«همه عمر دیر رسیدیم» این یکی از ماندگارترین دیالوگهای تاریخ سینمای ایران است، دیالوگی که جمشید مشایخی در پایان فیلم «سوتهدلان» با سوز میگوید. دیگر کسی نیست که جمشید مشایخی را نشناسد. آن هم به خاطر حضور در نقشهای ماندگاری مانند کمالالملک، رضا خوشنویس، سلطان صاحبقران و... استاد در سن 80 سالگی به سر میبرد و بیش از نیم قرن میشود که سابقه بازی در تئاتر، تلویزیون و سینما دارد. 23
ساله بود که در اداره هنرهای دراماتیک استخدام و مشغول به کار میشود. سال 44 و فیلم «خشت و آیینه» ابراهیم گلستان، اولین بازی جلوی دوربین مشایخی بود. مدتی به خاطر بازی در سینما، از اداره تئاتر اخراج شد. اما باز هم در فیلم و سینما بازی کرد. فیلمهایی که تعدادشان دارد به 100 نزدیک میشود.
خود استاد میگوید از فیلمهای آخری که خیلی دوستشان دارد و خوشحال است در آن نقشآفرینی کرده، فیلم سینمایی «یک بوس کوچولو» است، چون با نقشاش حسابی همذاتپنداری کرده. در این مصاحبه با استاد جمشید مشایخی درباره همکاریاش با علی حاتمی و کارگردانهای بزرگ دیگر حرف زدیم.
ساله بود که در اداره هنرهای دراماتیک استخدام و مشغول به کار میشود. سال 44 و فیلم «خشت و آیینه» ابراهیم گلستان، اولین بازی جلوی دوربین مشایخی بود. مدتی به خاطر بازی در سینما، از اداره تئاتر اخراج شد. اما باز هم در فیلم و سینما بازی کرد. فیلمهایی که تعدادشان دارد به 100 نزدیک میشود.
خود استاد میگوید از فیلمهای آخری که خیلی دوستشان دارد و خوشحال است در آن نقشآفرینی کرده، فیلم سینمایی «یک بوس کوچولو» است، چون با نقشاش حسابی همذاتپنداری کرده. در این مصاحبه با استاد جمشید مشایخی درباره همکاریاش با علی حاتمی و کارگردانهای بزرگ دیگر حرف زدیم.
استاد چطور شد که وارد عرصه بازی و بازیگری شدید؟
من از همان ابتدای جوانی به بازیگری و تئاتر علاقه زیادی داشتم. برای همین جزو اولین افرادی بودم که بعد از تاسیس اداره هنرهای دراماتیک در آنجا استخدام و مشغول به کار شدم. کار حرفهای جلوی دوربین را هم با ابراهیم گلستان آغاز کردم. من و زندهياد پرويز فنيزاده، محمدعلي کشاورز و منوچهر فريد برای این فیلم انتخاب شدیم و با هم تمرین بسیاری کردیم تا توانستیم از پس نقشهایی که بر عهده ما گذاشته شده بود بربیاییم.
چطور با زندهیاد علی حاتمی آشنا شدید؟
اوایل دهه 40 بود که علی حاتمی به اداره هنرهای دراماتیک میآمد و اغلب نمایشنامه میآورد. من در همان سالها با او آشنا و دوست شدم. آن موقع بیشتر فیلمنامه مینوشت برای کارهای تلویزیونی.
اولین همکاریتان با مرحوم حاتمی اما بر میگردد به 1356 و سوتهدلان. چرا این قدر دیر؟
یک روزی حاتمی از من و مرحوم حسین کسری برای صرف شام دعوت کرد. ایشان با مرحوم فخیمی دفتری داشت و فیلمهای تبلیغاتی میساختند. تا اینکه گفت میخواهم یک فیلم سینمایی بسازم و شما دو تا نقشهای اصلی آن را دارید. با وجود آنکه درباره فیلم صحبت زیاد شد اما به مرحله ساخت نرسید. تا اینکه به فیلم طوقی رسیدیم. از من دعوت کرد ولی من با تهیهکننده به توافق نرسیدم. علی از دست من ناراحت شد و فکر کرد نمیخواهم با او کار کنم. تا اینکه سالها گذشت و از او به من پیغامی رسید که پیشش بروم. برای همین به دفترش رفتم و به من گفت میخواهم شش داستان از مولانا را بسازم و میخواهم در هر ششتای آن باشی. «داستانهای مولوی» نام یک مجموعه تلویزیونی بود که در سال 52 ساخته شد و در نوروز 53 از شبکه اول پخش شد. فیلمبرداری «داستانهای مولوی» در شهرهای مختلفی انجام شد، شمال ایران، شیراز، یزد، کرمان و... که با هم این سفرها را طی کردیم. به یاد دارم نریشن آن را هم مرحوم شاملو گفت. بعد از آن «سلطان صاحبقران» را ساخت که یک سریال 13 قسمتی بود و من نقش سلطان را داشتم. سال 56 هم نقشی در «سوتهدلان» بازی کردم.
بعد هم که سریال هزاردستان و رضا تفنگچی.
بله این آخرین کاری بود که من در خدمت علی حاتمی کار کردم.
کمالالملک بعد از این کار نبود؟
به دلیل اینکه مسئولان تلویزیون دائم عوض میشدند ساخت «هزاردستان» خیلی طول کشید. به طوری که از سال 58 تا 66 ساخت آن ادامه داشت.
شما سالهای زیادی با مرحوم حاتمی کار کردید و نقشهای مهمی را هم بر عهده داشتید. در این مدت چند ساله خاطرهای به یادتان مانده است که بعد از این همه سال بخواهید از علی حاتمی تعریف کنید؟
به یاد دارم وقتی «سوتهدلان» را کار میکردیم همه باید در فرحزاد در یک قهوهخانه جمع میشدیم. در آن زمان فرحزاد مثل الان نبود. جاده خاکی داشت و هنوز ساخته و مطرح نشده بود که مردم برای تفریح و گردش به آنجا بروند. برای همین یکی دو تا قهوهخانه بیشتر نداشت. قرار گذاشته بودیم 9 صبح همه جمع شویم و از آنجا پایان فیلم را بگیریم. در آن قهوهخانه نشسته بودم و داشتم چای میخوردم. علی به من گفت جمشید چایات را خوردی بیا داخل حیاط، کارت دارم. یادم هست چند روز از عید گذشته و برف هنوز روی کوهها نشسته بود و نهری از حیاط آن قهوهخانه عبور میکرد. کنار همان نهر با علی صحبت کردیم. به من گفت: «پایان فیلم را میخواهم بسازم، نظر تو چیست؟» پایان فیلم اینطور بود که من باید بهروز را به امامزاده میبردم و در آنجا به سرش پارچه سبز میبستم و همان جا از دنیا میرفت. من به او گفتم: «این کار را نکن، مردم به امامزاده اعتقاد دارند.» گفت: «برای همین صدایت کردم که با تو مشورت کنم.» گفتم: «به نظرم همانطور که بهروز را روی قاطر نشاندهام و افسار قاطر در دست من است، زودتر امامزاده را میبینم و رو می کنم به برادرم و میگویم رسیدیم؛ اما متاسفانه او از قاطر زمین افتاده و از دنیا رفته است. در این زمان یک جملهای بگذار که من بگویم و مفهومش این باشد شاید اگر زودتر میرسیدیم این اتفاق نمیافتاد.» در همان لحظه من را بغل کرد و بوسید و گفت: «جمشید همه عمر دیر رسیدیم.» و اینطور شد که یکی از جملات زیبای علی حاتمی که هیچوقت فراموش نمیشود به وجود آمد و ماندگار شد.
به جز حاتمی، شما با کارگردانهای بزرگ دیگری هم کار کردهاید. مثلا فیلم «گاو» داريوش مهرجويي و «قيصر» مسعود کيميايي. درباره نقشآفرینی در این دو فیلم معروف هم بگویید.
فیلم «گاو» فیلم تاریخسازی بود که حتی امامخمینی(ره) نسبت به آن نظر مثبت داشتند. فیلمی که از کتاب «عزاداران بيل» نوشته ساعدي برداشته شده بود و با بازیگرهای بزرگی مانند جعفر والي، عزتالله انتظامي، علي نصيريان، پرويز فنيزاده، محمود دولتآبادي و فيروز بهجتمحمدي بازي کردم و از این بابت خیلی خوشحال هستم و تجربه ماندگاری شد.
زمانی که مسعود کیمیایی فیلم سینمایی «قیصر» را ساخت 28 سال بیشتر نداشت. چطور شد که قبول کردید در این فیلم با یک کارگردان جوان و تازهکار همکاری کنید؟
ابتدا که کیمیایی از من دعوت کرد در این فیلم بازی کنم، همراه محمدعلی کشاورز رفتیم و قرار شد که من نقش فرمان و کشاورز نقش خاندایی را بازی کند. مثل اینکه با کشاورز به توافق نرسیدند و من نقش خاندايي و ناصر ملکمطيعي هم نقش فرمان را بازي کرد. آن زمان علاقه خاصی به جهان پهلوان تختی داشتم، برای همین دوست داشتم در این فیلم که تیپ بچههای پایین شهری را داشت نقشآفرینی کنم.
تا به امروز شده نقشی را دوست داشته باشید بازی کنید اما آن نقش را یک فرد دیگر بازی کند و شما بعد از تماشا در دلتان بگویید ای کاش من آن نقش را بازی کرده بودم؟
خیر، اصلا نقشی که من میخواستم بازی کنم و نشده، ساخته نشده...
آن وقت نقشی که خودتان بیشتر از همه دوست داشتید کدام است؟
چند کار انجام دادم که نقشهای آن را خیلی دوست داشتم. مثلا زمانی که قرار بود کمالالملک ساخته شود به دنبال یک شخصیت بودیم و در میان دهها طرح، آقای تورج افشار قاسملو، کمالالملک را انتخاب کرد و تصمیم گرفته شد فیلمی درباره او ساخته شود. من این فیلم را خیلی دوست داشتم. یادم هست خیلی نگران نقشی بودم که قرار بود بازی کنم. چون خیلیها بودند که در آن زمان کمالالملک را از نزدیک دیده بودند و جزو شاگردهایش بودند. حتی خواب هم دیدم و ترسیدم آن را بازی کنم. خواب دیدم در استودیو هستم و دوستم مصاحبهای از کمالالملک را پخش میکند که صدا ندارد. از او پرسیدم: «چرا صدا ندارد؟» او گفت: «خوب به ژستهایش نگاه کن.» ناگهان کمالالملک جلوی ما آمد و به من گفت: «تو میخواهی نقش من را بازی کنی؟ کار نانوا چیست؟» گفتم: «نان میپزد.» گفت: «تو نمیتوانی نقش من را بازی کنی.» من خیلی ناراحت شدم و گفتم: «من هم در کارم تبحر دارم» و او در جوابم گفت: «میتوانی نقش من را بازی کنی» و از خواب پریدم. با این حال دیگر نمیخواستم این نقش را بازی کنم. به علی هم گفتم اما او قبول نکرد و گفت باید بازی کنی و بالاخره آن نقش را بازی کردم و خدارا شکر همانطور که از زبان شاگردها و نوههایش در مصاحبهها کار شد از بازی من راضی بودند و گفتند شبیه به این استاد بودم.
در حال حاضر مشغول به چه کاری هستید؟
یک سریالی به نام «همه چیز آنجاست» به کارگردانی شهرام شاهحسینی برای شبکه سوم سیما در حال ساخته شدن است که من در آن نقش دارم. مثل اینکه چند قسمت آن پخش شده، اما من هنوز ندیدم و همچنان فیلمبرداریاش ادامه دارد.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع : tamashagaranemrooz.com
مطالب پیشنهادی:از اول دی ماه دوباره می توانید "ردکارپت" رضا عطاران را ببینید
واکنش پرویز پرستویی به ادعای محمدرضا شریفینیا
شهاب حسینی, حامد بهداد و عادل فردوسی پور در مراسم انوشیروان ارجمند
در جشنواره امسال موسیقی پاپ هم حضور خواهد داشت
جدیدترین تصاویر فیلم "اسب سفید پادشاه" با بازی الناز شاکردوست