متن نوشتهی این فیلمنامه نویس بدین شرح است:
اوایل دهه هفتاد توى دانشكده هنر اوضاع غریبى داشتم. هم به شدت دلم میخواست بین بچهها آدم هنرمندى به حساب بیام، هم به شكل خجالت آورى فاصله داشتم ازشون.
مخصوصاً وقتایى كه توى بوفه جمع میشدیم و بحثهاى هنرى شروع میشد، گند كار میزد بالا. همه عاشق سینه چاك كتاباى كارلوس كاستاندا و دون خوان بازى و عرفان آمریكاى جنوبى بودن و سینماى تاركوفسكى و پاراجانوف رو میپرستیدن.
یعنى با یه لذتى از معنویت گرایى «كودكى ایوان» و نماد هاى پنهان «رنگ انار» حرف میزدن كه به خودم شك میكردم. آخه هر چقدرم زور میزدم نه تنها هیچى از اون فیلما نمیفهمیدم، بلكه از دیدنشون شكنجه هم میشدم.
افتضاح تر این كه سینما براى من «جنگ ستارگان» و »ایندیانا جونز» و »ترمینیتور» و «اى. تى» بود كه حتى اسم بردن ازشون توى دانشكده هنر گناه كبیره محسوب میشد. خلاصه كه بد وضعى بود.
پ.ن : به كورى چشم بچههاى بوفه دانشگاه هنر، قسمت جدید جنگ ستارگان به زودى اكران میشه و سلیقه من هنوزم همون كوفتیه كه بود.
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : صفحه شخصی مهراب قاسمخانی