نكته‌ای كه هم در «هفت دقیقه تا پاییز» و هم «درباره الی» وجود دارد، نقش زن است. این دست فیلم‌ها دنیای قهرمانان خودشان را می‌سازند. درست كاری كه سال‌ها پیش...
 
در امتداد حركت
سال پیش همین موقع‌ها با وجودی كه مدتی از اكران «درباره الی» گذشته بود، كماكان فیلمی بود كه درباره‌اش حرف زیاد زده می‌شد، از آن دست فیلم‌هایی كه تبدیل به تابلوی راهنمای جنبش‌های عظیم می‌شوند. درست همان چیزی كه سال‌ها پیش «ماجرا»ی آنتونیونی آن را رقم زد: یك جنبش سینمایی!
در سینمای ایران نیز، «درباره الی» این توانایی را داشت كه یك جنبش به‌ وجود آورد و جهشی باشد در باب مكاشفه ابعاد نوعی از نئورئالیسم اجتماعی كه همه انرژی‌اش را صرف پرداختن به دغدغه‌های طبقه تاكنون نادیده گرفته شده متوسط می‌كند. یعنی نیازها و كمبودها و هرآنچه كه ارزش محسوب می‌شود را در این طبقه اجتماعی بررسی می‌كند. دید واقع‌گرایانه و استفاده از تمهیدات سینمایی خاص است كه حقیقت نهفته این گونه فیلم‌ها را ملموس‌تر می‌سازد و به كارگیری درست این تمهیدات بود كه «درباره الی» را ماندگار كرد. شاید یكی از نقاط برجسته «درباره الی» نوع داستانگویی و به اجرا در آوردن این داستان بود. تلاش بزرگی كه به واسطه آن اصغر فرهادی به موفقیت‌های عظیمی در این فیلم رسید، این بود كه رابطه خود را با فیلم حفظ كرده بود. به‌ نظرم این تلاش بزرگی است كه از عهده بعضی از كارگردان‌ها خارج است. این كه كارگردان خود را قبل از آنكه مالك اثر بداند، خالق آن بداند باعث ایجاد رابطه بین فیلم و كارگردان می‌شود. اینجاست كه كارگردان خود را در كنار فیلم و تماشاگر می‌بیند و نه مالك آنها و این باعث می‌شود مرز بین ما و تصویر روی پرده شكسته شود. اتفاقی كه در «درباره الی» افتاد، شكسته شدن مرزهای تماشاگر و فیلم بود. كه به تعبیر ساده‌تر می‌توان گفت (بارها هم گفته شده) كه تماشاگر خود را نفر هشتم جمع دوستان «درباره الی» فرض می‌كند. این و خیلی موارد دیگر (كه جلوتر به بعضی از آنها ‌اشاره می‌كنیم) بود كه «درباره الی» را تابلوی راهنمای جنبش سینمای ایران كرد. این بود كه حتی در جشنواره بیست و هشتم هم سایه آن بر سر فیلم‌هایی این چنین سنگین می‌كرد.
 
حالا رسیده‌ایم به «هفت دقیقه تا پاییز» علیرضا امینی كه آن را فیلمی در ادامه این جنبش می‌دانم. فیلم علیرضا امینی هم تشریح ساعات قبل و بعد یك اتفاق است در زندگی یك خانواده در طبقه متوسط جامعه كه زندگی آنها را دگرگون می‌كند. همراه با این تنه اصلی فیلم داستانهای دیگری نیز روایت می‌شود كه محدودیت زمانی به كارگردان اجازه پرداخت درست به آنها را نداده و خیلی سرسری از سطح آنها عبور كرده كه ‌ای كاش كارگردان همانند خط اصلی به آنها عمق می‌بخشید و یا از مقدار آنها كم می‌كرد تا شاید فرصت پرداخت بیشتری كه یكی دو تا از آنها را می‌داشت.
اما آنچه كه بیشتر از همه باعث شده كه منتقدان زیاد از این استقبال نكنند همین سایه سنگین «درباره الی» است بر سر فیلم.
 
هر چند كه از نظر پرداخت «هفت دقیقه تا پاییز» خیلی از «درباره الی» ضعیف‌تر عمل می‌كند(عمده‌ترین ضعفش از دست دادن ریتم است، بین سكانس‌ها هماهنگی لازم نیست و زمانبندی دقیقی ندارد. گاهی سكانس نسبتا بی‌اهمیتی به قدری به طول می‌انجامد كه حوصله تماشاچی را سر می‌برد و گاهی سكانسی نسبتا مهم آن‌قدر سریع و سطحی می‌گذرد كه تماشاچی را سردرگم فهم واقعیت می‌كند. و به خصوص آنكه به ریزه كاری‌ها اهمیت زیادی نمی‌دهد و آنها را به حال خود رها می‌كند) اما در داستانگویی همه تلاشش را برای رسیدن به آن اعمال می‌كند. شاید در ساخت فیلم بزرگترین ‌اشكال همین عبورهای كوتاه است، در «درباره الی» جزئیات و ریزه كاری‌ها علیرغم اینكه به چشم نمی‌آمدند نقش راهبردی مهمی در پیشبرد داستان داشتند.
كار و انرژی زیادی كه داستان اصلی فیلم می‌طلبد علیرضا امینی را از داستان‌های فرعی‌اش غافل كرده است و در بعضی از فواصل فیلم حتی این داستان‌های فرعی را از یاد می‌برد. و اینجاست كه اهمیت جزئیاتی كه درباره‌اش صحبت كردیم هویدا می‌شود. برعكس «درباره الی» به كارگیری سرسری و بدون دقت جزئیات نه تنها مسیر رسیدن به نقطه عطف پایانی را هموار نمی‌كند، كه خودش چالش‌ها و سكته‌هایی را در مسیر ایجاد می‌كند و مشكل از آنجا آغاز می‌شود كه كارگردان هیچ تمهیدی را برای رفع این سكته‌ها به كار نمی‌گیرد و بی‌توجه به آنها تنها از كنارشان عبور می‌كند. و اینجاست كه این سكته‌ها بزرگترین ایراد فیلم را بوجود می‌آورد. یعنی همان چیزی كه كارگردان هر چه بیشتر سعی می‌كند به آن برسد از آن دورتر می‌شود. باورپذیری: همه این داستان‌های فرعی و جزئیاتی كه ناگهان سر از روایت در می‌آورند، باور پذیری نهایی فیلم را مشكل‌تر می‌كنند چرا كه انتقاداتی را در تماشاگر بوجود می‌آورند و دست آخر بدون گره‌گشایی تماشاچی را روانه می‌كنند.
 
دم دستی‌ترین نمونه‌اش در فیلم به میان آوردن همسر سابق و پدر اصلی بچه است كه هدفش شوكه كردن تماشاچی است. اما این و خیلی تمهیدات دیگر مانند این كه برای شوكه كردن تماشاچی و ارتباطش با فیلم است نقش معكوس می‌پذیرد و باعث دور شدن بیشتر از فیلم می‌شود. و اینجاست كه مسئله ارتباط كارگردان و فیلم پیش می‌آید.
درست جایی كه علیرضا امینی بیشتر از خالق، مالك فیلم می‌شود و با دیدی از بالا فیلم را می‌نگرد و این باعث به‌وجود آمدن همان مرز بین تماشاگر و فیلم می‌شود. فیلم محدوده‌ای را تعیین می‌كند و به تماشاگرش هشدار می‌دهد كه از آنجا به بعد اجازه ندارید بیشتر در من غرق شوید.
 
در «هفت دقیقه تا پاییز» همراه با علیرضا امینی كارگردان، همكار فیلمنامه نویس و بازیگرش محسن تنابنده هم نقش پررنگی ایفا می‌كند، علت این كه بر خلاف بقیه بازیگران بازی خوبی ارائه می‌دهد، شاید این است كه در نقش خودش غرق شده. در واقع محسن تنابنده «خالق» شخصیت است كه او را این طور خوب در نقش جای داده است.
در روایت اما برخلاف پرداخت فنی، فیلم به «درباره الی» و چارچوب‌های نهادینه‌اش نزدیك‌تر است. اولین شباهت مفهومی است كه داستان هر دو فیلم در پی رسیدن به آن هستند. بررسی ساعات قبل و بعد از یك واقعه و حقایقی كه در این ساعات ‌اشكار می‌شوند. اینجا اما بیشتر دو زوج اصلی حقایق زندگی خواهر هدیه تهرانی را روشن می‌كند. همین رابطه‌ای كه هر چند برای بازگرداندن پول از دست رفته بین خاطره اسدی و كلاهبردار شكل گرفته اما از روی الگوی نامزد مخفی الی گرفته شده است. با این تفاوت كه رابطه احمد و الی در آن فیلم از سر صداقت است و پاك اما پول‌هایی كه لحظه آخر نمایان می‌شود نشانگر یك رابطه پر مسئله. به طور كلی وجود عدم صداقت بین اعضای خانواده در همه لحظات فیلم‌اشكار است.
 
می‌توان گفت این بزرگترین مفهومی بوده كه فیلمنامه‌نویس و كارگردان در روایت یك حادثه در پی آن بوده‌اند، صداقت از دست رفته طبقه متوسط در برخورد با یكدیگر و برخورد با مشكلات و اینجا كارگردان برای تاكید این مفهوم تنها خود را به شخصیت‌های اصلی محدود نمی‌كند. زوج‌هایی كه در ابتدای فیلم می‌بینیم از همان جشن عروسی با هم مشكل دارند و صداقتی در وجودشان نمی‌بینیم. شاید این یك پیشگویی باشد از آنچه كه طبقه متوسط به سمتش در حركت است. طبقه‌ای كه همیشه بین زمین و هوا بوده و خانه آرزوهایش را بر روی آب ساخته و دارد به سمت یك دگرگونی می‌رود. یك طبقه‌ای كه به زودی افرادش نمونه‌های كاملی از آنارشیسم اجتماعی را به وجود می‌آورند. سیستم و فرد در مقابل هم قرار می‌گیرند تا خود را بالا بكشند و از چارچوب‌های طبقه‌ای خود فاصله بگیرند. همه از هم فاصله بگیرند و صداقت بیمار شود. بنظرم این چیزی است كه فیلم می‌خواسته و به آن نرسیده است.

مردانگی و دنیای زنانه

در «هفت دقیقه تا پاییز» امینی روی موضوع خوبی دست گذاشته. اینجا سعی در سرك كشیدن به زندگی یك خانواده متوسط را دارد. ما با یك پدیده كوچك سروكار داریم، یك كانون خانوادگی و مشكلاتش اما سعی اصل رسیدن به یك استدلال استقرایی است. یعنی از جزء به یك كل عظیم رسیدن به طبقه متوسط جامعه. نكته‌ای كه هم در «هفت دقیقه تا پاییز» و هم «درباره الی» وجود دارد، نقش زن است. این دست فیلم‌ها دنیای قهرمانان خودشان را می‌سازند. درست كاری كه سال‌ها پیش تارانتینو در «بیل را بكش» و پدرو آلمودووار در «بازگشت» به طرق مختلف كردند.
در «بیل را بكش» عروس بود كه با فعال شدن شم انتقام جویی‌اش داستان را رقم زد. كاری كه تارانتینو در آن فیلم می‌كند این است كه اجازه می‌دهد قهرمان فیلمش، دنیای خودش را بسازد. دست او را باز می‌گذارد و با او همراه می‌شود تا وقایع آن‌طور كه قهرمانش می‌خواهند ورق بخورد و این واقعیت دنیایی كه فیلم می‌سازد را واقعی می‌كند و به آن به قدر كافی و در حد نیاز بال و پر می‌دهد. چنان‌چه همه چیز دست در دست هم می‌دهد تا عروس به آنچه كه می‌خواهد برسد. همواره خود اوست كه انتخاب می‌كند و انتخاب‌هایش را عملی می‌سازد. آنچه به خصوص در قسمت دوم مورد توجه است، عجز مردان است در مقابل عروس، نه تنها عروس بلكه دیگر شخصیت زن فیلم با وجود منفور بودنش جایگاه برتری نسبت به مردان دارد. و این یعنی به نوعی پیش روی در فرهنگ اجتماعی تقابل زن و مرد.
 
در «بازگشت» اما قضیه فرق می‌كند. قهرمان فیلم در اینجا همه تلاشش برای حفظ و نگهداری زندگی‌اش برای رسیدن به آرامش كه با حضور همسرش از او گرفته شده و حال كه او مرده این زن در مقابل جامعه و سیستم قرار دارد تا زندگی خود را حفظ كند و آرامش را برگرداند. بر خلاف مادرش كه شخصیتی اطاعت‌گر دارد او پر از عصیان و فریاد است و مانند مادر و خواهرش اجازه تسلط احدی بر زندگی‌اش را نمی‌دهد.
حالا او بر خلاف گذشتگان و سنت باستانی و دیرینه مردسالاری (كه مادرش نماینده آن است ) آمده تا در مقابل هجوم افكار به یك روح زن سالار برسد. آنچه رومن گاری در «خداحافظ گاری كوپر» درباره یكی از شخصیت‌های اصلی‌اش پیش بینی كرده بود. و آن را مادر سالاری نام نهاده بود.
 
این‌ها نمونه‌ای از تحقق همان مادرسالاری است همان زنی كه می‌گوید من هستم پس خودم برای سرنوشتم تصمیم می‌گیرم. كسی كه بیشتر از مهر سرنوشت بازی با آن و تعیین‌اش برایش اهمیت دارد.
در ایران اما شرایط فرق می‌كند. جامعه ما همواره جامعه‌ای مردسالار بوده است. و حال این زنانگی دارد همپای كاهش مردانگی رشد می‌كند.
آنچه اینجا مورد نظر است احاطه كامل زنان بر حوادث و زندگی (از هم جدا نیستند) است.
جامعه ما در رابطه با فردیت زنان در مرحله رشد قرار دارد. و رسیدن به هر رشدی لازمه اصلی‌اش از دست دادن و به اصلاح عامیانه‌تر تاوان پس دادن است.
آنچه «هفت دقیقه تا پاییز» به آن می‌پردازد و پیشتر «درباره الی» به آن پرداخته بود. چالش‌های پیش روی این تغییر است. زنان مصمم داستان درست از همان جای لطمه می‌خورند كه خودشان آن را انتخاب و دیواره‌اش را بنا كرده‌اند. آنها باید تاوان این پیشروی را بگیرند. در «درباره الی» سپیده با دروغ‌هایش و اینجا هدیه تهرانی با پافشاری‌اش برای سفر و خواهرش برای طلاق. قهرمانان ما تاوان «بودنشان» را پس می‌دهند. و خوب بودنشان و تلاششان برای ماندن....
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: tehrooz.com
 
مطالب پیشنهادی:
کارگردان «هفت دقيقه تا پاييز»: بازی با ذهن تماشاگر را دوست دارم
 13 دروغ «درباره الی» که نمی‌دانستید!!
اتفاقات جالب و شنیدنی پشت صحنه «درباره الی»
آقای فرهادی! دروغ چرا؟!!
گزارش تصویری: فرش قرمز فیلم سینمایی هفت دقیقه تا پائیز