چنین قصه‌ای سفینه‌های فضایی را هم در خودش دارد. به جز آن، بحث فاجعه محیط‌زیستی هم مطرح است. پس از قبل معلوم بود كه فیلم جلوه‌های ویژه هم خواهد داشت. اما اگر از خود من بپرسید، می‌گویم «روزی كه زمین از حركت ایستاد» یك درام قوی و كوبنده است.
 
 نسخه اصلی فیلم در دهه‌50‌ میلادی، حرف و پیام خودش را منتقل كرد و نسخه جدید با توجه به شرایط معاصر ساخته شده؛ فكر می‌كنید تماشاگران امروزی حوصله آن حرف و پیام را داشته باشند؟ آنها از دیدن فیلم چه چیزی دریافت خواهند كرد؟
احساس كلی‌ام این است كه فیلم حال‌وهوایی الهام‌بخش دارد و فكر می‌كنم این یك‌جور  تصدیق كاراكتر و روحیه انسانی است. این نكته كه كاراكتر فضایی من در قصه می‌تواند خودش را با مردم و شرایط زمین هماهنگ كند، نكته مهم فیلم است. او هم مثل آدم‌های كره خاكی میل به زنده‌ماندن دارد. وی هم صاحب قلب و احساسات است. یك‌جورهایی می‌توان آن را یك افسانه هشداردهنده دانست. در یكی از صحنه‌های فیلم كاراكتر من به پروفسور بارنارت می‌گوید: «شما با دنیا همان رفتاری را می‌كنید كه با یكدیگر دارید.» این حرف خیلی مهمی است. شما نگاه كنید و ببینید ما در زندگی واقعی خودمان چه نوع رفتاری با دنیا و با خودمان داریم؛ آیا این رفتار خوب، قابل دوام و دنباله‌دار است؟ آیا نحوه رفتار ما همراه با مسئولیت و مسئولیت‌پذیری است؟

خیلی جالب است كه در صحنه‌ای از فیلم وقتی گورت (یك موجود بیگانه فضایی) به سمت شما می‌آید، بدون هیچ دلیلی فریاد می‌كشید و روی چند صندلی می‌افتید!
 ببینم! اگر چند تا موجود فضایی به سمت شما بیایند، كاری جز این می‌كنید؟!(می‌خندد)

 زمانی كه با پیشنهاد بازی در فیلم روبه‌رو شدید، چه احساسی داشتید؟

 نسخه اصلی فیلم را خیلی دوست داشتم. بازی در نسخه جدید مثل یك آرزوی قدیمی بود كه برآورده می‌شد. هیچ وقت فكر نمی‌كردم این رؤیا و فانتزی كودكانه روزی عملی شود. البته من در سال‌1951 كه نسخه اصلی اكران عمومی شد، آن را ندیدم (مگر می‌شد ببینم؟!) ولی وقتی اولین‌بار در دوران نوجوانی‌ام در اوایل دهه‌80 فیلم را از تلویزیون تماشا كردم، شفیته‌اش شدم؛ یك چیزی داشت كه آدم را به‌شدت جذب خودش می‌كرد. 14 یا 15 سالم بود كه آن را از یك تلویزیون سیاه و سفید دیدم.
زمانی بود كه رؤیاهای نوجوانانه داشتم و از دیدن فیلم‌های فضایی باشكوه لذت می‌بردم. آن روزها چه چیزی نوجوانی مثل مرا به سمت خودش می‌كشید؟ یك قصه علمی تخیلی با بشقاب‌های پرنده، موسیقی كمی ترسناك و قدرتی كه می‌تواند باعث توقف حركت همه‌چیز در روی كره زمین شود. آن زمان چیزی درباره تفكراتی كه در پشت قصه فیلم وجود دارد نمی‌دانستم و آنها را درك نمی‌كردم. «روزی كه زمین از حركت ایستاد» برای من حكم یك فیلم هیجان‌انگیز و سرگرم‌كننده را داشت. پیام و نكات هوشمندانه اجتماعی فیلم در باب رسانه‌های گروهی و دنیا، آن زمان چیزی نبود كه بتوانم خیلی دقیق متوجه آنها بشوم.

 آیا كاراكتر خودتان در این فیلم را به صورت موجود ویژه‌ای می‌بینید؟

 «كلاتو» كاراكتر من در فیلم می‌تواند حكم یك موجود معمولی را داشته باشد. به هر حال، او یك پیغام‌بر فضایی است كه به شكل آدم‌های كره‌زمین درمی‌آید. خیلی جالب است كه در شرایطی كه او می‌خواهد نسبت به یك فاجعه محیط ‌‌‌زیستی به آدم‌ها هشدار بدهد، دولت‌ها و دانشمندان در رقابت هستند تا رمز و راز مربوط به ملاقات و حضور یك موجود بیگانه فضایی (بگو ئی‌تی!) را كشف و حل كنند.
 
 شما یك‌بار قبل از این گفته بودید كه موافق دوباره‌سازی نسخه‌های قدیمی فیلم‌های كلاسیك نیستید و حالا خودتان بازیگر یكی از آنها هستید؛ جالب‌تر اینكه «روزی كه زمین از حركت ایستاد» یكی از بهترین آثار كلاسیك سینماست.
هنوز هم همان عقیده قدیمی را دارم. علتش این است كه نسخه‌های دوباره‌سازی‌شده فیلم‌هایی كه دیده‌ام، بسیار ضعیف‌تر از نسخه‌های قدیمی خود بوده‌اند. ولی وقتی فیلمنامه «روزی كه زمین از حركت ایستاد» را خواندم، سخت تحت تاثیر قرار گرفتم. روایت جدید این قصه قدیمی خیلی خوب و در عین حال كلاسیك بود. به اعتقاد من این فیلمنامه در ارتباط با قصه قبلی حكم یك تصور دوباره را داشت؛ انگار كه این قصه دوباره‌خوانی شده باشد. در این رابطه، بحث‌های زیادی با كارگردان فیلم داشتم و پیشنهاداتی را در رابطه با آن به وی دادم. بخش مهمی از صحبت‌ها مربوط به انتقال فیزیكی كلاتو از یك موجود فضایی به یك موجود انسانی بود. او باید به شكل طبیعی این مرحله انتقالی را رد می‌كرد تا پذیرش احساسات انسانی و دیدگاه‌های آنان از سوی او، منطقی جلوه كند.
كاراكتری را كه روی پرده بازی كرده‌اید چگونه ارزیابی می‌كنید؟
 كلاتو موجود بسیار راحتی است و احساس می‌كنم تماشاگران هم با او ارتباط راحتی برقرار كنند. تماشاگران فیلم رفتار و كارهای طبیعی (اما روبات‌وار) او را باور خواهند كرد. حدس می‌زنم آنها مشكلات و محدودیت‌های این كاراكتر را هم درك كنند.

نسخه اصلی در زمان جنگ سرد تولید شد و مضامینی مثل خطر درگیری‌های هسته‌ای و عدم همكاری بین‌المللی كشورهای جهان در این رابطه را در خود داشت اما امروزه دیگر خبری از جنگ سرد نیست؛ به همین دلیل خط قصه جدید، بیشتر روی خط گرم‌شدن كره‌زمین تمركز كرده است!
قصه فیلم جدید بیشتر افسانه‌ای هشداردهنده درباره حفظ نوع بشر و ابقای آن است. سؤالی كه فیلم مطرح می‌كند این است كه نوع روابط ما روی كره‌زمین چه بلایی بر سر این كره می‌آورد. این قصه درباره كاراكتر انسان‌ها و طبیعت آنها صحبت می‌كند. واقعیت امر این است كه ما تنها در زمانی كه آوار مصیبت روی سرمان خراب می‌شود، به فكر تغییر رفتار یا انجام كاری تازه می‌افتیم. این غلط است؛ ما باید راه و روش‌‌مان را عوض كنیم.

قصه فیلم یك‌جورهایی هم آخرزمانی است.
 بله، درباره گرایش‌ها و رویكردهای آخر زمانی‌مان است. ما روی كره‌زمین چه كرده‌ایم؟ این‌طور به نظر می‌رسد كه آدم‌ها برای انجام كارهای مختلف خویش، هیچ حد و مرز و محدودیتی برای خودشان قائل نیستند؛ برای همین است كه قصه فیلم یك پرسش خیلی بزرگ را در این رابطه مطرح می‌كند. خط كلی قصه فیلم این مسئله را به بحث می‌گذارد كه انباركردن ترس بر روی ترس و حل یك ترس با ترسیدن از یك چیز دیگر بهترین جواب برای مشكلات معاصر نیست.
      
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: hamshahrionline.ir