سخنان جسورانه بابک کریمی در واکنش به اصطلاح سیاه نمایی و پنهان کردن حقیقت جامعه در زیر فرش
روز گذشته در جشنواره جهانی فجر با بابک کریمی گفت و گویی داشتیم و وی در این گفت و گو به بررسی ابعاد بینشی کمک کننده به آثار سینمایی سخن به میان آورد.

گفت و گوی اختصاصی سیمرغ با بابک کریمی

روز گذشته بابک کریمی در کاخ جشنواره جهانی فجر به توضیح موضوعاتی پیرامون فیلمسازی در عرصه جهانی پرداخت. با وی گفت و گویی داشتیم تا این موضوعات را مفصل تر برایمان بازگو و تشریح نماید.

یک اثر سینمایی چه المان هایی باید داشته باشد تا قابلیت عرضه شدن در عرصه جهانی را پیدا کند؟

ما یک سری چیزها را سینما می نامیم, همه شان را. اما این شکل ظاهری شان است که آن ها را یکسان در زیر یک عنوان می آورد. مساله این است که هر هنرمندی دو راه در پیش رویش دارد, میتواند از اتوبان رد شود, راهی که از پیش تعیین شده است و در آن همه چیز قابل پیش بینی است. ما در اتوبان میدانیم که کجا می شود غذا خورد, کجا بنزین زد و ... . اما راه دوم رفتن در جاده خاکی ست که در آن علامت سوال های بسیاری وجود دارد. در آن جا هیچ چیزی برای شما, از پیش حاضر نیست. حتی ممکن است خیلی هم خطرناک باشد ولی,   در آن جاده خاکی است که احتمال یافتن یک چیز ناب و منحصر به فرد وجود دارد. چیزی که تا به حال دیده و کشف نشده است. پس ما زمانی می توانیم بگوییم که سینماگرمان سینماگر است و یا هنرمندمان هنرمند است که آن تعریف ظاهری را تنها شامل نشود. وارد جاده خاکی شود و پژوهش نماید، تا به چیزی جدید برسد. یکی از دلایلی که اصغر فرهادی و عباس کیارستمی به شهرت جهانی رسیده اند این است که آن ها فقط سینماگر نیستند، بلکه مسیر خاصی را رفته اند، و در آن مسیر به چیزهایی رسید که آن ها برای تمام مردمان جهان جذابیت دارد و جالب است.


تنها در جاده خاکی میتوان چیزهای کشف نشده را یافت!

آنها نمی آیند حرفی را که از پیش زده شده و یا موضوعاتی که پرونده شان از قبل در اروپا و امریکا بسته شده است را کار کنند. آن ها به دنبال تکرار مکررات نیستند. حرف های تکراری جذابیتی برای شنیده شدن در سطح جهانی ندارند. مثلا شما در نظر بگیرید فردی از خارج از کشور بیاید و به ما فرش بفروشد، قطعا این کار او در نظر ما یک تقلید محسوب میشود، و جذابیتی ندارد. او باید چیزی را عرضه کند که ما نداریم.پس فیلمسازان ما باید فیلم هایی را در عرصه جهانی به نمایش بگذارند، که تکرار مکررات نباشد، کاری که آن ها قبلا انجام داده اند نباشد. در آن صورت است که یک کار ارزشمند ساخته و تولید میشود. هدف، معرفی یک بینش متفاوت است و نه صرفا ساخت یک اثر سینمایی.

بابک کریمی در جشنواره جهانی فجر

بابک کریمی در جشنواره جهانی فجر

آیا مقایسه جشنواره جهانی فجر با جشنواره های بین المللی خارج از کشور کار درستی است؟

کاری ست کاملا اشتباه. مانند این است که یک کودک دبستانی را با فردی که سه دکترا دارد مقایسه نماییم. البته آن کس که سه تا دکترا دارد هم روزی دبستانی بوده است. جشنواره جهانی فجر راه خودش را پیدا کرده است و در حال پیشروی در مسیرش است. آن ها راهی را رفته اند و به بینش خودشان رسیده اند . ما دو راه در پیش رو داریم یا مقلد آن ها می شویم یا راه خودمان را پیدا میکنیم. و دیدگاه خاص خودمان را با سینما عرضه می نماییم. یا دنباله رو بینش آن ها میشویم. وقتی خارجی ها یک مسیر را رفته اند و به یک فرم جشنواره ای و یک بینش سینمایی رسیده اند و موفق هم بوده اند لزومی ندارد ما دوباره کاری که آن ها سال هاست انجام داده اند را عینا تکرار نماییم. ارائه یک جشنواره فتوکپی جشنواره های خارجی چیزی به ما و سینمای ما اضافه نخواهد کرد. ما در طول مسیر آزمون و خطا خواهیم داشت.  جشنواره جهانی فجر هم در ادامه روندش تغییر خواهد کرد و خود را تصحیح خواهد نمود.

بابک کریمی در ادامه ویژگی اصلی جشنواره جهانی فجر را چنین برشمرد:

این جشنواره یک جشنواره کاملا سینمایی ست. یک جشنواره با تم شوآف و رد کارپت  و نمایش لباس و ... نیست. در این جشنواره بوی سینما کاملا حس می شود و این مهم است. که هر کس که به اینجا می آید، از مهمانان و فیلمسازان گرفته تا علاقمندان، همه برای سینما می آیند اینجا نه برای دلایل دیگر. در فجر ملی شرایط به گونه است که به نظر می رسد کسانی که به محل جشنواره می آیند دغدغه همه چیز را دارند، الا سینما. در مورد هر موضوعی صحبت به میان می آمد به غیر از فیلم.


شما در صحبت های تان اشاره داشتید که یک فیلم وقتی تبدیل به یک اثری هنری در سطح جهانی خواهد شد که حرف تازه ای برای گفتن داشته باشد، برخی از رسانه ها با چنین جریانی مخالفند و آن را سیاه نمایی می نامند، شما چه دیدگاهی در این باره دارید؟

قضیه سیاه نمایی بحثش طولانی ست آیا اگر ما سفید نمایی کنیم خدمتی به جامعه کرده ایم؟


انسان های سراسر جهان به هم نزدیک هستند

ما داریم درباره یک بینش صحبت میکنیم. انسان ها زمانی که درد همدیگر را می فهمند و کشف میکنند احساس نزدیکی به هم می کنند. مثلا شما ممکن است فیلمی را ببینید که مربوط به دوران نئورئالیسم ایتالیا باشد و شما با خود بیاندیشید که وای تا چه اندازه شبیه به ایران است. برخلاف نظر برخی بزرگان که ما انسان ها را دور از هم میخواهند نشان دهند ما انسان های سراسر جهان بسیار نزدیک  به هم هستیم. چرا که همه ما در وهله اول انسان هستیم. نمایش درد یک جامعه به معنای آن نیست که بخواهیم بگوییم دردمندیم، ضعف های خودمان را ببینیم.


پنهان کردن حقیقت جامعه خیانت به آن است، نباید خاک ها را زیر فرش پنهان نماییم

جامعه ای پیشرفت می کند که جسارت داشته باشد خودش را در آینه ببیند و زیر سوال ببرد و تصحیح کند تا بتواند به جلو برود. اینکه ما با خودمان رودرباستی داشته باشیم و بخواهیم گرد و خاک را زیر فرش پنهان کنیم، خیانت به جامعه است.


سفید نمایی در واقع نوعی جعل و گول زنک است

این مساله علاوه بر ابعاد اجتماعی در سطح فردی هم مطرح است. مثلا شما میخواهید روزنامه نگاری کنید اگر شما ضعف های خودت را ببینی در این کار میتوانی به جلو بروی، اینکه ایرادات خود را پنهان کنی و فقط بگویی من روزنامه نگار خوبی هستم و ... بزرگترین خیانت را به خودت کرده ای. گول زدن و جعل سفید نمایی نیست. انسان حتی موقع خرید لباس هم ابتدا توجه میکند آن لباس مشکلی نداشته باشد. آیا نباید ضعف های اجتماع را دید و در موردشان بحث راه انداخت؟ تا کی باید این مساله ادامه یابد. علت پیشرفت کشورهای توسعه یافته فقط این نیست که دانشمند داشته اند، آن ها حقیقت جامعه شان را همان گونه که هست می بینند. با تمام اشتباهات و ضعف های شان. سپس برای آن ها راه حل پیدا میکند. آن ها هم خطا میکنند. اصلا آزمون و خطا اتفاق می افتد.

هر کدام از بزرگان ادب اگر اکنون می زیستند، آثارشان توقیف می شد!

تمام تاریخ هنر را که در نظر بگیرید همین امر صدق می کند. مثلا شکسپیر، درام نویس بوده. مولیر نیز همینطور، و حتی بزرگان خودمان، فردوسی.
در شاهنامه پدر، پسرش را می کشد، از این دراماتیک تر؟ اما تمام این ها کمک کرده است تا چیزی را از دور ببینیم و بفهمیم کجاست. اگر تمام بزرگان ادب و هنر تاریخ ایران در زمان حال حاضر زندگی میکردند و همان آثاری را خلق میکردند که باعث پیشرفت انسانیت شد، الآن آثارشان توقیف میشد و ما پیشرفتی نمیکردیم، واژه سیاه نمایی، اصطلاحی بسیار سطحی ست.


به عنوان آخرین سوال:
اگر شما فردا بخواهید یک صبحانه کاری بخورید دوست دارید با کدام هنرمند، این صبحانه را صرف کنید؟ با این تصور که هر هنرمندی را که بخواهید با شما همراهی کند، هر هنرمندی از هر گوشه جهان

فرانسیس  فورد کوپولا



تهیه و تدوین: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ