نگرانی گوهر خیراندیش برای شهر تهران
گوهر خیراندیش: اگر تك تك ما به مسائل شهرمان فكر كنیم و شهر و مشكلاتش دغدغه همه ما باشد، بخش بزرگی از مشكلاتی كه در شهر می‌بینیم از بین می‌رود. چرخه‌ای كه تنها با خواست ما از بین می‌رود.

ابراز نگرانی گوهرخیراندیش درباره تهران

همین چند روز پیش، وقتی داشتم در یكی از پیاده‌رو‌های شهر راه می‌رفتم، مرد سالخورده رنجوری را دیدم كه گوشه‌ ای از پیاده‌رو افتاده بود و طوری كه انگار نفسش گرفته باشد، سرش را به دیوار تكیه داده بود. آن پیرمرد به كمك احتیاج داشت؛ اما عابران با بی‌تفاوتی از كنارش می‌گذشتند و حتی نیم‌نگاهی هم به او نمی‌انداختند.

بعد از گذشت چند روز از دیدن آن مرد، هنوز به او فكر می‌كنم و عكس‌العمل عابران كه همه همشهری‌های هم هستیم و مدام این سوال را از خودم می‌پرسم؛ چرا ما تا این حد نسبت به مشكلات هم بی‌تفاوت شده‌ایم و به هم كمك نمی‌كنیم؟ما به مشكلات و اتفاقات ناخوشایندی كه در این شهر برای همنوعان‌مان پیش می‌آید، بی‌تفاوت و بی‌توجه شده‌ایم، انگار دیگر آدم‌های غریبه كه هم‌وطن، همشهری و همنوع ما هستند را نمی‌بینیم.

شاید اگر لحظه‌ای به اطراف خود نگاهی كنیم، موارد زیادی از این بی‌توجهی‌ها را می‌بینیم؛ مواردی كه مقابل چشم ماست، اما آنها را نمی‌بینیم یا ترجیح می‌دهیم كه نادیده، بگذریم. كافی است سر بچرخانیم تا ببینیم در گوشه‌ای از خیابان، پیرمرد یا پیرزنی تنها نشسته و به كمك احتیاج دارد یا راننده‌ای بنزین تمام كرده و زیر آفتاب گرم تابستان منتظر ایستاده تا كسی به او بنزین بدهد. می‌توانیم ببینیم كه مرد نابینایی می‌خواهد از خیابان عبور كند و یك گوشه ایستاده تا یك‌نفر دست او را بگیرد كه با خیال راحت از جلوی ماشین‌های خیابان عبور كند و سالم به مقصد برسد یا زن دستفروشی را ببینیم كه برای اینكه اول مهر بتواند برای بچه‌هایش لباس و لوازم تحریر بخرد، در گوشه پیاده‌رو نشسته و جوراب می‌فروشد.

ما هر روز دراین شهر و لابه‌لای این تصاویر و اتفاقات زندگی می‌كنیم، اما بی‌تفاوت از كنار همه اینها می‌گذریم. چون نسبت به مشكلات و گرفتاری‌های یكدیگر بی‌اهمیت شده‌ایم، شاید هم یادمان رفته كه از دست ما هم كاری برمی‌آید و می‌توانیم خیلی از مشكلات را با كمك حل كنیم. حداقل می‌توانیم آن مشكلات را ببینیم و اطلاع دهیم كه مسوولان مربوطه برای حل آن چاره‌ای بیندیشند.

اما من فكر می‌كنم مدتی است كه كسی حتی این زحمت را به خود نمی‌دهد كه بعضی از مشكلات شهری را به گوش مسوولان برساند. مثلا اگر قسمتی از پیاده‌رو آسیب دیده باشد، تا مدت‌ها همان‌طور می‌ماند، چون كسی این فكر به ذهنش نمی‌رسد كه می‌تواند این خرابی را گزارش دهد تا مسوولان برای تعمیر آن كاری كنند. یا مثلا اگر یك عده مردم آزار در قسمتی از شهر شبانه زباله‌ خالی می‌كنند، كسی این موضوع را اطلاع نمی‌دهد كه هیچ، حتی بقیه هم زباله‌های خود را در آن قسمت می‌ریزند و به آلودگی آنجا بیشتر اضافه می‌كنند. شاید ما نمی‌توانیم درباره همه امور از مسوولان انتظار داشته‌باشیم كه به بهترین نحو چاره‌اندیشی كنند، اما می‌توانیم حداقل بی‌تفاوت و بی‌اهمیت نباشیم و از كنار مشكلات شهری به راحتی نگذریم. همه انگار نشسته‌ایم تا تمام مشكلات را مسوولان رفع كنند، در حالی كه مردم هم نسبت به یكدیگر و نسبت به شهر مسوول هستند و می‌توانند كمك كنند.

ما به شهر نیاز داریم و شهر هم به ما نیاز دارد. من هنرمند شاید با نگاهی حساس‌تر به این اتفاق‌ها نگاه می‌كنم، اما می‌دانم كه شهرم، مردم شهرم و اجتماعی كه در آن زندگی می‌كنم را دوست دارم و برای این دوست داشتن باید كاری كنم؛ من باتمام وجود از دیدن بی‌تفاوتی در جامعه ناراحت می‌شوم و مدتی ‌است كه تمرین می‌كنم اگر كسی را دیدم كه به كمك احتیاج داشت كاری كه از دستم بر می‌آید را برای او انجام دهم و اگر قسمتی از شهر را دیدم كه آسیب دیده بود حتما درمقابل آن احساس مسوولیت كنم و آن خرابی را گزارش دهم. اگر تك تك ما به این مسائل فكر كنیم و شهر و مشكلاتش دغدغه همه ما باشد، بخش بزرگی از مشكلاتی كه در شهر می‌بینیم از بین می‌رود. چرخه‌ای كه تنها با خواست ما از بین می‌رود.


گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : روزنامه اعتماد