...ولی بعدش با خودم گفتم که خدایا من خیلی هم جوان نیستم. تقریبا در همان سن و سال اولیه هانا هستم. و این واقعا من را ترساند. اما بودن کنار...
 
در فیلم‌های کتابخوان و جاده انقلابی شما دو شخصیت کاملا متفاوت را بازی کردید. کمی در مورد اینکه چه کار کردید تا توانستید به هر دو نقش نزدیک شوید برایمان صحبت کنید.
من در یک سال دو نقش را بازی کردم که خیلی خسته‌ام کرده‌اند و الان در حال استراحت کردن هستم. خودم می‌دانستم موقعیت خیلی نادری برای هر کسی است که شانس این را داشته باشد که بتواند در دو نقش فوق‌العاده بازی کند. با بازی در این دو نقش در مورد بازیگری و بیشتر از همه در مورد خودم چیزهای زیادی یاد گرفتم. فاصله خیلی زیادی بین بازی در جاده انقلابی و کتابخوان نداشتم. حدودا پنج ماه و نیم وقت بود که برای من خیلی مدت زیادی نیست. چرا که نقش هانا کاملا متفاوت از ایپریل بود. من در زندگی‌ام تجربه بی‌سواد بودن را نداشتم و نمی‌دانستم برای بازی کردن در این نقش چه کار کنم. بنابراین می‌دانستم که به سختی بالا رفتن هرروزه از یک کوه بلند است. مثلا صحبت کردن انگلیسی با لهجه آلمانی و خیلی چیزهای دیگر.
 
عکس‌العملتان چه بود وقتی خودتان را در سن 65 سالگی روی پرده دیدید؟
خدای من خیلی خوب بود. قبلا با این نوع گریم و وسایل مصنوعی پیر کردن کار نکرده بودم و وقتی خودم را روی پرده دیدم باورم نمی‌شد. برای همه تیم گریم احترام زیادی قائلم و خیلی خوشحالم که با آنها کار کردم. کار گریم تقریبا هفت ساعت طول می‌کشید. یعنی ما ساعت سه و نیم صبح گریم را شروع می‌کردیم و تقریبا ده و نیم فیلمبرداری شروع می‌شد. بعضی روزها واقعا خسته‌کننده بود.
 
هم سام مندس و هم استفن دالدری در زمینه تئاتر کار کرده‌اند. آیا شیوه کار کردنشان هم مثل همدیگر است؟
بله. خیلی خیلی شبیه هم هستند. نکته جالبی که در مورد هر دوی آنها وجود دارد این است که از اینکه در کنار بازیگرانشان باشند لذت می‌برند. به نظرشان بهترین جا برای آنهاست. مخصوصا در زمان دورخوانی فیلمنامه و وقتی که قرار است بازیگران نقش‌هایشان را بفهمند و زیر و بم آنها را در بیاورند خیلی شبیه هم هستند. هر دویشان از ایده‌های ناب استقبال می‌کنند. این روحیه کارگردان برای بازیگر خیلی قابل تحسین است. هر دوی آنها به بازیگرانشان اجازه می‌دهند تا با نظرات خودشان جلو بروند و باور کنند این چیزی نیست که همه کارگردانان از آن برخوردار باشند.
 
اینکه فیلم را در آلمان فیلمبرداری کنید چقدر اهمیت داشت؟ و قبل از خواندن فیلمنامه می‌دانستید که قرار است نقش یک گناهکار آلمانی را بازی کنید؟
تنها راه اینکه فیلم را در آلمان ضبط کنید این بود که با یک گروه آلمانی کار کنید که البته خیلی هم مثمر ثمر بود. خیلی هم به نقشم آگاه نبودم چرا که شش سال پیش کتابش را خوانده بودم. البته نکته جالب هم اینجاست که کتاب را در یک روز خواندم. چیزی که الان با داشتن دو بچه تقریبا برایم غیرممکن است. و وقتی کتاب را خواندم با خودم فکر کردم که حتما می‌شود از آن فیلم خوبی ساخت و یک نفر باید آن را انجام دهد. بعد به این فکرکردم که چه کسی می‌تواند نقش هانا اشمیت را بازی کند. تمام بازیگران بزرگ در ذهنم آمدند و به تنها کسی که فکر نمی‌کردم خودم بودم چرا که در آن زمان 27 ساله بودم و در آن سن و سال برای من آدم‌های 30 ساله هم پیر به نظر می‌رسیدند. وقتی که استفن بهم گفت که قرار است تو نقش هانا را بازی کنی اول فکر کردم که اشتباهی شنیده‌ام. چون که خیلی جوان بودم. ولی بعدش با خودم گفتم که خدایا من خیلی هم جوان نیستم. تقریبا در همان سن و سال اولیه هانا هستم. و این واقعا من را ترساند. اما بودن کنار یک گروه آلمانی واقعا متفاوت بود. برای شروع باورنکردنی بودند. گروهی که با ما کار می‌کردند همگی تاثیرگذار بودند. هیچ کدامشان از روزهای بلند کاری یا برداشت‌های طولانی شکایت نمی‌کردند. وقتی داشتیم صحنه‌های دادگاه را فیلمبرداری می‌کردیم آنتونی مینگلا تهیه‌کننده کار درگذشت. دقیقا داشتیم صحنه‌ای را که هانا اشمیت می‌گوید فقط نمی‌توانستیم بگذاریم آنها فرار کنند را می‌گرفتیم. به استفن نگاه می‌کردم و واقعا نمی‌دانستم که دارد چه اتفاقی می‌افتد. فکر می‌کردم که باید کار را متوقف کنیم. ولی استفن این کار را نکرد و بعد یک سخنرانی تقریبا باور نکردنی در مورد آنتونی کرد.
 
صحنه‌ای بود که واقعا فکر کنی به شخصیت هانا نزدیک شده‌ای؟ اگر بود کدام صحنه؟
چند جایی بود ولی اینکه شما واقعا بتوانید به شخصیت نزدیک شوید تقریبا کار غیرممکنی است. البته این را هیچکس نمی‌داند شاید بشود به آن نزدیک شد. و هیچوقت هم نمی‌توانید بگوئید که تنها کسی هستید که می‌تواند این کار انجام دهد. همیشه باید به حرف‌های کارگردان در مورد شخصیت نقش گوش کنید. و اگر توانستید به بازیگران دیگر هم منتقل کنید. چیزی که در مورد کتابخوان وجود داشت و من توانستم کمی به شخصیت هانا نزدیک شوم جایی بود که در دادگاه اتفاق می‌افتاد. حالا شاید اشتباه هم بکنم اما این موضوع که هانا خودش هم نمی‌دانست که دارد چه بلایی سرش می‌آید برای من نقش کلیدی در نزدیک شدن به شخصیت هانا را داشت. او نمی‌دانست که در دادگاه باید چطوری نقش بازی کند. مثلا وقتی که به قضات دادگاه گفت اگر شما بودید چه می‌کردید این سوال برای من طوری بود که انگار خودش هم برای بار اول است که با این موضوع روبه‌رو می‌شود. این لحظه برای من خیلی مهم بود. خیلی.
 
چطور توانستید از نقش‌هایتان در دو فیلمی که بازی کردید فاصله بگیرید؟ برایتان سخت نبود؟
چرا واقعا خیلی سخت بود. هر روز بعد از کار در کتابخوان حسابی خسته می‌شدم. هر روز هم به همه می‌گفتم اما آنها به من نیرو می‌دادند. البته ادامه کار برای بعضی‌ها هم واقعا سخت می‌شد.
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: fararu.com
 
مطالب پیشنهادی:
بهترین بازیگر نقش اول زن اسکار 2009+ گزارش تصویری
 کابوس یک شرم تاریخی!
جدیدترین عکسها از مراسم اسکار
پوچی رؤیای آمریكایی
عاشقانه‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما+تصویر