جزئیات زندگی شخصی آزاده نامداری و همسرش و نحوه آشنایی شان! عکس
پس از اتفاقاتی که در زندگی شخصی آزاده نامداری پیش آمد و ازدواج مجددش, خیلی ها دوست داشتند بیشتر درمورد همسر جدید آزاده نامداری نکاتی را بدانند. اولین مصاحبه رسمی این زوج را در ادامه می خوانید.

زندگی شخصی آزاده نامداری و همسرش

«درهای رحمت آسمانی در چهار وقت گشوده می‌شود: ۱. موقع بارش باران ۲. زمانی که فرزند به چهره پدر و مادرش می‌نگرد ۳. هنگام گشوده شدن در کعبه ۴. هنگام برپایی مراسم عقد و ازدواج.»
این سخن پیامبر«ص» است؛ کسی که خودش رحمتی برای عالم و عالمیان بود. در پایان از رحمت الهی برای کسانی می‌گوید که جایی از زندگی تصمیم می‌گیرند تنهایی را رها کنند و برای رسیدن به آرامش همراهی دلپذیر همراه خود داشته باشند. اینجاست که خدا مانند نوری که از دریچه و منفذی به داخل خانه‌ای می‌تابد رحمت را نرم و آرام بر خانه عاشقانه‌ها نازل می‌کند.

این خانه عاشقانه این‌بار صاحبانی آرام، متین و باوقار دارد. آزاده نامداری و سجاد عبادی چند ماهی است که زیر یک سقف رفته‌اند و دل به دل و دست به دست هم داده‌اند. این زوج دوست‌داشتنی با صبر و حوصله و روی خوش مقابل ما نشستند تا از زندگی مشترک و حال و هوای این روزهای زندگی مشترک زیبای‌شان بگویند. گفتند و ما شنیدیم و بر کاغذ نشاندیم تا شما هم شریک این حس و حال خوب باشید و از زندگی مشترکی بدانید که حساب شده و پیش رفته و حالا به ثمر نشسته است.


*اگر به ما اجازه دهید از اینجا شروع كنیم كه شما از كجا با هم آشنا شدید؟

آزاده نامداری: سال 87 به واسطه دوستان مشترك‌مان كه در آن زمان در تلویزیون مشغول به كار بودند كه یكی از آنها از مدیران ارشد تلویزیون بود به هم معرفی شدیم و چند بار همدیگر را دیدیم چون در یك دوره زمانی بود كه من به‌شدت مشغول انجام فعالیت‌های گوناگون تلویزیونی و. . . بودم و اصلا به ازدواج و تشكیل خانواده فكر نمی‌كردم خیلی پیش نرفتیم و بعد از گذشت مدتی ارتباط‌مان قطع شد.

*همان آشنایی اولیه برای ازدواج بود؟

آزاده نامداری: بله ایشان از همان ابتدا با پیشنهاد ازدواج جلو آمدند اما همان‌طور كه گفتم من در آن سال‌ها اصلا شرایطش را نداشتم.

*پس درواقع شما یك‌بار به طور جدی حدود 7 سال قبل پروسه خواستگاری و اینها رو پشت سر گذاشته بودید؟

آزاده نامداری: بله اما متاسفانه اتفاق نیفتاد چون من در آن سال‌ها ابدا دوست نداشتم ازدواج كنم و به ایشان هم گفتم من الان به درد ازدواج نمی‌خورم وگرنه بهترین فردی هستید كه بخواهم یك روز با او ازدواج كنم.

*واقعا چنین حرفی را به آقای عبادی گفتید؟

آزاده نامداری: بله حتی خاطرم هست موقعی كه داشتم چنین جملاتی را تلفنی به ایشان می‌گفتم در پاركینگ جام‌جم بودم چون من به این اعتقاد دارم آدم‌هایی كه در یك رابطه قرار می‌گیرند باید هم هدف باشند؛ مثلا نمی‌شود كه خانم هدفش ازدواج و آقا هدفش سه ماه دوستی باشد. من  احساس می‌كردم دارم از اطلاعات ایشان و نقطه‌نظرات ایشان استفاده می‌كنم ولی ته‌ذهن من این نیست كه بخواهم ازدواج كنم البته سن و سالم خیلی كم بود و تجربه حالا را نداشتم.

*چقدر بعد از آشنایی به شما پیشنهاد ازدواج دادند‌؟

آزاده نامداری: اصلا ایشان با هدف ازدواج كردن به همان دوستان و واسطه‌ها گفته بودند كه زمینه آشنایی را فراهم كنند و در همان جلسه‌های اول پیشنهادشان را مطرح كردند.

*یعنی قبل از اینكه آشنا شوید شما هدف‌گیری كرده بودید كه می‌خواهید با خانم نامداری ازدواج كنید ؟

سجاد عبادی: بله. همان‌طوری كه ایشان گفتند بنده از همان ابتدا با نیت ازدواج جلو رفته بودم.

*چطور ممكن است؟ شما كه از ایشان شناختی نداشتید؟

سجاد عبادی: به هر حال ما دوستان مشترك زیادی داشتیم و در فضاهای مشترك زیادی چه در تلویزیون و چه در پروژه‌های دیگر خانم نامداری را دیده بودم و شناخت اولیه و حتی می‌توانم بگویم تا حدودی كامل وجود داشت.

*قطعا به غیر از شناخت مد نظر ما، یك حس مشترك خوب بین خودتان حس می‌كردید، درست است؟

سجاد عبادی: طبیعتا همین‌طور است. بالاخره هر كسی كه می‌خواهد چنین اتفاق با اهمیتی را شروع كند یا یك پیشنهادی را به شخص دیگری دهد، حالا در هر زمینه‌ای نه فقط در ازدواج یك حس و انگیزشی در او ایجاد شده كه در مراحل بعدی به دنبال رسیدن به آن و افزودنش است.

*ولی خب، این حس بعضی مواقع در حد خوش آمدن است و برخی مواقع عمیق‌تر، برای شما كدام‌یك بود؟

سجاد عبادی: برای من حسی كاملا متفاوت و عمیق بود.

*در حقیقت شما درگیری حسی برای‌تان به وجود آمده بود؟

سجاد عبادی: بله و البته خیلی مهم و ارزشمند.

*وقتی خانم نامداری پیشنهاد شما را رد كردند چه احساسی داشتید؟

آزاده نامداری: این كلمه رد كردن را بهتر است به كار نبریم چون من ایشان را رد نكردم. من به كل دوست نداشتم ازدواج كنم چه ایشان، چه هر كس دیگر. ممكن است بگوییم من این پیشنهاد را رد كردم چون چند اولویت برای زندگی‌ام داشتم كه گذاشتم كنار هم و متوجه شدم این پیشنهاد برای من مناسب نیست اما در حقیقت در مورد ما چنین چیزی وجود نداشت.

*آن سال‌ها چه مشغله‌ای داشتید كه كلا دوست نداشتید ازدواج كنید ؟

آزاده نامداری:  فكر می‌كنم اواخر حضورم در شبكه یك بود و من انواع و اقسام پروژه‌ها را داشتم.

 

آزاده نامداری در کنار همسرش سجاد عبادی

آزاده نامداری در کنار همسرش سجاد عبادی



*آقای عبادی! حس شما بعد از شنیدن جواب منفی از طرف خانم نامداری چه بود؟

سجاد عبادی: فكر می‌كنم پاسخی كه ایشان دادند درست‌ترین چیزی است كه می‌شود گفت. چون من همان سال‌ها وقتی از طریق دوستان پیگیر بودم به نظرم آمد این موضوعی كه می‌گویند واقعی بود و ازدواج دغدغه ایشان نبود و اولویت‌های كاری برای‌شان ارجح‌تر بود.

*می‌خواهیم دقیقا بدانیم حس شما چه بود؟

سجاد عبادی: واقعا و عمیقا خیلی سخت بود برایم و دوستانی كه آن زمان در جریان بودند به خوبی می‌دانند كه كه من مدت‌ها چه حال و هوا و حس ناامیدی داشتم.

*خانم نامداری شما چطور؟

آزاده نامداری: راستش من اصلا نفهمیدم كه ایشان چه احساسی داشتند و فكر می‌كردم خیلی راحت برخورد كردند و با مساله كنار آمده‌اند اما خب الان واقعا حس آن موقع ایشان را به خوبی درك كردم.


*برگردیم به عقب چون ممكن است خوانندگان ما و اصولا مردم عادی آقای عبادی را نشناسند. كمی از خودتان بگویید تا همه بیشتر با شما آشنا شوند؟

 سجاد عبادی: من سجاد عبادی هستم. چهارم اسفند 1360 در تهران و در یك خانواده فرهنگی و مذهبی به دنیا آمدم. یك خواهر و برادر هستیم و در حال حاضر در سال سوم دكترای سیاستگذاری دانشگاه آزاد تهران مشغول به تحصیل هستم. كارشناسی ارشد و كارشناسی را هم در رشته روابط بین‌الملل و علوم سیاسی در همین دانشگاه خوانده‌ام.

دوره‌ای برای ادامه تحصیل به فرانسه رفتم كه در دانشگاه روبرت شومن استراسبورگ در مقطع فوق لیسانس ادامه تحصیل بدهم ولی خب به دلیل اینكه بازه زمانی آن طولانی می‌شد و من می‌خواستم تحصیلات تكمیلی‌ام را سریع‌تر تمام كنم و چون با زبان فرانسه به خوبی آشنا نبودم فقط موفق شدم یك دوره زبان بخوانم و پس از حدود یك سال و نیم به ایران بازگشتم و مجددا تحصیلاتم را پیگیری كردم.

*الان مشغول به كار هستید؟

سجاد عبادی: من به صورت ثابت در حقیقت دو جا مشغول هستم؛ شغل اولم در یك دانشگاه غیرانتفاعی است كه 10 سال از زمان تاسسیس آن می‌گذرد. من مدیر دانشجویی و سرپرست روابط عمومی هستم.

*همین دانشگاهی كه پدر شما مالك آن هستند؟

سجاد عبادی: خیر پدرم در حقیقت یكی از اعضای هیات موسس این مجموعه هستند و این دانشگاه همان‌طور كه از اسمش پیداست غیرانتفاعی است و فرد یا افراد خاصی انتفاعی از آن نمی‌برند بلكه به طور كل تمامی درآمد آن صرف هزینه‌های خود دانشگاه می‌شود.

*و  شغل دوم‌تان؟

سجاد عبادی: علاوه بر آن من در مجموعه‌ای حدود 12،10 سال است كه فعالیت می‌كنم با عنوان نمایندگی  فدراسیون جهانی  مخترعان و مبتكران كه مقر اصلی آن در ژنو است. این مجموعه بیش از نیم قرن است كه توسط تعدادی از مهم‌ترین كشورهای پیشرفته تاسیس شده و الان حدود دو سال است  كه یكی از دوستانم كه خودشان از جوانان نخبه برگزیده المپیادهای جهانی بوده  و ریاست  نمایندگی ایران را برعهده داشتند به عنوان رئیس فدراسیون جهانی انتخاب شده‌اند و بنده هم افتخار همكاری با این مجموعه را به عنوان دبیر فدراسیون جهانی بر عهده دارم. این فدراسیون در  بیش از100 كشور جهان نمایندگی دارد و به نظرم افتخاری بزرگ برای ایران است كه یك جوان شایسته ایرانی به عنوان رئیس فدراسیون، آن  را اداره می‌كند اما رسانه‌ها و البته دولت ما در ایران از این فرصت و موقعیت چندان استفاده‌ای نكردند.


*اگر  شما پسر آقای عبادی، رئیس اسبق سازمان ملی جوانان نبودید، باز هم تصمیم به ازدواج با خانم نامداری می‌گرفتید؟

سجاد عبادی: فكر نمی‌كنم ارتباطی داشته باشد.

 آزاده نامداری: این سوال باید برعكس باشد و باید از من  بپرسید وقتی ایشان پسر آقای عبادی، رئیس سازمان ملی جوانان بودند چرا با ایشان ازدواج نكردید؟

*هر طور خودتان راحتید جواب دهید؟

آزاده نامداری: باید بگویم شما آقای عبادی پدر و آقای عبادی پسر را دو فرد با شخصیت‌های كاملا جدا در نظر بگیرید. با همه احترامی كه برای پدر ایشان قائلم و به عنوان یك فرد حامی، نزدیك و همراه اما سجاد یك كاراكتر دوست‌داشتنی و خاص است  و باید شخصیت ایشان را به طور مستقل بشناسید.

 سجاد عبادی: در حقیقت نه زمینه آشنایی ما و نه فضاهایی كه با هم برخورد كردیم و نه هیچ زمان دیگری هیچ‌وقت در این باره صحبت نكردیم كه پدر من چه كسی است و شما در تلویزیون هستید یا. . . .


*آن زمان كه خانم نامداری به شما جواب منفی دادند، شما فكر نكردید كه باید اصرار كنم؟

سجاد عبادی:  اصرارم را هر جور كه از دستم برمی‌آمد از طریق كانال‌های مختلفی پیگیری كردم. حالا شاید نه حضوری و مستقیم  اما از طریق دوستان یا واسطه تلاشم را كردم كه ایشان را به ازدواج ترغیب كنم.

*دقیقا چه كار كردید؟ پیغام دادید و . . . .

آزاده نامداری: اگر خودتان مستقیم گفته بودید شاید بیشتر فكر می‌كردم.

سجاد عبادی: همان دوستانی كه زمینه‌ساز آشنایی ما شده بودند درواقع قرار بود كه دوباره با خانم نامداری این موضوع را در میان بگذارند.

آزاده نامداری: اساسا یك تفاوت كاراكتری که من با ایشان دارم ـ البته اوضاع در سری جدید خیلی بهتر شده و ما به هم نزدیك‌تر شده‌ایم  ـ این است كه من به شدت آدم برون‌گرایی هستم و ایشان درون‌گرا؛ مثلا ما در نوشتن و برنامه‌هایی كه مكتوب می‌كنیم خیلی زود به نتیجه می‌رسیم.


*یعنی ایشان آدم مكتوبی هستند و شما شفاهی؟

آزاده نامداری: من خودم را هم آدم مكتوبی می‌دانم و هم شفاهی اما مثلا وقتی ایشان سفر هستند تمام مدت چت می‌كنیم و وقتی به ایران برمی‌گردند، می‌گویم: من اصلا حتی یك اس ام اس را هم جواب نمی‌دهم چون واقعا خسته می‌شوم. در حقیقت من خودم را آدمی می‌دانم كه بیشتر چیزهایی كه در دلم دارم را بیان می‌كنم و حتی بعضی مواقع به شوخی به ایشان می‌گویم اگر آن موقع خودت عنوان می‌كردی یا بیشتر به صورت جدی اصرار می‌كردی به جای واسطه‌ها زندگی‌مان شكل دیگری می‌شد. متاسفانه یا خوشبختانه واسطه‌ها همیشه آن چیزی كه ما در قلب‌مان هست را انتقال نمی‌دهند و بیشتر آن چیزی كه دوست دارند یا فكر می‌كنند را به طرف مقابل می‌گویند. شاید اگر خودشان رگ خواب مرا بلد بودند، بهتر بود.

*البته همیشه خانم‌های ایرانی اولین جواب‌شان منفی است.

آزاده نامداری: نه، من این‌طور نبودم و می‌توانم بگویم انصافا این‌طوری نیستم. دلم بخواهد می‌گویم بله و اگر نخواهم خیلی راحت می‌گویم نه.  در حقیقت مشكل من این بود كه خیلی سرم شلوغ بود و فکر می‌کردم با این کار در حق یك آدم و زندگی‌اش ظلم می‌كنم چون وقتی زن یك خانه شوید  دو روز دیگر  هم بچه‌دار می‌شوید و نسبت به همسرتان و خانواده‌اش یك تعهدی دارید و من در آن زمان اصلا چنین آمادگی نداشتم چون واقعا سنی هم نداشتم و در اوایل جوانی بودم و پدیده ازدواج برایم اصلا قابل لمس نبود.

*بعد از آن اتفاق مسیر هر دوی‌تان تغییر كرد ؟

آزاده نامداری: بله. كاملا مسیرمان از هم جدا و ارتباط‌مان قطع شد و چندین سال از هم خبری نداشتیم تا اینكه سال 91 من مكه بودم و از طریق یك دوست مشترك اس ام اسی به دستم رسید؛ البته نه از این اس ام اس‌های شخصی از پیام‌های گروهی كه متن كاملا رسمی دارد و برای خیلی‌ها ارسال می‌شود. مطلع شدم كه مادر دوست گرامی‌مان آقای عبادی به رحمت خدا رفته‌اند و من بعد از بازگشتم به ایران با ایشان تماس گرفتم و تسلیت گفتم.

                           ادامه دارد ...


گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : مجله زندگی ایده آل